نظام ولایت فقیه یا به عبارت گویاتر «فاشیسم دینی» نمونه تمامعیار یک حکومت بنیادگرای شکستخورده و آبروباخته است؛ حاکمیتی که از نخستین روزهای استقرار، به جای تأمین رفاه و پیشرفت مردم، سرمایههای ملی را صرف پروژهیی کرد که ستون اصلی بقایش بوده: جنگافروزی و صدور تروریسم. این همان روشی است که «جوزف گوبلز» وزیر تبلیغات هیتلر، برای بقای دیکتاتوریها تجویز میکرد: یافتن یا ساختن دشمن دائمی، شعلهور نگهداشتن فضای جنگی و منحرف کردن افکار عمومی از مشکلات واقعی.
خمینی آشکارا جنگ را «نعمت!» میخواند و فرماندهان اولیه سپاه پاسداران بعدها اعتراف کردند که بدون جنگ ۸ساله با عراق، انقلاب اسلامی توان بقا نداشت. بهگفته جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه، «با جنگ بود که توانستیم ضدانقلاب داخل را سرکوب کنیم». از همان زمان، جنگ و بحران خارجی به ابزار تثبیت سلطه داخلی تبدیل شد.
سپاه پاسداران؛ بازوی صدور بحران
سپاه پاسداران، محور اصلی این راهبرد، پس از جنگ ایران و عراق، نقش محوری در شعلهور کردن یا تداوم جنگها و بحرانهای منطقهیی داشته است: عراق پس از ۲۰۰۳، سوریه از ۲۰۱۱، یمن از ۲۰۱۵ و همچنین لبنان. آمار قربانیان این جنگها (صدها هزار کشته و میلیونها آواره) پس از جنگ جهانی دوم تنها با جنایات فاشیسم هیتلری قابل مقایسه است.
این نیروی سرکوبگر، در کنار اشغال آشکار و پنهان ۴کشور، در دستکم ۱۰کشور دیگر منطقه شبکههای شبهنظامی و تروریستی برپا کرده، از انفجار مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت و انفجار خبر در عربستان تا عملیات در آرژانتین، آلمان، کنیا و آسیا.
موشک، پهپاد و صادرات جنگ
تولید انبوه موشک و پهپاد نه با هدف دفاع ملی، بلکه بهعنوان ابزار صدور بحران دنبال شده است. سپاه این سلاحها را به لبنان، یمن، عراق و فلسطین ارسال کرده و حتی در سوریه و لبنان کارخانه موشکسازی ایجاد کرده است. این سیاست، در عمل ایران را به انبار باروت خاورمیانه بدل کرده است.
اعتراف به شکست سیاست صدور تروریسم
سخنان یدالله اسلامی، روزنامهنگار و نماینده سابق مجلس، در مقالهیی با عنوان «جهل راهبردی» در روزنامه ستاره صبح(۱۹مرداد ۱۴۰۴)، اعترافی گویا بر شکست این راهبرد است. او به صراحت مینویسد که سیاستهای کلان نظام بر غفلت و درک نادرست از واقعیتهای جهانی بنا شده است؛ اینکه مقامات کشور، با تصمیماتی چون حمله به سفارتها، تصویب قوانین ضدبرجام و تغییر مسیر مذاکرات از مستقیم به غیرمستقیم، در عمل کشور را به انزوا کشاندهاند.
اسلامی اعتراف میکند که حتی در صحنه امنیتی نیز رژیم شکستخورده است او میگوید اسراییل چنان نفوذ و جاسوسان خود را سامان داده که «مقامات نظامی در نخستین لحظهها جان خود را از دست دادند». این غافلگیری برای نظام مدعی «اقتدار»، بهگفته او، نتیجه «غفلتی طولانی و جهلی راهبردی» بوده که سردمداران کنونی، از جمله قالیباف، در شکلگیری آن نقش داشتهاند.
بیاعتباری محور بهاصطلاح «مقاومت»
از نکات قابل توجه این است که این روزنامهنگار و نویسنده در ادامه تأکید میکند که محکومیت جهانی جنگ در غزه بهمعنای حمایت از نظام ولایت فقیه نیست. بهعبارت دیگر حکومت نمیتواند از این رهگذر برای خودش کیسه بدوزد. این جملات، اعترافی است که شعارهای چند دههیی «حمایت از فلسطین» را بیاعتبار میکند و نشان میدهد که حتی برخی از چهرههای وابسته به ساختار سابق، فهمیدهاند سیاست موسوم به «محور مقاومت» چیزی جز ابزاری تبلیغاتی برای سرپوش گذاشتن بر سرکوب و فساد داخلی نبوده است. این همان چیزی است که از روز نخست سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت بر آن تأکید کردهاند.
از دست رفتن جایگاه منطقهیی
اسلامی همچنین به فرصتسوزیهای فاجعهبار نظام در عرصه منطقهیی اشاره میکند و میگوید: از جمله در بحران ارمنستان و آذربایجان که ایران میتوانست جایگاه مؤثری داشته باشد، اما با «جهل راهبردی» این میدان را به رقبای بینالمللی واگذار کرد.
«جهل راهبردی سبب شد که میدان به آمریکا واگذار شود و حالا دالان زنگزور دالان ترامپ شود. جهل راهبردی منافع ایران را قربانی منافع دیگران میکند. و برای فلسطین که یک موضوع عبری-عربی و غربی است سرزمین ایران را به ویرانی میکشاند»(همان منبع)
شکست سیاست صدور تروریسم و بحران
آنچه روزنامهنگار و نویسنده وابسته به باند اصلاحات قلابی، «جهل راهبردی!» مینامد، در واقع شکست کامل استراتژی صدور تروریسم و جنگافروزی است که ۴دهه مبنای بقای رژیم بوده است. صدور تروریسم و بحران شاید در کوتاهمدت به ولایت فقیه امکان داده باشد که با شعارهای «مقاومت» و «دشمنتراشی» مخالفان داخلی را سرکوب کند، اما در درازمدت نتیجهیی جز انزوای بینالمللی، فرسایش اقتصادی و شکست کامل در افکار عمومی و جهانی بهجا نگذاشته است.
فاشیسم دینی، بهرغم صرف هزینهٔ صدها میلیارد دلار از سرمایه مردم، نتوانسته جایگاهی پایدار در منطقه یا جهان برای خود بسازد. «جهل راهبردی» نه یک اشتباه مقطعی، بلکه ذات یک ساختار استبدادی و بنیادگرا است که برای بقا نیازمند جنگ و دشمنتراشی است؛ و شکست این سیاست، شکست کل نظام است.