ظهور پیاپی آثار لیستگذاری تروریستی
از ۱۹فروردین ۹۸ که سپاه پاسداران در لیست تروریستی وزارتخارجه آمریکا قرار گرفت، تحولی مهم رقم خورد که به همراه خود پیامدها و تبعاًت گوناگون خواهد داشت و باید منتظر ظهور یکیک آنها بود. ظهور این پیامدها ناشی از محتوای سیاسی و تغییر تعادل قوایی است که لاجرم در سیاست داخلی و بینالمللی حاکمیت ولایت فقیه آثارش را پیدرپی بروز خواهد داد.
وقتی از «پیامدهای ناشی از محتوای سیاسی و تغییر تعادل قوای» لیستگذاری سپاه پاسداران صحبت میکنیم، با وجود گوناگونی آثار آن، در کانون آن باید به چرخش بسیار مهم به سمت پایان دادن سیاست مماشات و استمالت با نظام آخوندی اشاره کرد. این واقعیت سرسخت را بهتر از هر دولت و سیاستی، شخص خامنهای و نظام آخوندی درک و حس میکنند که بیش از سه دهه در سایهٔ مماشات و استمالت مغربزمین، ترکتازیها کرده و جولانها دادهاند.
یک دست پیش، دو پا پس!
اکنون در نخستین آثار ضربه لیستگذاری تروریستی سپاه پاسداران، واکنش خامنهای با جابهجایی فرماندهی سپاه بارز شده است. پیش از پرداختن به جوانب این جابهجایی، خوب است به اولین واکنش عجولانه و مبتذل پوشیدن لباس سپاه توسط مجلسنشینان و اذناب و اصحاب حکومت اشارهیی بشود. از آنجا که این واکنشها به «بیمایه فتیر بودن» با ضریب بالای ابتذال نهفته در ذات نظام آخوندی آغشته و آمیخته است، بلافاصله پس از حذف حسابهای مجازی برخی فرماندهان سپاه و چندین عناصر رژیمی، پروفایل توئیتر یا فیسبوک یا اینستاگرام بعضی از این قماش حکومتیان بلافاصله تغییر کرد تا خود را بهنوعی از سپاه دور و غیرمرتبط جلوه دهند!
«نه» بزرگ ایران
یکی دیگر از واکنشهای وحشتآلود خامنهای به لیستگذاری سپاه پاسداران، وارد کردن جنایتکاران حزبالله لبنان، حشدالشعبی عراق و فاطمیون افغانی به ایران است. همان آدمکشان حرفهیی که «کسب و کارشان مرگ است» و هزاران تن از مردم سوریه و عراق را از دم تیغ شقاوت و دنائتشان گذراندهاند. خامنهای بهخوبی دریافته است که هیچ پایگاه و جایگاهی میان مردم ایران نداشته و ندارد و حتی سپاه پاسداران قسم خوردهاش هم مقابله با شرایط جدید بعد از لیستگذاری را کفایت نمیکند. اکنون فقط ساختار نظام ولایی آخوندی مانده است و «امت» دستآموز و ریزهخوار وابسته به چپاول و غارتگریاش. این وضعیت را «نه» بزرگ مردم ایران برای خامنهای ایجاد کرده است.
تنگتر شدن دایرهٔ ضربه
حالا آثار ضربه لیستگذاری سپاه پاسداران، راه به فرماندهی آن و جابهجایی ناگزیر آن برده است. گذشته از جنبههای گوناگون این آثار در بدنه و ساختار سپاه ـ که این روزها در صفحات مجازی و خبرگزاریها زبانزد همگان گشته است ـ، خامنهای مجبور شده سراغ فرماندهی سپاه برود.
جابهجایی پاسدار جعفری با پاسدار سلامی حاصل تنگتر شدن دایرهیی است که از ۱۹فروردین ۹۸ به بعد شروع شده و رو به مرکز آن سیر خواهد کرد. گذشته از ادعاهای تبلیغاتی و بازیهای سیاسی که معمولاً در این جابهجاییها عنوان میشوند تا اوضاع را بدون چالش و معمولی و ناشی از یک روند اداری جلوه دهند، واقعیت اما در مورد فرماندهی سپاه پاسداران راه به تهدید سرنگونی تمامیت نظام میبرد.
تلاقی شکست مماشات با خشم و نفرت مردم ایران
اکنون در درون سپاه و ساختار فرماندهی آن، چالشهای متعدد بروز کرده است. بروز این تنشهای ساختاری ناشی از کلانضربهای است که به اصلیترین نیروی نظامی حافظ نظام وارد شده است. کلانضربهای که حاصل تلاقی شکست مماشات با خشم و نفرت مردم ایران نسبت به تمامیت حاکمیت ولایت فقیه است.
خامنهای بهظاهر با آوردن پاسدار جلاد سلامی، گویی قصد دارد دستگاه سپاه را بستهتر و دست آن را برای سرکوب بازتر کند. اما این درست همان بلاهت دیکتاتورها در دوران سراشیبی و بحران موجودیت است. بلاهت از این منظر است که با نداشتن پایگاه و جایگاه مردمی در میهن خود، متوسلشدن به جابهجایی مهرهها، دوایی از لاعلاجی بحران موجودیت حل نمیکند.
رابطه ضربه با ماهیت پدیدهها، انسانها، نظامها
یکی از نشانههای بههم خوردن ساختار سپاه پاسدارن در فرماندهی و بدنهاش، میزان اثرگذاری ضربه لیستگذاری تروریستی آن است. در این رابطه بهجاست رابطه ضربه با ماهیت اشیاء، پدیدهها و نمونههای اجتماعی و سیاسی آن بررسی شود.
طبق قانون نیوتن در فیزیک، هر ضربهای واکنش متقابل خود را دارد. واکنش متقابل، متناسب با ماهیت اشیاء که ناشی از نوع بافت سلولی(جرم) و زنجیرهٔ مولکولیشان(دوری و نزدیکی) است، صورت میگیرد. این واکنش در عالم اجتماع و سیاست و عناصر آن، رابطه مستقیم با ماهیت انسانی و کیفیت هویت آن دارد.
در دنیای روابط متقابل سیاسی و ایدئولوژیک و آرمانی، همواره تضاد ماهوی و بنیادی بین کنشگران آن وجود داشته و دارد. در حقیقت این ماهیتها و کیفیت هویتها هستند که خود را آشکار میکنند و ثمره و حاصل خود را بروز میدهند. ماهیت و کیفیت هویتی که غلظت انسانی و انطباق تکاملی آن برتر است ماندگارتر و آیندهدارتر است یاز این روی شاهدیم که جنبشهای اجتماعی و سیاسی که بر مبنای کیفیت انسانی و انطباق تکاملیشان استوار ماندهاند، از پس هر گونه تغییر تعادلقوا برمیآیند.
دو ماهیت در یک آینه
بهترین نمونه و مثال را از قضا باید بین مقاومت ایران از یک طرف و نظام آخوندی و سپاه پاسدارانش از طرف دیگر نشان داد. مقاومت ایران در ۴۰سال گذشته در ابتلائات گوناگون غوطه خورد، در معرض قتلعامها، انواع محاصرهها و تحریمها و لیستگذاریها و...قرار گرفت؛ اما با وجودی که نیروی حاکم نبود و امکانات و موقعیت آن را هم نداشت و نیز در بیشتر موارد آن هم در میهن خود و کنار مردمش نبود، صرفاً بهدلیل استواری و ایستادگی بر هویت انسانی و وفاداریاش به آرمان آزادی توانست از پس یکیک این ابتلائات و محرومیتها و قتلعامها و محاصرهها برآید و از طرفی دنیایی را با همین مبنا، به جانب حق مقاومت برای آزادی و عدالت اجتماعی و برابری به جانب خود سوق دهد. هیچ تردیدی نیست که اگر مقاومت ایران در خارج از میهن خودش بر این «مبانی انسانی و مبارزاتی و آرمانی» وفادار نمیماند و پایداری نمیکرد، هرگز نمیتوانست از پس این حجم از ابتلائات عظیم برآید. بنابراین با این «بافت سلولی» و «زنجیرهٔ مولکولی» بود که به کلیهٴ ابتلائات، واکنش شایسته و رو به آینده نشان داد.
در طرف حاکمیت نظام آخوندی وقتی به ماهیتش اشاره میشود، با ساختاری قرونوسطایی با ویژهگی مبتنی بر جهل، خرافه، عوامفریبی، استثمار، دینفروشی، جنسیتگرایی و بهشدت تعادل قوایی مواجهیم. تأکید بر تعادل قوایی بودن نظام آخوندی را باید ناشی از «ماهیت و ساختار آخوندی» آن دانست که در یک کلمه منافع نظام ولایت و حفظ آن به هر قیمت است بنابراین همیشه گرفتار تعادلقوا است؛ چرا که ریشه و اساس ندارد و به همین دلیل تنزهطلبی، عوامفریبی، دروغگویی، بهتان زدن و دجالیت، کاراترین سلاح تأمینکنندهٔ زیست و تناول و ارتزاقش از اجتماع و دیگران است.
مردم گواهان ماهیتها
در اینجا هم در حقیقت این ماهیتها و کیفیت هویتها هستند که خود را آشکار میکنند و ثمره و حاصل خود را بروز میدهند. مردم ایران، سوریه، عراق، یمن، افغانستان و لبنان ثمره و حاصل دجالیت خمینی و حاکمیت وارثان وی را بهتر از دیگران میدانند و تجربه نمودهاند.
«سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» که هیچ نشان و اشارهیی از ایرانی بودن در فرم و اسم و ماهیت آن نیست، اصلیترین حافظ چنین نظامی با چنین «بافت سلولی» و «زنجیرهٔ مولکولی» است: قرون وسطایی، جهلپراکنی، جنایتپروری، دجالیت، استثمار، غارتگری، جنسیتگرایی و حکومت کردن بر چنین پایهها و مبناهایی.
بنابراین وقتی کلانضربه لیستگذاری سپاه پاسداران فرود میآید، نظام از درون ترک برمیدارد و ساختارش متلاطم میگردد. از آنجا که مطمئن است هیچ پایگاه و تکیهگاه مردمی و میهنی هم ندارد، آثار ضربه مضاعف میگردد و روزبهروز گسترش بیشتری پیدا خواهد کرد.
خلع فرماندهی سپاه از پاسدار جعفری و گماشتن پاسدار سلامی را باید در چنین روندی از شناخت ماهیت نظام آخوندی و اصلیترین نیرویی که از آغاز هم «کسب و کار مرگ» را پیشه خود کرده بود، مورد باز بینی و شناخت قرار داد.
نتایج سحر و صبح دولت ملت
این جابهجاییها هنوز از نتایج سحر است و ملت ایران گرفتار سیلاند. سیلی که هرگز مقدر نبود و طبیعت بر ایرانزمین تحمیل نکرد؛ بلکه ناشی از جنایت قتلعام محیطزیست ایران با دستان همین سپاه پاسداران و دیگر ارکان نظام آخوندی است.
صبح دولت ملت ایران در پی چرخش تعادلقوای بینالمللی که محصول رنج و خون مردم و مقاومت پیشتاز آنهاست و خیزشهای گسترده مردمی و از هم گسستن بندهای باز هم بیشتر نظام آخوندی، ویژهگی و مختصات خاص این دوران است که منافع ملی و تاریخیِ ایران و ایرانی را رقم خواهد زد...