با بالاگرفتن شدت بحرانهای گوناگون در نظام، اظهارنظرها درباره موقعیت خامنهای افزایش یافته است و مهرهها و رسانههای رژیم تحت عناوین مختلف علیه او یا در دفاع از او و نقشی که در ایجاد وضعیت بسیار خطرناک کنونی رژیم متوجه او است حرف میزنند و مطلب و مقاله مینویسند.
اگر چه هم تعریف و تمجید از خامنهای و هم مخالفت و نیش و کنایه به او پدیدههای جدیدی در رژیم آخوندی نیستند اما در حال حاضر ۲حرف جدید مطرح میشود که نسبتاً جدید هستند. ۲حرف در دو سوی طیف:
اول: عدهیی مانند ظریف و روحانی هستند که میگویند همه کارهایی که دولت یا وزارتخارجه کرده با اجازه و دستور خامنهای بوده است. برای نمونه ظریف در مجلس ضمن مجیزگویی غلیظ خامنهای میگفت من اجراکننده فرامین رهبری هستم. منظور ظریف این بود که اگر برجام شکست خورده، اگر وضعیت انزوای جهانی تا این حد بحرانیست، من فقط اجرا کننده بودم. فرمان را خود خامنهای داده است. آن مجیزگوییها هم پوششی برای این بود که تقصیر را گردن خامنهای بیاندازد.
یا بارها روحانی در سخنرانیهایش تأکید میکند که برجام با اجازه خامنهای بوده و او ناظر بر تمامی مراحل برجام بوده و...
در یککلام هدف این عده این است که تقصیر شکست را گردن خامنهای بیاندازند.
دوم: عده دیگری هم هستند مانند جنتی که در شروع جلسه خبرگان ارتجاع میگویند چه کسی گفته خامنهای «فعال مایشا» است؟ بعد هم بهروشنی پاسخ طیف دیگر را میدهد که:
«مسألهای که الآن گرفتارش هستیم این است که نابسامانیهایی که در مملکت است را به پای رهبری میگذارند، انگار که فعال مایشاء در همه امور اقتصادی و اجتماعی و سیاسی رهبری است و مجلس و دولت بیکاره هستند. باید مراقب باشیم که این نقشه شوم دشمن است».
یا در مورد فقر و فلاکتی که دامنگیر اکثر مردم ایران است و او از آن بهعنوان آسیبهای اجتماعی یاد میکند گفت:
«روشن است این موضوع وظیفه قوای اجرایی کشور است؛ رهبری هم مرتب دارند پیگیری و رهنمود میدهند».
در یککلام این طیف هدفش این است که فلش تقصیرها را که طیف مقابل میخواهد روی خامنهای بیاورد، منحرف کرده و روی خود دولت روحانی برگرداند.
پدیده جدید چیست؟
پدیده جدید در این گیرودار این نیست که هر دو طرف طیف، درباره این صحبت میکنند که خامنهای مقصر همه نابسامانیها هست یا نیست؟ این را مدتی است که میگویند.
پدیده جدید این است که میگویند همه چیز زیر سر خامنهای است!
بز بلاگردان در هر دوره!
اگه نگاهی به سابقه موضوع شود، میبینیم در هر بزنگاه که رژیم یک پله از نردبان بحرانها بالا میرفت، یک عامل را مقصر نشان میدادند:
گاهی بازار، گاهی مرزها و کولبران، گاهی صرافیهایی که لابلای کوچههای تهران دلار به مردم میفروشند و باعث بالا رفتن قیمت ارز میشوند، گاهی قاچاق ۲۵میلیارد دلاری کالا و گاهی از نفوذی دشمن و جنگ روانی تا احتکار پوشک، تحریم خارجی، توطئه دشمنان و یا رعایت نکردن مرز سرخهای رهبری همه و همه بهعنوان مقصر جلوه داده شدهاند.
یعنی علامت سؤال اینکه «مقصر کیست» هر بار روی یک موضوع میرفت. اما چون پایه و اساس نداشت، چون خود آن موضوعات معلول یک علت پایهیی و مبنایی دیگر بودند، آنجا نمیماند.
اکنون چون موضوع جدی شده است، چون عقربه بحرانها روی محدوده قرمز رسیده، بهویژه بحران اجتماعی که خودش را در فضای انفجاری جامعه و قیام نشان میدهد بسیار جدی شده، این علامت سؤال دیگر نمیتواند روی موضوعات موهوم و روی معلول برود. لاجرم روی پایه و علت اصلی تمامی بحرانها میرود. یعنی رفته روی نظام ولایت و روی شخص خامنهای و اصل ولایت فقیه.
برای همین کروبی به خبرگان نامه مینویسد که شما عملکردتان درست نبود و اگر بود از خامنهای بازخواست میکردید. در همان نامه هم زیرآب ولایت فقیهی خامنهای را از روز اول زده و میگوید اصلاً قرار نبود خامنهای ولیفقیه شود و قرار بر شورای رهبری بود؛ حتی بعدش هم قرار بر ولایت فقیهی ۱۰ساله خامنهای بود. تأکید هم میکند که باید از خامنهای بهخاطر این بحرانهای مرگبار که او مسئول است بازخواست کنید.
برکناری خامنهای و خواست عمومی! از درون نظام!
ابوالفضل قدیانی، از اعضای باند فاشیستی مجاهدین انقلاب اسلامی، میگوید: «برکناری خامنهای باید تبدیل به خواست عمومی شود»!
پس موضوع جدید این است که علامت سؤال «مقصر تمامی بحرانها» روی نقطه مبنایی، یعنی پدیده ولایت فقیه و شخص خامنهای رفته است.
موضوعی که تا پیش از این تابو بود و کسی جرأت نمیکرد نزدیک آن شود. این تابو ابتدا با قیام مردم و شعار محوری «مرگ بر خامنهای» ضربه خورد و حالا درون رژیم هم دیوار ولایت فقیه ترک برداشته است.
سقوط نظام یا تغییر ولیفقیه نظام؟!
یعنی آیا روحانی یا کروبی و قدیانی و... میخواهند عمود خیمه نظام ضربه بخورد و این خیمه ساقط شود؟
طبعا اینان خوب میدانند که معنای فروریختن عمود خیمه نظام، فروریختن کل نظام است. برای همین هم روحانی و هم سایر سردمداران رژیم بارها تأکید میکنند همه در یک کشتی نشستهایم.
اما جبر بحرانها بهعلاوه بحران بیراهحلی مجبورشان میکند روی پدیده ولایت فقیه انگشت بگذارند. برای همین تلاش میکنند با مجیزگویی این شکاف را بتونهکاری کنند (مثل ظریف که در مجلس خودش را برای خامنهای لوس میکرد و میگفت من مورد تأیید آقا هستم و...)
میزان حساسیت کار یا حساسیت حفظ کلیت نظام؟!
نکته بعدی اینکه وقتی حساسیت کار و بیان چنین شعاری اینقدر حساس است، پس چرا اصلاً ضربه را وارد میکنند و فلش را روی ولایت فقیه میبرند؟
جواب روشن است: اینها حرف مشخص دارند. حرفی که هدفش اتفاقاً حفظ نظام است. آنها میگویند اصلاحات برای حفظ نظام جواب نداد و مردم هم گفتهاند «دیگه تمومه ماجرا». همگان به یاد دارند که حجاریان و زیباکلام هم بهروشنی همین را گفتند. برای همین میگویند باید یک پله عمیقتر برویم و در همان رکن رکین نظام، یعنی ولایت فقیه اصلاحات انجام دهیم. وگرنه دیگر بسیار دیر میشود و مجاهدین هم همه جا در حال نفوذ هستند. از حوزه تا دانشگاه و دبیرستان.(به مطالب این روزهای سایت بهارستانه رژیم مورخ ۱۱ و ۱۳شهریور در پیوندهای زیر نگاه کنید که چگونه از عمق نفوذ مردمی مجاهدین و سرعت پیشرفت کار آنها ابراز وحشت میکند)
تأثیر مجاهدین بر طلاب جوان واقعی
هراس و وحشت گسترش یابنده از ضلع سوم مثلث
بیمار با این مداوا میمیرد
البته همین نسخهپیچی هم برای این رژیم بسیار خطرناک است. چون این رژیم توان اصلاحات واقعی ندارد. چه رسد به اصلاحات در نقطه کانونیاش! به همین علت، حرف جنتی و... هم این است که اگر چنین اصلاحاتی شود، دیگر این رژیم آن رژیم قبلی نیست.
حتی در زمینه بحران بینالمللی رژیم نگاه کنید: مثلاً آمریکا میگوید حرف ما تغییر رژیم نیست. تغییر رفتار است. تغییر رفتار را هم در ۱۲ماده مشخص میکند. خب این رژیم که این همه نیاز به خروج از بحران دارد، چرا این شروط را نمیپذیرد؟
چون پذیرش دستکشیدن از موشکی، دخالت منطقهای، رعایت حقوقبشر مردم ایران و... یعنی زدن زیرآب ماهیت رژیم ولایت فقیه. برای همین هر گونه تغییر رفتار برای رژیم مساوی است با تغییر نظام.
از این رو چون کل نظام در چنین بنبستی گرفتار است، چون راهی برای خروج ندارند، لاجرم فلش اصلی علت بحرانها روی شخص خامنهای آمده.