عطش آزادیخواهی
بررسی دو قیام فراگیر ۸۸ و ۹۶ در ایران ما را به این ایقان میرساند که جامعهٔ بهستوه آمده از حاکمیت ریش و عبا و نعلین، جویای آزادی است. عطش آزادیخواهی و اشتیاق برای ایران آزاد، نسلبهنسل افزایش مییابد. بهمیزانی که فریاد آزادیطلبی دامنه پیدا میکند، به همان میزان حاکمیت ولایی روزبهروز بیشتر مطرود و منزوی شده و دچار ریزش و شقه و شکاف میگردد. بیتردید اگر خامنهای در داخل ایران پایگاه داشت هیچگاه بهدنبال تکیه کردن به مزدوران برونمرزی و پروار کردن و پروراندن آنها نبود.
با قاطعیت میتوان گفت نسلهای جدیدتر ایران، هیچ سنخیتی با حکومت، آموزهها، باورها، تلقینها و تبلیغات آن ندارند. هیچ روزی را در ایران نمیتوان سراغ گرفت که خالی از اعتراض، تجمع، اعتصاب و فعالیت کانونهای شورشی نباشد؛ زیرا مقاومتی زنده و پویا در جامعهٔ ایران جریان دارد؛ مقاومتی که در کسوت یک آلترناتیو با تمامیت نظام ولایت فقیه چنگدرچنگ است.
شرایط عینی و ذهنی انقلاب
امروز در ایران شرایط عینی(وضعیت نابسامان اقتصادی ـ اجتماعی، گسترش خط فقر به زیر خط فقر و به نقطهٔ تعارض رسیدن تضاد مردم و حاکمیت) و ذهنی(وجود یک آلترناتیو مردمی و مشروع) برای یک انقلاب فراگیر و مردمی وجود دارد. مردم با صراحت در قیام دی ۹۶ گفتند که اصلاحطلب و اصولگرا سر و ته یک کرباس هستند و تاریخمصرف شعبدهبازی آنها بهپایان رسیده است.
وضعیت انفجاری
ایران در وضعیتی انفجاری قرار دارد. کافی است در یک نقطه از دورافتادهترین روستاها جرقهای زده شود، آن جرقه در ادامهٔ خود به آتش تبدیل میشود و سر از حریقی غیرقابل مهار درمیآورد. بهترین شاخص برای چنین تفسیری این است که امروز در ایران هر شعار صنفی و اقتصادی بهسرعت سیاسی میشود و راه به نفی تمامیت نظام میبرد.
مصطفی تاجزاده، شکنجهگر سابق و تئوریسین اصلاحطلب فعلی در توصیف این وضعیت از ترمهای «وضیت دشوار» یا «وضعیت غیرنرمال» استفاده میکند: «بهواسطه اجرای برخی سیاستها اگر نگوییم در وضعیت بحرانی، حداقل در وضعیت دشوار قرار داریم و مسائل اجتماعی در کشور این جنبه را دارند که به مشکل بزرگتر تبدیل شوند. برای مثال معضل پدیدآمده در روستای چنارمحمودی لردگان که مسألهای اجتماعی بود، رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت. مثال دیگری که در این رابطه میتوان مطرح کرد، رفتن و یا نرفتن بانوان به ورزشگاه است که با واکنشهای صورت گرفته، به یک مسأله سیاسی بدل شد. اگر کمی عقبتر برویم مسأله ناآرامیهای دیماه ۹۶ همچنین وضعیتی داشت و مجموعه این مسائل نشان میدهد جامعه ما در وضعیت نرمال قرار ندارد».(آرمان ۱۶مهر ۹۸)
قیام و شورش نه تنها فرونخوابیده، عقب ننشسته، سرد و خاکستر نشده، بلکه داغ و ملتهب حضور دارد و فرصتها را پلنگوار به کمین نشسته و مراقب و تیزگوش و بیدار است. پیام این وضعیت برای سردمداران این نظام و بهخصوص خامنهای جز این نیست که باید هر لحظه انتظار آن را داشته باشند که قیام از جایی جرقه بزند و گر بگیرد.
«رنگ و بوی سیاسی گرفتن» مسائل اجتماعی آن روی دیگر سکهٔ اعتراف به تعارض آشکار بین مردم و استبداد زهوار دررفتهٔ دینی است. سیاسی شدن مسائل یعنی اینکه رویارویی بین مردم و نظام ولایت فقیه از اعتراض به وضعیت نابسامان اقتصادی و مشکلات معیشتی فراتر است، یعنی راه به سیاست و نفی حاکمیت میبرد. به همین دلیل است که در جایی که کسی گمان نمیکرد مانند چنارمحمودی بهسرعت یک اعتراض شکل میگیرد. این اعتراض در لردگان انعکاس خود را مییابد و در کسری از روز به تشکلی خودجوش راه میبرد و محل سکونت نمایندهٔ خامنهای را هدف قرار میدهد. مردم دردمند با آتش زدن کانون جنایت و فساد به حاکمیت اعلام میکنند که تنها گزینهٔ باقیمانده بین آنها و این حاکمیت زبان آتش است.
قیامهای در کمین
نظام ولایتفقیه ممکن است با گسیل گلهوار سگان هار انتظامی و پاسدار توسل به دستگیریهای کور و شبانه بتواند بهطور موقت آتش را خاموش کند اما این آتش در زیر پای حاکمیت و در شریانهای زندهٔ جامعه همچنان فروزان و در حال حرکت است. بهتر است بگوییم که مانند بشکهٔ متراکم باروت است و جرقهای برای انفجار آن کافی است. «اگر کمی عقبتر برویم مسأله ناآرامیهای دیماه ۹۶ همچنین وضعیتی داشت».
بنابراین قیام و شورش نهتنها فرونخوابیده، عقب ننشسته، سرد و خاکستر نشده، بلکه داغ و ملتهب حضور دارد و فرصتها را پلنگوار به کمین نشسته و مراقب و تیزگوش و بیدار است. پیام این وضعیت برای سردمداران این نظام و بهخصوص خامنهای جز این نیست که باید هر لحظه انتظار آن را داشته باشند که قیام از جایی جرقه بزند و گر بگیرد.
وحشت بزرگ خامنهای
وحشت از سرنگونی در کمین است که «مقام معظم» را بر آن داشت در دیدار ۲۱مهر ۹۸ خود با جمعی از پاسداران به آنها بگوید: «در قوت تاکتیکی و راهبردی مدام رو به جلو حرکت کنید، قوت عملیاتی را با بیداری و آماده به کاری دائم و پرهیز از حتی یک لحظه غفلت همراه کنید».
چه «کار بزرگی!» در راه است که خواب را از چشم ولیفقیه نظام ربوده و او را بر آن داشته تا به نزدیکترین حلقهٔ سرکوبگرانش بگوید که حتی یک لحظه هم غفلت نکنند و تا آنجا پیش برود که خواهان ایجاد «ترس بازدارنده!» شود. منظور از ترس بازدارنده همان قدرتنماییهای پوشالی برای ایجاد ارعاب و وحشت است. البته بیش از هر کس خود خامنهای میداند که این قبیل تمهیدات دیگر رنگ باخته و دیگر کسی از سگان چنگ و دندان ریخته و ریزشی ولیفقیه نمیترسد.
وقتی دستها در هم گره شود و خیابانها در زیر گامهای مصمم به تپش درآیند، نه نیروی انتظامی و گلوله و گاز اشکآور، نه «ترس بازدارنده!» و نه تعزیر و اعدام خیابانی و زندان هیچکدام نخواهند توانست مانع از ارادهٔ مردم ایران شود؛ همان ارادهای که توانست شاه را خاکستر کند، خواهد توانست شیخ را نیز بر خاکستر او به تعزیه بنشاند.