روز یکشنبه اول اسفند اجلاس امنیتی مونیخ به پایان رسید، این اجلاس به صحنهٴ محکوم کردن رژیم آخوندی بهدلیل برهم زدن امنیت و ثبات منطقه تبدیل شد. آخوند حسن روحانی قصد داشت با فرستادن ظریف به این کنفرانس راهی به سوی آنچه به آن تعامل میگوید باز کند، ظریف هم بهرغم حملات مقامات شرکتکننده در این اجلاس به رژیم، برای اطمینان دادن به طرف حسابهای خارجی برای ظرفیت رژیم در پذیرش فرمول «برجام» و تکرار بازی «برد-برد» به سبک مذاکرات ژنو سنگتمام گذاشت، وی از جمله گفت «ما قصد برانگیختن خصومت نداریم، ما هرگز هیچ دشمنی را آغاز نکردیم و قصد چنین کاری را هم نداریم» (ظریف در گفتگو با بی.بی.سی جهانی – دوم اسفند) و... اما بهرغم این استغاثهها صحنه معکوس شد و رژیم بهعنوان عامل ناامنی به موضوع اجلاس امنیتی مونیخ تبدیل شد. هیأتهایی که در اجلاس امنیتی مونیخ علیه رژیم صحبت کردند یک جمله مشترک داشتند: رژیم ایران بزرگترین دولت حامی تروریسم در جهان است. این اجماع نظر کافی است تا روشن شود چه فضایی علیه رژیم در این اجلاس وجود داشته است. این جمله را مایک پنس معاون رئیسجمهور و عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان بیان کردند. وزیر خارجه ترکیه هم با اشاره به دخالتهای رژیم در سوریه و عراق همین موضوع را به بیان دیگری مطرح کرد و گفت: «رژیم ایران در عرصه منطقهیی، فرقهگرایی را دنبال میکند».
اظهارات وزیر خارجه عربستان واکنشهای گستردهیی در رسانههای رژیم داشت، هر یک از آنها با نگرانی جملهیی از عادل الجبیر را تیتر کرده بودند. عبارتهایی همچون: «اتهام زنی وزیر خارجه عربستان سعودی: ایران بزرگترین حامی تروریسم است/ ایران هنگام حمله آمریکا علیه القاعده، میزبان سران این گروه بود»، در تمام رسانههای رژیم به چشم میخورد.
اما جای این سؤال باقی است که بهخصوص چرا بعد از سفر «اعتدالی» حسن روحانی به عمان و کویت، و اعلام مقامات این دو کشور که رژیم بهدرخواست شورای همکاری خلیجفارس پاسخ مثبت داده است، چرا اظهارات ظریف نه تنها مورد توجه قرار نگرفت بلکه برای رژیم پیآمدهای معکوس هم داشت؟
پاسخ را میتوان در رسانههای حکومتی بهراحتی یافت. مثلاً روزنامه حکومتی اعتماد، روز سوم اسفند 95 نوشته است: «ادراک رهبران و نخبگان عربستان، اسراییل و ترکیه طی سالهای اخیر این بوده است که دولت آمریکا به رهبری باراک اوباما حاضر نبود تا اقدامی خاص علیه ایران در جهت تحت فشار قرار دادن تهران انجام دهد».
یعنی اکنون دوران عوض شده و کشورهای منطقه راه را برای برخورد جدی و تعیینتکلیف با رژیم ایران هموار میبینند. به همین دلیل است که دیگر اظهارات و طرح های رژیم را که به گفته روحانی به شیوه «برجام» ارائه شده نمیپذیرند و مردود میدانند. این واقعیت را یک روزنامه حکومتی به شکل روشنتری نوشته و نتیجه گرفته است: «برای عبور از این مرحله، ایران دو راه پیشرو دارد؛ اول واکنش متقابل مبتنی بر شدت عمل در حوزههایی است که آمریکا در آن حوزهها منافع حیاتی دارد و دوم آن که ایران بتواند بهمنظور تداوم نقش در منطقه و خروج از وضعیت مهار در چارچوبهای مورد نظر آمریکا رفتار کند. بدون شک گزینه دوم متضمن مطلوبیتهای راهبردی بیشتری برای ایران است» (جهان صنعت- 2اسفند95). بنابراین جواب شما را در یک جمله خلاصه میکنم: با توجه به اینکه «دوران طلایی اوباما» برای رژیم سپری شده دیگر روشهایی که متناسب با آن دوران بوده مردود است و در منطقه و جهان کسی آنها را نمیپذیرد.
به این ترتیب پیام اجلاس امنیتی مونیخ، که همانا «تغییر دوران» است به رژیم تفهیم میشود. یعنی رژیم باید این واقعیت را بپذیرد که دوران مماشات اوباما به پایان رسیده و اکنون زمان چانهزنی و فریب گذشته است، وقت آن است که خامنهای بر سر آن «دو راهی» که از ابتدای سال 95 معرفی کرده بود یک راه را انتخاب کند. زمان کش دادن و به تأخیر انداختن تعیینتکلیف گذشته است. سه عامل مهم پشتوانهٴ این واقعیت هست. یکی خطر فضای انفجاری جامعه، که روز دوم اسفند هم شاهد وحشتزدگی خامنهای بهخاطر احساس همین خطر بودیم که سراسیمه به صحنه آمد تا به خیال خودش روی شعلههایی که در اهواز از زیر خاکستر بیرون آمده است، آب بریزد. روحانی و بقیه سردمداران رژیم هم مرتباً به این خطر تأکید میکنند، عامل دوم تشدید فشارهای جهانی است که به آن تغییر دوران میگوییم و رژیم در اجلاس اخیر مونیخ بهرغم تمام مجیزگوییها و در باغ سبز نشاندادنهای اعتدالی، به خوبی به سرسختی واقعیت آن پی برد و عامل سوم که برای خامنهای و سردمداران رژیم خطرناکتر از دو عامل دیگر است چون سمت دهنده و محقق کننده آن دو عامل است، مقاومت سازمانیافته سراسری و قدرتمند ایران است، که هر چه رژیم ضعیفتر و زمین گیرتر میشود، این مقاومت جوانتر و قویتر شده و از اعتبار روزافزون داخلی و خارجی برخوردارتر میگردد.
اظهارات وزیر خارجه عربستان واکنشهای گستردهیی در رسانههای رژیم داشت، هر یک از آنها با نگرانی جملهیی از عادل الجبیر را تیتر کرده بودند. عبارتهایی همچون: «اتهام زنی وزیر خارجه عربستان سعودی: ایران بزرگترین حامی تروریسم است/ ایران هنگام حمله آمریکا علیه القاعده، میزبان سران این گروه بود»، در تمام رسانههای رژیم به چشم میخورد.
اما جای این سؤال باقی است که بهخصوص چرا بعد از سفر «اعتدالی» حسن روحانی به عمان و کویت، و اعلام مقامات این دو کشور که رژیم بهدرخواست شورای همکاری خلیجفارس پاسخ مثبت داده است، چرا اظهارات ظریف نه تنها مورد توجه قرار نگرفت بلکه برای رژیم پیآمدهای معکوس هم داشت؟
پاسخ را میتوان در رسانههای حکومتی بهراحتی یافت. مثلاً روزنامه حکومتی اعتماد، روز سوم اسفند 95 نوشته است: «ادراک رهبران و نخبگان عربستان، اسراییل و ترکیه طی سالهای اخیر این بوده است که دولت آمریکا به رهبری باراک اوباما حاضر نبود تا اقدامی خاص علیه ایران در جهت تحت فشار قرار دادن تهران انجام دهد».
یعنی اکنون دوران عوض شده و کشورهای منطقه راه را برای برخورد جدی و تعیینتکلیف با رژیم ایران هموار میبینند. به همین دلیل است که دیگر اظهارات و طرح های رژیم را که به گفته روحانی به شیوه «برجام» ارائه شده نمیپذیرند و مردود میدانند. این واقعیت را یک روزنامه حکومتی به شکل روشنتری نوشته و نتیجه گرفته است: «برای عبور از این مرحله، ایران دو راه پیشرو دارد؛ اول واکنش متقابل مبتنی بر شدت عمل در حوزههایی است که آمریکا در آن حوزهها منافع حیاتی دارد و دوم آن که ایران بتواند بهمنظور تداوم نقش در منطقه و خروج از وضعیت مهار در چارچوبهای مورد نظر آمریکا رفتار کند. بدون شک گزینه دوم متضمن مطلوبیتهای راهبردی بیشتری برای ایران است» (جهان صنعت- 2اسفند95). بنابراین جواب شما را در یک جمله خلاصه میکنم: با توجه به اینکه «دوران طلایی اوباما» برای رژیم سپری شده دیگر روشهایی که متناسب با آن دوران بوده مردود است و در منطقه و جهان کسی آنها را نمیپذیرد.
به این ترتیب پیام اجلاس امنیتی مونیخ، که همانا «تغییر دوران» است به رژیم تفهیم میشود. یعنی رژیم باید این واقعیت را بپذیرد که دوران مماشات اوباما به پایان رسیده و اکنون زمان چانهزنی و فریب گذشته است، وقت آن است که خامنهای بر سر آن «دو راهی» که از ابتدای سال 95 معرفی کرده بود یک راه را انتخاب کند. زمان کش دادن و به تأخیر انداختن تعیینتکلیف گذشته است. سه عامل مهم پشتوانهٴ این واقعیت هست. یکی خطر فضای انفجاری جامعه، که روز دوم اسفند هم شاهد وحشتزدگی خامنهای بهخاطر احساس همین خطر بودیم که سراسیمه به صحنه آمد تا به خیال خودش روی شعلههایی که در اهواز از زیر خاکستر بیرون آمده است، آب بریزد. روحانی و بقیه سردمداران رژیم هم مرتباً به این خطر تأکید میکنند، عامل دوم تشدید فشارهای جهانی است که به آن تغییر دوران میگوییم و رژیم در اجلاس اخیر مونیخ بهرغم تمام مجیزگوییها و در باغ سبز نشاندادنهای اعتدالی، به خوبی به سرسختی واقعیت آن پی برد و عامل سوم که برای خامنهای و سردمداران رژیم خطرناکتر از دو عامل دیگر است چون سمت دهنده و محقق کننده آن دو عامل است، مقاومت سازمانیافته سراسری و قدرتمند ایران است، که هر چه رژیم ضعیفتر و زمین گیرتر میشود، این مقاومت جوانتر و قویتر شده و از اعتبار روزافزون داخلی و خارجی برخوردارتر میگردد.