728 x 90

چه باید کرد؟

چه باید کرد؟
چه باید کرد؟

آنچه در سراوان رخ داد و هنوز ادامه دارد، از یک همه‌جانبه‌گیِ تضاد ملی و میهنی با دیکتاتوری ولایت فقیهی سخن می‌گوید. مسأله این است که تأمین آب و نان در این مملکت اشغال شده، بهای مرگ می‌طلبد. معنی خیلی ساده‌اش این می‌شود که یا مرگ یا همین که هست! این تنها راهی است که حاکمیت آخوندها پیش پای تمام اقشار اجتماعی و ملیتها گذاشته است.

 

صورت مسألهٔ خیلی روشن و واضح در سراوان به‌عنوان بخشی از استان سیستان و بلوچستان این است که تهیه و فروش سوخت برای مردم این منطقه، تنها مفر تأمین نان و آب و ارزاق شده و حکومت مرکزی تنها همین راه را برایشان باقی گذاشته است. از طرفی همین حکومت میلیون‌ها لیتر بنزین به قیمت میلیاردها دلار به دولت ونزوئلا هدیه می‌کند؛ ولی از هزینه کردن یک میلیونیم این هدیه، به مردم ایران و مشخصاً به سیستان و بلوچستان دریغ می‌کند. همین سیاست ضد ملی را می‌توان در لبنان سراغ گرفت. همین سیاست را در عراق و یمن و...

 

آنچه در سراوان رخ داد، زنگ یک هوشیاری ملی را به‌صدا درآورد؛ چرا که این خون نان است که از پیکر ایران می‌ریزد. چرا که این مرگ است که به هیأت پاسداران شب‌پرست، به تعقیب نان فرزندان ایران پرداخته است.

آنچه در سراوان رخ داد و ادامه دارد و آنچه در شهرهای دیگر ایران رخ داده و جریان دارد، باز هم گویای پایان همهٔ راههای ممکن مسالمت، تظاهرات، اعتراض، اعتصاب، تحصن و... برای استیفای حق اولیهٔ زندگی است. آنچه هم که در مورد زندانیان سیاسی رخ داد، گواه این بود و هست که این حاکمیت قرون‌وسطایی به هیچ فراخوان و کمپین داخلی و بین‌المللی برای به‌رسمیت شناختن حقوق زندانی و توقف اعدام، گوش نمی‌کند و تغییری رخ نمی‌دهد؛ که برعکس، تناوب اعدامها را بیشتر می‌کند.

 

سرجمع همهٔ این رخدادها، یک زنگ هشدار را به سراسر ایران می‌رساند و آن، لحظهٔ تصمیم برای پاسخ به اولویت زندگی و نجات کرامت انسانی است؛ چرا که این حاکمیت ضدبشری از یک‌طرف نفت و حاصل معدن و حاصل رنج و کار مردم ایران را در لبنان و سوریه و عراق و یمن حراج می‌کند و از یک‌طرف تلاش و تکاپو برای تأمین نان و آب توسط مردم ایران را معادل خودکشی و خون و مرگ کرده است.

 

کافیست سر برگردانیم و وقایع سیاسی و اجتماعی‌ِ سال‌های ۵۸ و ۵۹ را بازنگری کنیم که چرا به ۳۰خرداد ۶۰ رسید. صورت مسأله خیلی واضح و روشن بود و آن به‌رسمیت شناختن حق آزادی بیان، آزادی جلسه و داشتن روزنامه و نشریه بود. خمینی اما تمامیت‌خواهی و دیکتاتوری و سلطنت مطلقه پیشه کرد و تمام راههای زندگی مسالمت‌آمیز سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را بست.

 

کافیست سر برگردانیم و به روند شکل‌گیری و بروز ناگزیر قیامهای یک دههٔ گذشته و نتیجهٔ نهایی آنها فکر کنیم. در وهلهٔ اول، مردم علیه بازی نمایش انتخابات مهندسی شده برخاستند. پاسخ حکومت اما موج دستگیری و پر کردن زندانها و سپس کشتن معترضان بود. در وهلهٔ دوم، مردم گفتند هیچ جناحی از حاکمیت ولایت فقیه را نمی‌خواهند. پاسخ حکومت اما به گلوله بستن و زندان کردن و کشتار بود. در وهلهٔ سوم بر اثر کلان‌فساد اقتصادی حکومت و کارگزارانش که زندگی و سفرهٔ مردم را هزینهٔ غارت‌گری نهادهای حکومتی، بانکها و فروشگاههای وابسته به سپاه پاسداران کردند، مردم به خروش آمدند و همین نهادهای حکومتی را هدف گرفتند. پاسخ حکومت علاوه بر کشتن ۱۵۰۰نفر در خیابان‌ها و محله‌ها، آوردن بازجویان و شکنجه‌گران و لمپن ـ پاسداران به خیابان و اجرای نمایش رعب و وحشت با انجام شکنجه در ملأعام بود.

 

بنابراین وقتی به خط سیر تکاملی نمونه‌های یاد شده از قیام‌ها تا رخداد سراوان فکر می‌کنیم، همهٔ واقعیتها و تجربه‌های فردی و اجتماعی، ما را به این یقین می‌رسانند که با وجود حاکمیت ولایت فقیه، هر ایرانی شریفی «از همه‌چیز به تنگ آمده»، «دچار خفقان» گشته و هیچ راهی جز برخاستن، تصمیم گرفتن و انتخاب کردن برای رهایی و خلاص شدن از این حاکمیت برایش نمانده است. این راه چیست؟

 

هم نتیجهٔ قیامهای یک دههٔ گذشته، هم نتیجهٔ اعتراضات و اعتصابات صنفی اقشار، هم فراخوانها و کمپینهای میلیونی نجات جان زندانیان و اکنون رخداد سراوان مثل درخشش یک نور بر گرگ و میش «چه باید کرد»، نشانیِ قاطع یک راه را می‌دهد و آن قهر ملی و دست‌یازی به دفاع مشروع در برابر گرازان ولایی. این است تنها راه رهایی... !

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/78c986b5-7a39-4691-a09c-4249e0601062"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات