«این قفس ارزان تو، بالزنان میروم
پیش رهم اختران، ریخته چون ارزن است.»
«بلای زلزله را دیدهایم و همچو زمین
دریدهایم کنون سینهی صبوری را.»
(سیمین بهبهانی، یک دریچه آزادی، صص ۱۵ و ۴۸)
تصور اینکه در قرون طولانی و تاریک وسطا با سیطره، سانسور و سرکوب مطلق کلیسا و فئودالیسم، علومی چون فیزیک و نجوم و فلسفه، هنر نقاشی و مبارزه برای جدایی دین و دولت، رشد روزافزون داشته باشند، بسیار بعید و دور از انتظار مینمود. کشاکش طولانی و نبرد مداوم بین این علوم با کلیسا، در تکامل خود به «رنسانس اروپا» در اواخر قرن پانزدهم انجامید که حاصلش، پیروزی علوم و فرهنگ و هنر و پایداری بر کلیسا و فئودالیسم شد. نتایج سیاسی و اجتماعی آن به جدایی دین از دولت منجر شد که مبنای رشد پیاپیِ فرهنگی، ادبی، هنری، علمی و مدارای سیاسی و اجتماعی در سراسر اروپا گردید.
دستآورد چنین مسیری نشاندهندهی قویتر بودن اراده برای تغییر از سلاح دگماتیسم مذهبیِ کلیسای قرون وسطا است.
در قیام سال ۱۴۰۱، صف فشردهی زنان و دختران ایران را شاهد بودیم که رو به پاسداران و نیروهای انتظامی فریاد میزدند: «خشم ما قویتر از سلاح شماست». ریشههای درخت خشم زنان ایران علیه حاکمیت ملایان، انبوهترین ریشههای دویده در سراسر خاک ایراناند و دیگر تبرهای زنستیزی بر آنها کارگر نیست.
در سیطرهی سیاست و فرهنگ استثماری، «زندگی» برای زنان بهدور از «مقاومت» و «پایداری»، همواره عجین اوهامی تحت عنوان «زندگی»ست که دیگران برایشان بدلچینی میکنند و تدارک میکنند. از اینرو مسألهی زنان در ایران، همواره به موازات تمام مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جریان دارد و باید همواره به آن پرداخت. چرا؟
زیرا «زنان نیروی تغییر» بزرگ در ایران هستند؛ تغییر بزرگ فرهنگی، فکری، سیاسی، اجتماعی و تاریخی به جانب رهایی از دهههای تاریک سیطره، سلطه و سرکوب ولایی ــ آخوندی.
زیرا بهگونهیی قانونمند، نیروی اصلیِ برهمزنندهی نظم ارتجاعی و استثماری در لوای حاکمیت انسانستیز آخوندی هستند.
زیرا پتانسیل قدرتمند تاریخی برای جهش ایرانزمین به جانب آزادی و برابری و دموکراسیاند.
زیرا پایدارترین قشر اجتماعی ایرانزمین در چهلپنج سال گذشته در برابر افسارگسیختهترین سرکوب سیاسی ــ مذهبی ــ جنسیتی ــ صنفی بوده و هستند.
زیرا بذرافشانان شکستناپذیری، امید، مقاومت، پیشتازی و رهبری در برابر سبعترین اجبارهای تحمیلیاند.
زیرا طولانیترین و سنتیترین دروغ دیکتاتورها و مرتجعان را در امر «ناتوانی» و «جنس دوم» از پیشانی تاریخ نوع انسان برکندهاند و خورشید روشنگر «توانش» و «برابری» را بر ویرانههای تاریخ استثمار میافکنند.
زیرا جبههی زنان و دختران ایرانزمین علیه هرگونه اجبار و بردگی جنسی تحت حاکمیت شاهان و شیخان، قویترین جبههی سراسر ایران در مبارزه برای آزادی، برابری و عدالت اجتماعی است.
زیرا کابوس مداوم سرنگونیِ مهیبترین نیروی ارتجاعی و زنستیز آخوندی هستند.
مسألهی «زن» یک تهدید بالقوه و پتانسیل ضد استیلای تفکر زنستیز ناجمهوری ولایی بوده است. حاکمیت آخوندی مهار این انرژی عظیم اجتماعی را یکی از تضمینهای اصلیِ تداوم عمر خود میدانست و یک جبههی سرکوبگری را علیه آن تدارک دید و گسترد.
در جبههی مقابل، جنگ و پایداریِ بیتوقف زنان در سالبهسالی که پیش رفته، از وجوه صنفی و فرهنگی بهجانب سیاسی و رهبری، سیر مداوم نموده است. هماینک سیاسی شدن امر برابری و نقش رهبری زنان با نفی موجودیت رژیم آخوندی ارتباط مستقیم و بازگشتناپذیر یافته است!
آرمان برابری از مدارهای کمی در دهههای گذشته عبور نموده و به کیفیت، فوریت و ضرورت تغییر بزرگ رسیده است. بدون آرمان برابری، هرگز آزادی زن و مرد ایرانی به مقام و جایگاه شایستهاش نخواهد رسید. این، رسالتیست همگانی بر برای رقم زدن آرمان تاریخیِ نفی هرگونه دیکتاتوری با جایگزینیِ آزادی و برابری.