«چشمانداز «انقلاب وجودی» از نظر پیامدهایی
که دارد، بهویژه بازسازی اخلاقی جامعه است؛
به بیان دیگر بازآفرینی ریشهیی مناسبات اصیل
فرد با چیزی که «نظام انسانی» نام دارد. یعنی
تجربه نوینی از بودن، بازیابی مسئولیت بالاتر،
ایجاد رابطه درونی با دیگری و با جامعهٔ انسانی.
این است آن گرایشی که چیره خواهد شد....... این
همانا اعتبار بخشیدن دوباره به ارزشهایی است
چون اعتماد، توان پذیرندگی و باز بودن، احساس
مسؤلیت، همبستگی، عشق».
(واسلاو هاول، کتاب «قدرت بیقدرتان»، ص ۷۵)
***
کلمهٔ «مردم» پرکاربردترین واژه در ادبیات سیاسی و اجتماعی ملتها است. مردم، رکن اصلی ساختار هر جامعهی هستند. هزاران سال است که قوانین اساسی، حقوقی و مدنی برای سهولت زندگی فردی و اجتماعی «مردم» تدوین و تنظیم میشوند.
تعریف عام و خاص
کلمهٔ «مردم» اسم مفرد عام است؛ اما برای آن، دو تعریف عام و خاص وجود دارد. تعریف عام از مردم شامل تمام انسانهایی میشود که بهطور جمعی در جوامع کوچک و بزرگ زندگی میکنند. تعریف خاص از مردم شامل گروههایی از انسانها میشود که در تعیین سرنوشت جامعهشان نقش دارند.
نشانی فرهنگ و هنر و زبان
هزاران سال است که برای برابری و آزادی بهعنوان مبنای یک زندگی شایستهٔ مردمان شعرها سرودهاند، قصهها و رمانها نوشتهاند، نمایشنامهها برپا داشتهاند، فیلمها ساختهاند، ترانهها و تصنیفها آفریدهاند، رسالهها تقریر کردهاند، انقلابها روی داده و قوانین اساسی تدوین شده است.
اینها مفاهیم و تعاریف و رویکردهای عام در همهٔ جوامع بشری بودهاند که اقشاری از مردم هم برای به ثمر رساندن این مفاهیم و تعاریف، فعالیت داشتهاند و دارند.
کشاکشی سازندهٔ عمارت تاریخ
ورای این تعاریف و مفاهیم و تدوین و تصویب قوانین، واقعیتهای پشت سر اما گواهی میدهند که «حقوق مردم» همواره محمل و وجهالمصالحهٔ قدرتپرستان برای تضمین و تأمین سلطهگریشان بوده است. واقعیتهای پشت سر گواهی میدهند که «مردم» از سدههای دور تاکنون همواره مورد تاخت و تاز سلطهگران سوداگر و فاتحان بیرحم جنگها و نیز اصلیترین هدف چپاولگران و استثمارگران بودهاند.
شاهدیم که هم در مفاهیم و تعاریف و قوانین و هم در سوداگری سلطهطلبان و استثمارگران و دوایر قدرت، یک مرجع و کانون بهنام «مردم» وجود دارد که همهٔ توجهات فکری و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی برای آن و به جانب آن توجیه میشوند؛ چرا که از دیرباز و از زمانی که دولت در حیات اجتماعی بشر شکل گرفت، همواره جامعه را با دو مبنای «مردم» و «دولت» میشناسیم؛ مردم بهعنوان اقشار یا طبقات بیقدرت و دولت بهعنوان طبقهٔ صاحب قدرت. همین دو مبنا [مردم و دولت] کشاکشی دامنهدار را در تمام دورههای تاریخ رقم زدهاند. کشاکشی که عمارت تاریخ را ساخته است.
رابطه بین این دو طبقه از سدههای متمادی تاکنون، با استثمار طبقهٔ بیقدرتان و بهکارگیریشان برای تأمین منافع و استمرار سلطهٔ قدرتمداران بوده است. عامل اصلی تأمین این منافع و استمرار سلطه، در بیخبری نگهداشتن طبقهٔ بیقدرتان و نبودن ارتباط بین آنان بوده است.
شکست تعادل و نظم کهن
اکنون شکسته شدن دیوار سانسور دولتها با پتک ارتباطات، دارد آن تعادل دیرینه و نظم کهن را بین مردم و دولتها بههم میزند.
اگر تا دیروز حقیقت با مرکز قدرت یکی عنوان میشد، اینک مرکز قدرت گرفتار چالش مردمان شهروندخبرنگار است.
اکنون شهروندخبرنگاران حساب ارتباطاتشان را از دولتها جدا کردهاند و میتوانند صدای هم را بشنوند.
اکنون مردم میتوانند فراخوان به تغییر بدهند و صدایشان را به فراتر از کشور خودشان برسانند.
از این رو اکنون مردم تهدید بالفعل علیه منافع طبقاتی و سیاسی حاکمیتها و دولتها شدهاند. این تهدید تا به مرز دیکتاتوریهای موروثی میرسد، بدل به بحران بالفعل موجودیت برای چنین حاکمیتها میشود؛ چرا که قدرت ارتباطات بین مردم و اطلاعرسانی و آگاهیپراکنی، پادزهر اصلی و بنیادین علیه سلاح دولت برای تحکیم قدرت مطلقشان است.
دیکتاتور در تلهٔ عصر هوشیاری مردم
چنین ویژگیهایی را که برشمردیم، اکنون تهدید روزمرهٔ حاکمیت ولایت فقیه و کارگزاران نانخور و قسم خورده به سلطهٔ مطلق آن است. اکنون مردمان شهروندخبرنگار ایرانی توان تشکل و سازمانیافتگی و ارتباطات و اطلاعرسانی مستقل از حاکمیت آخوندی را دارند.
اگر تا چند صباح پیش، این روشنفکران بودند که بهمثابه پل یا رسانهیی، زبان اجتماعی مردم در مقابل حاکمیت میشدند، اکنون اما در قیامهای یک دههٔ اخیر ایران شاهدیم که مردم، پیشتازتر و جلوتر از روشنفکران به هماوردی با دیکتاتور رفته و میروند.
نمونههای بسیاری را میتوان شاهد آورد که مردم نسبت به سلطهگران از یکطرف و نسبت به قدرشناسی از ارزشهای سیاسی و فرهنگی و تاریخی از طرف دیگر، بسیار هوشیارانه عمل میکنند و تعادلقوا را علیه دیکتاتور رقم میزنند.
از فردوسی تا شجریان
به دو نمونهٔ قدیم و جدید اکتفا میکنیم تا هم هوشیاری مردم را نسبت به اصالتها، فداکاریها، فدیهها و پیوند با آرمانهایشان بشناسیم و هم ارزش قدرشناسی مردمان را گواهی دهیم.
سرگذشت پر تب و تاب فردوسی بهطور خاص در سالهای آخر زندگیاش، از جانب نویسندگان مختلف مورد توجه قرار گرفته است. وجه مشترک این نوشتهها گویای رنجها، تلخکامیها و چنگاچنگ شدن فردوسی با فقر و تنهایی توأم با تهدید و تعقیب از سوی محمود غزنوی است. فردوسی در همین حال و وضع سیاسی و اجتماعی و صنفی درگذشت. در کتاب «نور و ظلمت در ادبیات ایران» به حضور ۸۰۰تن از مردم شهر و روستا در تشییع پیکر فردوسی اشاره شده است. چنین رقمی از حضور مردم در بزرگداشت فردوسی در اوایل قرن پنجم خورشیدی آن هم زیر تهدید محمود غزنوی، گویای قدرشناسی مردم از فرهنگ و زبان و اصالتهای ملیشان است. بهطور خاص که در آن زمان حفاظت و صیانت از فرهنگ و زبان فارسی، اصلیترین سلاح نبرد با سلاطین وابسته به عباسیان بود. مردم ایران برای نگهداری این فرهنگ و زبان و سنن، پاسخ خدمات و رنجهای فردوسی را با تقدیر و تکریم و بزرگداشت باشکوه وی گرامی داشتند.
چنین کنند مردمان...
وارثان چنان فرهنگی و صاحبان اصلی زبان فارسی در پایان قرن چهاردهم با اصرار بر گرامیداشت و بزرگداشت محمدرضا شجریان، در مقابل سلطهگران و غارتگران موروثی ایران که اکنون در حاکمیت ولایت فقیه نمایندگی میشود، ایستادند. در اینجا هم مردم چنان کردند که گرامیداشت شجریان را با حداکثر شکوهمندی در مقابل سانسورگران وی برگزار کنند. در خبرها بود که مردم مشهد شب تا صبح در ماشینهایشان ماندند تا به پیشواز هنرمند محبوبشان بروند و با وی وداعی در شأن فرهنگ و اصالتهایشان داشته باشند؛ اما گزمههای فرمودهٔ دیکتاتور در وحشت از حجم میلیونی صدای در پیوند با شجریان، تمام مراحل این بزرگداشت ملی را در سایهٔ حکومت نظامی نگه داشت. اما مردم ایران از یک مرحله دیگر در نبرد با دیکتاتور عبور کردند و با ارادهیی صیقلخوردهتر به رقم زدن سرنوشتشان نزدیکتر شدند.
آری، چنین کنند مردمان با اصالتها و پیوندهایشان. چنین هوشیارند که در چرخههای بلای کرونا و دیکتاتور و معیشت هم که باشند، والاترین تبار قدرشناس زندگی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و هنری هستند...