در قسمتهای پیشین این نوشته ضمن مروری کوتاه بر تاریخچه جنبش زنان از مشروطه به اینسو، به سالهای دیکتاتوری پهلوی رسیدیم. جنبش زنان در دوران دیکتاتوری پهلویها مراحل متفاوتی را پشتسر گذاشت:
دوران رضاخان، دوران اعمال فترت و افول بر جنبش زنان و سرکوب آن بود در آن دوره حتی یک انجمن مستقل زنان یا یک نشریه زنان اجازه فعالیت نیافت و آنانی هم که اقدام به فعالیت کردند، پس از اندک مدتی توسط دستگاههای سرکوبگر رضاخانی، تعطیل شدند. برخی زنان فعال نیز زندانی و شماری دیگر به تبعید فرستاده شدند.
با سقوط رضاشاه، از فردای شهریور ۱۳۲۰ و با توجه به فضای باز سیاسی ناشی از خلأ قدرتی که در فاصله رفتن دیکتاتور قبلی و مسلط شدن دیکتاتور جدید (محمدرضاشاه) بهوجود آمده بود، مجدداً فعالیتهای صنفی سیاسی عموم اقشار و طبقات آغاز شد. احزاب سیاسی پا گرفتند، سندیکاهای کارگری و البته انجمنهای زنان نیز در شمار همین گروهها بودند که دوباره میدانی برای فعالیت یافتند.
رضاخان قزاق تمامی دستآوردهای زنان ایران را نابود کرد و در غوغای کشفحجاب اجباری، سرکوب تمامعیار جنبش زنان را زیر خروارها خاک آغشته به خون زنان پنهان کرد.
زنانی که در انقلاب کبیر مشروطه بهدنبال کسب موقعیت شایسته خود در حاکمیت بودند در دوران رضاشاه در وضعیتی قرار گرفتند که ناگزیر باید بر سر لباس و پوشش خود چانه بزنند!
جنبش برابری پس از شهریور ۲۰(دوران محمدرضاشاه)
در این دوره فعالیت عمده زنان زیر چتر فعالیت احزاب سیاسی قرار داشت و برنامهها و مطالباتشان نیز متأثر از برنامه و مطالبات همان احزاب بود بهنحوی که فرضا فعالیت زنان عضو حزب توده و بعدها احزاب عضو جبهه ملی مشروط و منحصر بود به آنچه که در کادر برنامههای سیاسی آن احزاب میگنجید و این، با آنچه که زنان در دوران انقلاب مشروطه انجام میدادند متفاوت بود.
ضمن اینکه همانطور که یادآوری شد در دور جدید فعالیت زنان، زنان فعال اساساً عضو احزاب بودند و کار اصلی آنها پیشبرد اهداف حزب متبوعشان بود. در نتیجه، فعالیتهای ویژه مربوط به جنبش زنان، کار ثانوی آنها محسوب میشد. طبیعی است که آن فعالیتها تفاوت کیفی با فعالیتهای زنان در جریان انقلاب کبیر مشروطه داشت ضمن اینکه تشریح آن فعالیتها خارج از بحث و حوصله این نوشته است.
پایان این دوره نیز مصادف بود با پایان فعالیتهای قانونی و علنی آن احزاب؛ کورسوی فعالیتی که پس از کودتای ۲۸مرداد مجدداً به محاق رفت. دورهای که در آن، ممنوعیت فعالیتهای زنان تا اوایل دهه ۴۰ خورشیدی و ماجرای انقلاب سفید شاه ادامه یافت و حتی تشدید هم شد.
لازم بهیادآوری نیست که در عمده این دروه، «سازمان زنان حکومتی» بهعنوان یک پدیده تماماً دولتی وجود داشت و کار خودش را میکرد و منویات شاهانه را پیش میبرد. اما با وجود نیاز شاه به چنین ویترینی، حتی همان سازمان زنان نیز بیشتر از یک «تابلو» امکان تحرک نیافت.
خاطرهای از وزیر مشاور در امور زنان شاه
برای نمونه شایان یادآوری است که در تمامی دوران دیکتاتوری پهلویها تنها و تنها «دو زن» توانستند به مقام وزارت برسند (فرخرو پارسا و مهناز افخمی). درباره دستآوردهای حقوقی زنان در آن دوران البته روشن است که بهرغم رسمیتیافتن قانون حمایت خانواده و حق رای زنان اما در کادر همان مطالبات حداقلی آزادی فعالیت صنفی یا فرضا تعدد زوجات هرگز منتفی نشد! استقلال حقوقی زنان هرگز حتی به بحث هم گذاشته نشد و حقوق اجتماعی زنان نیز در همان حدی بود که زنان با توجه به نیاز حکومت به نیروی کار ارزان وارد عرصههای اجتماعی شدند و اگر چنان ضرورتی وجود نمیداشت چه بسا همان حد هم به اجرا گذاشته نمیشد.
دههها پس از سقوط سلطنت، مهناز افخمی یکی از دو زنی که توانسته بود به مقام وزارت در دوران سلطه دیکتاتوری شاه برسد، در یک جلسه سخنرانی در کانادا(۱۱ژانویه ۲۰۱۳) خاطرهای را یادآوری کرده که به کمی پیش از سال ۱۳۴۹(آغاز دوران ریاستش بر سازمان زنان) برمیگردد و نشاندهنده واقعیت وضعیت زنان در دوران شاه است. فارغ از اینکه به هر حال زنان در امر پوشش(حجاب) آزاد بوده و تعداد شاغلینشان در «تمبرفروشی» در وزارت پست و تلگراف و تلفن بیشتر از زنان تمبرفروش آمریکایی بوده است!(نگاه کنید به مأموریت برای وطنم. که در آن شاه خائن این را یکی از دستآوردهای دیکتاتوریش برای زنان ارزیابی کرده است!) یا فرضا امکان ورود به عرصههای ورزشی و هنر رسمی هم یافته بودند. اما وضعیت حقوقی زنان حتی اگر استاد دانشگاه میبودند آنچنان نازل بود که اجازه باز کردن یک حساب پسانداز برای فرزند خردسالشان را هم نداشتند!
وی تعریف کرده که در همان سالها (که اتفاقاً نزدیک به زمان آغاز فعالیتهای زنان در سازمانهای فداییان و مجاهدین بوده) برای بازکردن حسابپسانداز برای فرزندش به شعبه بانک ملی نزدیک دانشگاه مراجعه میکند (ایشان همان هنگام استاد دانشگاه بوده) اما کارمند بانک به وی میگوید او (مادر بچه) نمیتواند این کار را بکند و باید «پدر بچه» بیاید اسناد را امضا کند! ضمن اینکه برداشت از آن حساب نیز در حوزه اختیارات «پدر بچه» است و «مادر بچه» هیچکاره است! واقعهای که بهگفته خودش برای وی امری بهشدت تکاندهنده بوده است. کما اینکه برای آنانکه دوران شاه را تنها از منفذ تماشای چند عکس و تعدادی فیلمسینمایی میشناسند نیز باید تکاندهنده باشد.
به هر حال نابود کردن تشکلهای مستقل زنان و حتی ممنوعیت انتشار نشریات مستقل آنان در آن دوره و پیامدهای وحشتناک آن امری نیست که پوشیده باشد. واقعیتی که زیر آوار انبوهی تبلیغات مبتذل شاهنشاهی پنهان نگاهداشته میشد. تبلیغاتی که با حمایت میدانی آخوندها رنگ و جلایی دیگر میگرفت!
نشریات زنان و خاطرهای از تعامل شاه و شیخ
در دوران پس از «انقلاب سفید شاه» البته برخی نشریات اختصاصی زنان وجود داشت اما آن نشریات تماماً وابسته به دو مؤسسه انتشاراتی تحت کنترل دیکتاتوری بودند(کیهان و اطلاعات). مجله زن روز شاخص آن دسته از نشریات بود. نشریهای که در کنار ترویج فرهنگ مطلوب دیکتاتوری سلطنتی برای زنان، یک تریبون اختصاصی نیز برای آخوندها داشت! تا در پناه سر و صدای ناشی از آن، صدای واقعی زنان کماکان ناشنیده باقی بماند.
از نکات عبرتآموز آن روزگار، سلسله مقالات آخوند مرتضی مطهری در مجله «زن روز» بود.(آخوندی که بعدها سلسله جنبان شورای انقلاب کذایی خمینی شد) احتمالاً مجموعه مقالات جنجالی وی در آن روزها را بسیاری هنوز به یاد داشته باشند، بازار گرمی در نشریات مبتذل دیکتاتور عملی ننگین و پرده ساطری بود بر سرکوب زنان مبارز و نوعی همدستی با دیکتاتور برای جلوه و جلا دادن به خیمهشببازی زیر اسم مبارزه برای حقوق زنان و بعد هم دروکردن محصول «آزادی بیان؟!» تحت حاکمیت دیکتاتور برای خرج کردن در محافل خارجی و حقوقبشری.
به هر حال در چنان فضایی به مرحله بعدی فعالیت زنان یعنی به دوران پس از اصلاحات ارضی و یکسویه شدن تمامعیار دیکتاتوری شاه میرسیم. دورانی که در دهه ۵۰ با ظهور انفجاری جنبش مسلحانه سراسری و حضور شگفتانگیز زنان در آن شناخته میشود.
با پیدایی جنبش مسلحانه دهه ۵۰، جنبش زنان دوباره هویت تاریخی سیاسی خویش را باز یافت و به مدد آن دو سازمان پیشتاز(چریکهای فدایی و مجاهدین خلق) فصلی نو در تاریخ مبارزات زنان ایران گشوده شد.
سازمان زنان شاه در گرامیداشت! کودتای استعماری ارتجاعی ۲۸مرداد ۳۲
ویژگی مبارزات زنان دهه ۵۰
مبارزات زنان از دهه ۵۰ به بعد، یک نمایه دوسویه و کاملا متضاد را نشان میدهد:
یکی فعالیتهای زنان در چارچوب قانونی و مجازی که دیکتاتوری مشخص کرده بود
و دیگری فعالیتهای انقلابی زنان.
فعالیتهای بهاصطلاح قانونی زنان در «سازمان زنان» شاه تحت ریاست عالیه خواهر وی اشرف پهلوی بود. زنان فعال در راس سازمان زنان اساساً آنانی بودند که به دیکتاتوری پیوسته بودند و در سلسله مراتب آن به مرتبت کارگزاران نظام ارتقاء یافته بودند. نمایه دیگر، فعالیت انقلابی زنان مبارزی بود که پس از طیکردن یک مرحله مبارزات آگاهیبخش اجتماعی در میان زنان و دختران دانشآموز، راهی پیوستن به سازمانهای پیشتازشان(مجاهدین و فداییها) میشدند.
نگاهی به سیر مبارزاتی آن زنان عموماً چنین مرحلهای را نشان میدهد. زنانی همچون مرضیه اسکویی، فاطمه امینی، مهرنوش ابراهیمی، بهجت تیفتکچی، نزهت السادات روحی آهنگران، صبا بیژنزاده، زهرا گودرزی، نسترن آلآقا، شهید اشرف رجوی و بسیاری دیگر.
این گروه از زنان عموماً پس از عبور از آنچه که فعالیتهای آگاهیبخش در تشکلهای سنتی زنان یا مدارس دخترانه بود، به همانجایی رسیدند که خواهرانشان در انقلاب مشروطه رسیده بودند: ضرورت برپایی یک انقلاب اجتماعی تمامعیار برای برقراری یک حاکمیت مردمی و دموکراتیک که زنان نیز در شکلدادن آن نقش داشته و نهایتاً در حاکمیت سیاسی آن هم سهم و جایگاه خود را داشته باشند وگرنه دوباره همهچیز حتی همان اندک دستآوردهای حقوقیشان نیز به باد خواهد رفت.
پدیده «زن رزمنده انقلابی» یا «زنان مسلح» یا «زنان جنبش مسلحانه» از همان نقطه و همان ضرورت برخاست و در اندک مدتی به یک پدیده بهشدت چشمگیر اجتماعی تبدیل شد آنچنان که در هنگامه انقلاب ضدسلطنتی تنها عکس و آوازه آنها موتور محرک تودههای دختران دانشجو و دانشآموزی شد که در گام بعد به ستون فقرات انقلاب نوین و ضدارتجاعی ایران تبدیل شدند.
مقایسه زنانی که مسلحانه مجلس دارالشورا را به ایستادگی در برابر اولتیماتوم روس تهییج و ناگزیر میکردند با ورود زنان به مشاغلی همچون تمبرفروشی و ماشیننویسی (که شاه در کتاب خود به آن میبالید و از دستآوردهای دیکتاتوریش برای زنان میشمرد) هر ناظر و پژوهشگری را به عمق جنایتی که پهلویها علیه جنبش انقلابی زنان ایران مرتکب شدند، آگاه میکند.
پادشاهی که حتی زنان استاد دانشگاه کشورش اجازه بازکردن حساب پسانداز برای فرزندشان نداشتند و باید همسرشان برای امضای اسناد بانکی مراجعه میکرد!
نگاهی به بستر تاریخی جنبش نوین زنان ایران
نظر به اهمیت نقش و موقعیت زنان در جنبش انقلابی دهههای اخیر ایران، ضروری است نگاه سریعی نیز به خاستگاه تاریخی طبقاتی آن جنبش بهویژه در سالهای نضجگیری انقلاب دموکراتیک ایران شود.
سالهای دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی سالهایی است که جامعه ایران متناسب با تغییرات ناشی از رفرمهای دیکتاتوری وابسته شاه، یکسره تغییر چهره میداد.
نیاز استعمار نو و دیکتاتورهای وابسته به آنها به مقابله با امواج جهانی انقلابهای رهاییبخش، شاه و حامیان خارجیاش را ناگزیر از ایجاد برخی تغییرات اقتصادی اجتماعی کرده بود.
آنها ضرورت تغییر بافت اقتصادی اجتماعی پوسیده ایران از یک کشور بورژوا ـ ملاک به کشوری با بافت سرمایهداری وابسته را دریافته بودند و نیک میدانستند که اگر خود دست بهکار تغییراتی مهندس شده در ساختار رو به انهدام جامعه ایران نشوند، مردم با انقلابشان این کار را خواهند کرد.
در بافت جدیدی که حاصل اتاق فکر استعمار نو و ارتجاع سلطنتی بود، اصلاحات ارضی(برای تخلیه پتانسیل انقلابی روستا) و ایجاد صنایع مونتاژ(برای پایهریزی کردن بافت اقتصادی اجتماعی جدید) جایگاهی ویژه داشت. امری که بروز یک انقلاب اجتماعی را حداقل یک دوره تاریخی بهعقب میانداخت.
صنایع مونتاژ مورد نظر، نیاز به انبوه زنان و مردانی داشتند که باید از روستاهای نیمهویران و کشاورزی سنتی به شهرها میآمدند یعنی نیروهایی که باید برای ساخت و سازهای شهری و راهاندازی کارخانههای مونتاژ روانه شهرها میشدند.
به این ترتیب، تحت نام اصلاحات ارضی، کشاورزی سنتی نابود شد بیآن که با کشاورزی جدید و مکانیزه جایگزین گردد. در نتیجه امواج جوانان روستایی جویای کار، ناگزیر از کوچ به شهرها شدند.
در شهرها نیز الگوی زندگی اساساً تغییر کرد، همانطورکه الگوهای اجتماعی هم دستخوش تغییر شده بودند.
در آن دوره، ویرانی روستاها، به اضافه رشد بادکنکی شهرها بدون هیچ زیرساخت شهریای در کنار الگوسازیهای مبتذل اجتماعی، به بزرگترین ابتلای اجتماعی ایران تبدیل گردید. و اینهمه در شرایطی بود که هیچ حزب و حتی تشکل صنفی «مردمنهادی» نیز اجازه فعالیت نداشت!
در چنین شرایطی ورود جوانان به صحنه مبارزه مسلحانه با دیکتاتوری وابسته شاه، به یکی از مهمترین نمادهای مقاومت سیاسی ـ اجتماعی مردم ایران در برابر دیکتاتوری سلطنتی تبدیل گردید. مقاومتی که در صفوف خود، جایگاهی ویژه برای زنان رزمنده و پیشتاز قایل بود.
زنان قهرمانی که با از جان گذشتگی بیمانندی نه تنها تسلیم کمپرادوریسم نوپا نشدند بلکه با الگوهای مبتذل و بازاری رایج و مطلوب دیکتاتور نیز درافتاده و بهطور فعال در برابر آن ایستادند. زنانی که با فدای جان، در برابر دیکتاتوری، راه رشد وابسته و ستم سنگین طبقاتی، نوید رهایی، برابری و رشد مستقل ملی و دموکراتیک میدادند.
مطالبات آن زنان کما اینکه مطالبات سازمانهای متبوعشان هم دیگر نه فقط برابریهای صرفاً حقوقی بلکه برابری حقوقی در بستر یک حاکمیت مردمی و دموکراتیک بود که بایستی بر ویرانههای دیکتاتوری بهشدت طبقاتی و الیگارشیک موجود بنا میشد، امری که آن زنان در کنار مردان همرزمشان کمر به انجام آن بسته بودند.
جنبش نوین زنان و مبارزه مسلحانه و رفع یک شبهه
شاید نسبت به دور جدید فعالیتهای زنان (که زیرمجموعه مبارزه مسلحانه و بخشی از مبارزات دو سازمان مجاهدین و فداییها بود) این شبهه ایجاد شود که فعالیت زنان در این دوره نیز شبیه فعالیتهای زنان در دوره قبل(پس از شهریور ۲۰ و دوران فعالیت حزب توده و جبهه ملی تا پس از اصلاحات ارضی) بوده و تفاوتی از نظر ظرف تشکیلاتی با آنان نداشته است، در حالیکه اینچنین نیست!
نخست اینکه این دو دوره تاریخی قابل قیاس با یکدیگر نیستند. در دوران پس از شهریور ۲۰ و فروپاشی دیکتاتوری رضاخان در جامعه ایران فضای نسبتاً باز سیاسی حاکم بود و بسیاری از احزاب و تشکلهای سیاسی امکان فعالیت علنی پیدا کردند. حال آن که دهه ۵۰، دهه سلطه خفقان آریامهری و ساواک شاهنشاهی بود و دیکتاتوری پلیسی – نظامی شاه کوچکترین امکان برای فعالیت سیاسی علنی باقی نگذاشته بود. در چنین بنبستی از مبازرات مسالمتآمیز، جنبش زنان، مستقل از جنبش مسلحانه فرصت بروز اجتماعی پیدا نمیکرد و بهترین نیروهایش عموماً جذب مبارزه مسلحانه میشدند.
و دوم آن که نگاهی به اسامی زنان جنبش مسلحانه و نسل قبل زنان سیاسی و نگاهی به تاثیر اجتماعی آنان و انگیزههایی که زنان جنبش مسلحانه در تمامی تودههای شهری بهویژه زنان و دختران جوان پس از خود ایجاد کردند مطلقاً قابل مقایسه با فعالیتهای حزبی زنان در دوران قبل از مبارزه مسلحانه نیست گرچه که در هر دو دوره، ظرف اصلی فعالیت زنان، سازمانها و احزاب بود.
به این ترتیب زنان دخیل در مبارزه مسلحانه به سرعت به الگوهای اجتماعی محبوبی تبدیل شدند که به فاصله دو سه سال در گسترهای بسیار وسیع در جامعه تکثیر شدند و به شکل دیگری به حیات تاریخی خود ادامه دادند.
تاثیری که مرضیه اسکویی، فاطمه امینی، مهرنوش ابراهیمی، بهجت تیفتکچی، غزال آیتی، شیرین معاضد و... از خود بر جای گذاشتند و زنان و دخترانی که بعدها با تاسی به آنان به مبارزه اجتماعی پیوسته و خیابانهای انقلاب ضدسلطنتی را با حضور و شعارهای خود پر کردند، بر هیچکس پوشیده نیست. تاثیری که در گام بعد و در مقابله با فاشیسم مذهبی آخوندها با حضور انبوه زنان رزمنده مجاهد خلق، جلوهای دیگر یافت و اساساً به یک انقلاب عمیق نظری و عملی در زنان و دختران ایرانی منجر شد. انقلابی که تمامی وظایف سنتی تعریف شده برای زنان را تحتتاثیر خود قرار داد و زن جدید ایرانی را رودرروی ارتجاع مذهبی به خیابانها کشاند. زنانی که یکبار دیگر در صدر مطالباتشان برقراری یک حاکمیت دموکراتیک آن هم با مشارکت وسیع زنان در رهبری سیاسی جنبش قرار داشت و این، بازگشتی فرخنده به ریشههای اصیل جنبش زنان ایران بود.
در قسمت بعدی این نوشته به معرفی بیشتر زنان جنبش مسلحانه پرداخته خواهد شد.
ادامه دارد...
بیشتر بخوانید: