آغاز صدوهفدهمین سالگرد جنبش تاریخیِ مشروطیت را گرامی میداریم. جنبشی زایندهٔ واژهٔ «آزادی» برای ایران. نخست به رابطهٔ متقابل «آزادی»، «انسان» و «مسؤلیتپذیری» توجه میکنیم:
«ای هوای تازه! ای آزادی!
هستیام روایت دیدن تو
زندهام، برای فهمیدن تو».
میخواهیم به نقش مشروطیت و ضرورت پاسخ آن به نیاز اجتماعی و تاریخیِ جامعهٔ ایران بپردازیم. میخواهیم بببنیم برای اولین بار در ایران چه ارزشهایی خلق شدند و دستاندرکاران موافق و مخالف آن ارزشها، با آنها و با آن جنبش چه کردند. میخواهیم ببینیم یک ریشهٔ عمیق علت شکست جنبشهای آزادیخواهی و نیز علت عقبماندگی تاریخیِ ایران در کجاهاست. میخواهیم ببینیم از مشروطیت چهها داریم و درسهایش برای ایران امروز چیست.
بنابراین سراغ تاریخنگاری و شرح رویدادها نمیرویم؛ در اینباره منابع بیشمار از کتاب، روزنامه، خاطره، مقاله و فیلم موجود است. ما پیدایش فکر مشروطیت، پیدایش تشکلهای مشروطهخواه و تشابهات آن جنبش و درسهای آن را برای ایران امروز دنبال میکنیم.
به نسل ایرانیان
نخستین اندرز و توصیهٔ تاریخ و جنبش مشروطیت به نسل اندر نسل ایرانیان این است که: من را دقیق بخوانید و از من بسیار بدانید. من سرچشمهٔ فکر آزادی برای شما هستم. سرنوشت من پس از من برای شما بسیار تکرار شده است. اگر از درسهای من نیاموزید، عقبماندگی تاریخیِ ایران تا سدههای دیگر نیز تکرار خواهد شد.
چگونگی پیدایش فکر مشروطیت
مشروطیت مثل قدمهای بزرگ ملتها برای توسعه و پیشرفت و ترقی، نخست تولد یک فکر بود و سپس پیدایش یک جنبش. فکر مشروطیت در ایران، مولود تحولی بزرگ در اروپا یعنی انقلاب کبیر فرانسه بود؛ انقلابی که مادر واژههای «آزادی» و «جمهوری» در فرهنگ و تفکر و در دنیای سیاست گردید. از انقلاب فرانسه کتابها، مقالهها، نقاشیها، مکتبهای سیاسی و ادبی و فیلمها درآمد و در دنیا انتشار یافت. فکرها و جوهر مشترک موجود در این کتابها و مکتبهای سیاسی و ادبی، نفی سلطهٔ اقوام مسلط و سرمایهدار بر طبقات رنجبر و نیز رهایی از بردگی فکری و دیکتاتوری سیاسی بود. این فکرها و پیامها به زبان فارسی نیز ترجمه شدند و نویسندگان ایرانی در نیمهٔ دوم قرن سیزدهم خورشیدی [همزمان با صدارت سلسلهٔ قاجاریه بر ایران]، این فکرها و پیامها را در میان ایرانیان انتشار دادند.
اولین ندای مشروطهخواهی پس از قرنها ثبات خودکامگی
از اینجا بود که زمزمهها و تلاشهای اصلاحخواهانه همراه با جنبشهای اعتراضی علیه حکومت قاجار شروع شد. در ادامه، برای اولین بار تشکلهای صنفی و سیاسی سربرآوردند؛ مثل: انجمن تجار، روحانیان مشروطهخواه، روشنفکران مشروطهخواه، انجمن زنان وطنخواه، انجمن تبریز و کرمان.
تصور کنید در ایرانی که قرن تا قرن عادت داشت که مشتی بیگانهٔ اروپایی و خودکامهٔ ایرانی، خاکش را به توبره بکشند و مردماش را اسیر ناگزیر نگه دارند، ناگهان سر و کلهٔ تشکلهای صنفی و سیاسی درش پیدا شود. تشکلهایی که برای اولین بار ندا سر دادند که پادشاه باید سلطنت کند و نه حکومت. این اولین صدای خوفناک انفجار بمب مشروطهخواهی در ارکان دولتهای مقتدر سلسلهٔ قاجاریه بود. پیام دیگر مشروطهخواهی این بود که دولتهای ایران نباید دستور از بیگانه بگیرند.
فرمان مشروطه محصول چه عواملی بود؟
شعلهٔ فکر آزادیخواهی و پیام مشروطهخواهی سال به سال در میان انجمنها و تشکلها و تودههای مردم بالا میگرفت؛ از طرفی دخالت بیگانگان صاحب منافع در ایران و دسیسههای دربار قاجاریه، از پس سماجت و پایداری و همبستگی مشروطهخواهان و انتشار اجتماعی و مردمیاش برنمیآمدند. تا اینکه روز ۱۴مرداد سال۱۲۸۵ خورشیدی، مظفرالدین شاه قاجار فرمان مشروطیت را امضاء کرد.
امضای فرمان مشروطیت با توجه به دسیسههای هماهنگ استعمار و ارتجاع دربار قاجاری، بهسادگی حاصل نشد. محصول اتحاد مردم، سماجت و روشنگریهای انجمن تبریز و پشتیبانیاش از تلاشهای طباطبایی و بهبهانی و نیز مقابلهٔ متحدشان با سنگاندازیِ مرتجعینی مثل شیخ فضلالله نوری و باند او بود.
با امضای فرمان مشروطیت، مرحله نخست نفی سلطهٔ شاهی و مشروط کردن آن به سلطنت و نه حکومت، انجام شد؛ ولی این تازه آغاز حفاظت از آن و اجرایی کردنش بود. اما استعمار و دربار که دست بردار نبودند. از اینجا بود که روحانیان مشروعهخواه با استفاده از دجالیت مذهبیِ نهادینه شده در ذات همپندار با خودکامگیشان، از در همسویی با دربار محمدعلی شاه برآمدند و دشمن مشروطیت شدند. [مقایسه کنید با خمینی قبل و بعد ۲۲بهمن ۱۳۵۷.]
انجمن تبریز؛ باطلالسحر استبداد صغیر [یک درس تاریخی]
بزرگترین برگ استعمارگر روس و دربار قاجار علیه فرمان مشروطیت و ایستادگی مجلس مشروطهخواه، به توپ بستن مجلس، کشتار و اعدامهای پس از آن و آغاز «استبداد ضغیر» بود. بسیاری از تشکلها از هم پاشید. بسیاری منفعل شدند. تاکتیک معروف «النصر بالرعب» مسلط شد.
از آنجا بود که شعلهٔ پایداری و مغلوب رعب و فضای خودبخودیِ پس از ضربه نشدن، در تبریز بالا گرفت. از همانجا هم بود که نقش بیهمتای انجمن تبریز در جا انداختن فکر مشروطیت و آزادیخواهی در بین مردم و پیدایش رهبریِ ستارخان و باقرخان برجسته شد و منجی مشروطیت شدند. [مقایسه کنید با فضای پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ که متأسفانه بسیاری تشکلها از هم پاشیدند، بسیاری افراد منفعل شدند و ایستادگی و پایداری مجاهدین خلق و طیف ترقیخواه متحد علیه ارتجاع غالب، هماورد خمینی ماند.]
پایداری تبریز با کمترین نیرو در مقابل لشکریان دولتی، گوشهگیران و ضربهخوردهها را سر پا کرد، قوای مقاومت بیشتر و بیشتر شد و امید در دل مردم تبریز، سپس شمال و بقیه ایران زنده گشت. پایداری و نبرد تبریز گسترش یافت، تا تهران سرایت نمود و دوباره مشروطیت را برگرداند.
گنجی که حفاظت نشد و راهزنی که سررسید
بدینگونه بود که فکر مشروطیت بهعنوان اولین پله ترقی و پیشرفت، در جامعه و ادبیات سیاسی ایران جاری گشت. این فکر به تدوین قانون اساسی و بهطور خاص متمم آنکه به حقوق ملت اشاره دارد، منجر شد. از آن پس، مثل تمام انقلابهای سیاسی و اجتماعی، نیاز به حفاظت و تضمین اجرایی و حقوقی و قانونی داشت. چنین روندی اگر پیش میرفت، نخستین نتایجاش محدود کردن خودکامگی، مشروط کردن شاه به سلطنت و اجرای یکسان قانون برای همه از جمله حاکمان بود.
چنین چشماندازی برای ترقی و پیشرفت ایران و مهار خودکامگی در دسترس مینمود که ناگهان سر و کلهٔ رضاخان نانخور و تحتالحمایهٔ قزاقان روس پیدا شد و با کودتا علیه مشروطیت، ارتجاع سلطنتیِ نامشروط و خودکامگی سیاسی را برگرداند و حاکم کرد. او حتی به قانون اساسی مصوب و امضا شدهٔ مظفرالدین شاه در ۸دی ۱۲۸۵ هم مشروط نبود. همان قانون اساسی که تا بهمن ۱۳۵۷ وجود داشت و محمدرضا شاه پسر رضاخان هم به آن مشروط نبود. پدر و پسر با لگدمال کردن قانون اساسی مشروطه، «سلطنت را موهبت الهی» معرفی کردند و «فرزندان ذکور را وارث سلسلهٔ پادشاهی»![مقایسه کنید با «ولایت فقیه موهبت الهی» و «وارث امام زمان» با ویژگی نرینهسالاری و زنستیزی!]
بلوغ یک آرزو به یک آرمان
جنبش مشروطیت، سرچشمهٔ «رنسانس» ایرانی بود که با خلعسلاح مشروطهخواهان در تهران و سپس به حاشیه راندنشان و در تکمیل آنها، با کودتای رضاخان قلدر، شکست سیاسی خورد؛ اما فکر مشروطیت و آرمان آزادیخواهی هرگز شکست نخورد و به تجسد و سکون تن نداد.
ارمغان سیاسی ـ اجتماعی مشروطیت که کلمه «آزادی» بود، پرندهٔ آرزوهای ملتی گشت که مغلوب قرق آسمان و اریکهٔ کرکسهای دیکتاتورهای موروثی از رضاخان تا خمینی نگشت. پرندهیی که به آرمان آزادی تعهد داد تا هرگز بر شانه و بر دست هیچ «سلطنت مقدس موهبت الهی و فقاهت مقدس موهبت الهی» ننشیند.
با مشروطیت بود که علاوه بر تداوم آرمان آزادی در عرصهٔ سیاسی، چگونگی بیان مسائل اجتماعی و فرهنگی از دربارها بیرون آمد و با زبانی جدید در کتابها و ترانهها و موسیقی ظهور یافت. زبانی که همخوان زبان مردم شد.
ایران امروز با تکیه بر مشروطیت، مطالباتی فراتر و جامعتر
به یمن فکر آزادیِ برآمده از مشروطیت و آگاهی نسل به نسل دربارهٔ ضرورت آن، به یمن مبارزه با دیکتاتوریهای موروثی، اکنون مطالبات مردم ایران بسا فراتر از قانون اساسی مشروطه شده است. اکنون مطالبات مردم ایران علاوه بر آزادی، به حوزههای برابری زن و مرد، اجرای منشور بینالملل حقوقبشر، آزادی تشکیل تشکلهای مستقل صنفی و سیاسی، جدایی دین از دولت، استقلال قوای سهگانه و برابری همهجانبهٔ همهٔ اقلیتهای قومی و مذهبی تعمیم یافته است. مقولاتی که پاسخ به یکی از آنها از جانب حاکمیت خودکامهٔ ولایت فقیهی مصادف با سرنگونی آن خواهد بود.