میراثهای عواقب حاکمیت ولایت فقیه مثل قارچهایی سمی، پیدرپی از شش جهت نظام میرویند و میبارند. از یک سال پیش که خامنهای قصد کرد دولت متبوع نظامش را بر یابوی حزباللهی سوار کند، میراثهای چرکین این رژیم یکییکی سر برمیآورند و هر یک زبان کارنامه و بیان حال جمهوری اسلامی آخوندی میشوند. از بد حادثه ـ که باید آن را مکافات مستیهای دیکتاتوری در مرداب خودکامگی نامید ـ این بیان در آستانهٔ نمایش انتخابات ۱۴۰۰ زبان باز کرده است.
عاقبت صفت و موصوفی بیمسما
حاکمیت ولایت فقیه از همان آغاز، یک صفت و موصوف بهنام «جمهوری اسلامی» را معرف ایدئولوژیک و سیاسی خودش کرد که هرگز با جوهر، محتوا و ماهیت رهبری و واضعان و کارگزاران آن انطباق و همخوانی نداشته است. خمینی از همان نخستین پله شکلگیری نظام، با اصل تمامیتخواه ولایت فقیه و با سٍمت فرعونصفت ولیفقیه، بنیاد «جمهوریت» را برانداخت و به تمام وعدههای داده شده در پاریس، خیانت کرد. موصوفی تحت عنوان «اسلامی» را هم فقط برای اعمال حداکثر دجالگری مذهبی برای پیشبرد سرکوب و گستردن بساط استثمار به «جمهوری» چسباند.
«نه اصولگرایی خواهد ماند و نه اصلاحطلبی»
از طرح این مقدمه، هدف این است که اکنون ببینیم نظام فعلی ولایت فقیهی دچار چه مکافاتی از بابت همین اسمگذاری شده و بازتاب این مکافات در درون خودش و در مختصات کنونی رژیم آخوندی چیست.
نخست به این عبارت از روزنامه حکومتی شرق در شماره ۴اسفند ۹۹ توجه کنید که گویای اصلیترین بحران درونی، اجتماعی و بینالمللی نظام آخوندی است:
«تمرکز قدرت، فسادزا است. قدرت باید تحدید و نظارتپذیر شود، باید قانون نقش اصلی را ایفا کند و کسی نباید متمایز باشد. نگاه اقتدارگرا، نفس جمهوریت را میگیرد».
این عبارت از زبان غلامرضا ظریفیان استاد دانشگاه در همین حاکمیت در گفتگو با روزنامه حکومتی شرق بیان شده است.
مشاهده میشود که اصل ولایت فقیه و شخص ولیفقیه تبدیل به نماد «فسازا»، «اقتدارگرا» و شاخص «تمایز از قانون» معرفی شده است. این است آخر و عاقبت صفت ناجمهوری در این نظام که اکنون بلای گریبانگیر هر دو جناح حاکمیت در آستانهٔ نمایش ۱۴۰۰ شده است.
این استاد دانشگاه توصیف بیشتری «از محتوا خالی بودن جمهوریت» میدهد و چشمانداز در تقدیر ناگزیر آن را اینطور در ناصیهٔ نظام آخوندی میبیند؛ چشماندازی که نه از تاک، نشان خواهند ماند و نه از تاکنشان:
«بنا نبود قالبی بهنام جمهوریت باشد؛ ولی از محتوا خالی شود. اگر جمهوریت این نظام دچار خدشه شود، نه اصولگرایی خواهد ماند و نه اصلاحطلبی».
موریانه در عصای موروثی
«تمامیتخواهی»، بیماری مزمن تمامی دیکتاتوریهای توتالیتر بوده است که از قضا مثل موریانهای، عصای تکیهداده بر آن را از درون میخورد. سررسید مکافات تکیه دادن بر این عصا از جانب دیکتاتوریهای مذهبی و سیاسی، معمولاً زمانی میرسد که آثار آن همچون قارچهای سمی ـ اتحاد بحرانها و چالشها ـ از هر سو ساختار حاکمیت را در محاصره میگیرند.
یکی از دستاویزهای اصلیِ تمامیتخواهی در نظامهای توتالیتر، اعمال افسارگسیختهٔ سانسور، «زندگی در دروغ» و «جعل گذشته و حال» است.
اکنون همهٔ اینها که تخم و بذرشان را دیکتاتوری ولایت فقیهی کشت کرده، مثل پیچکهایی بر ساختار کلیت نظام پیچیدهاند. زبان حال ۴۲سال اعمال سانسور افسارگسیخته در جزئیترین امور زندگی مردم، نوشتههای نویسندگان، هنر و دانشگاه چنین است:
«در دهه چهارم انقلاب، ما هستیم که باید بگوییم چه کسی کتاب بنویسد، چطور بنویسد و حتی از چه کلماتی استفاده کند. در حالیکه نوع نگاه اول اینطور بود که کتاب و روزنامه باید منتشر شود. بنابراین روزبهروز بحث اندکسالاری را قطورتر کردیم و جمهوریت به حاشیه رفت. به مسائل و جنبشهای اجتماعی توجه نکردیم. ارشاد و سینما و تئاتر را رها کردیم. دانشگاه به حاشیه رانده شد».
مجلس؛ عروسک کوکی و سرقفلی دیکتاتور
وجهی دیگر از صفت بیمسمای «جمهوری» در نظام ولایت فقیه که اکنون مکافات آن وبالش را گرفته، عروسک کوکیای بهنام مجلس قانونگذاری است؛ مجلسی که در آخرین نمایش انتخاباتیاش، دستچین شدههای شورای نگهبان و ولیفقیه از صندوقهای آن درآمدند. مجلسی که یکی از سرقفلیهای دیکتاتور است و «قوانین را مثل نظارت استصوابی سامان میدهد و دستور کار مهم خود را بر این قرار داده که نقش مردم را به حداقل برساند» :
«مشکل جایی است که طوری قوانین را مثل نظارت استصوابی سامان میدهیم که حاصلش چیزی شبیه همین مجلس میشود. مجلسی که الآن به جای اینکه درباره مهمترین مشکل مردم که مسأله رفاه و معیشت و زندگی در فضای کرونا است، تصمیم بگیرد، دستور کار مهم خود را بر این قرار داده که نقش مردم را به حداقل برساند».
پردههای سیاه بر نمایش ۱۴۰۰
عطف به اعترافی که این استاد دانشگاه از «فسادزا بودن تمرکز قدرت» و «گرفتن نفس جمهوریت» در نظام آخوندی ایراد نمود، اکنون آثار آن تبدیل به پردههای سیاه و بیآیندگی در چشمانداز نمایش ۱۴۰۰ شده است. مهمترین شاخص پردههای سیاه در منظر نظام آخوندی، «سرمایههای تحلیل رفتهٔ اجتماعی و مردمی» ـ بخوانید قیام و تحریم و طرد نظام از جانب مردم ـ میباشد که لرزهٔ اثرگذاری آن بر انتخابات خرداد ۱۴۰۰، از هماکنون شب و روز کارگزاران نظام را به خود مشغول کرده است:
«از یکطرف نظارت استصوابی و رد صلاحیتها را داریم و از طرف دیگر نارضایتی جامعه و سرمایهٔ تحلیل رفته اجتماعی و مردمی که ناراضی هستند».