انحصار و ویرانی
مشاهدات محدود یک فرد مسلماً ناکافی اما قابل لمس است. اگر چه قابلتحمل نیست. ولی همین مشاهدات محدود نیز در گنجایش این مقال و مجال نیست. بسترسازی فجایع کنونی یکشبه نشده. از همان سال ۵۷ در پناه یکهتازی و انحصار مطلقه، چپاول شتابان شروع شد. با کنار زدن و زندان و کشتار غیرخودیها و مشخصاً نیروهای مردمی، انحصارات آخوند- پاسدار، مصادره و اشغال املاک و زمینها، تصرف بیحد و حصر، به نام زدنها و تغییر کاربریها و... مثل غنیمت باد آورده شروع شد. علاوه بر تصرفات بنیادهای وابسته به امام جنایتکاران باندهای آخوند- پاسدار که به کمیتهچی معروف بودند به املاک وسیع ملاکان فراری یا متوفای قبلی تحت عناوین مختلف چنگ میانداختند و متولی میشدند. غیر از امتیازات، تصرفات و تملکات افسار گسیخته، مبالغ حاصل از فروش محصولات باغات و زراعات، هنگفت بود و هیچ کنترلی در کار نبود. کسی هم در آن شلوغی سؤال نکرد چون امام جنایتکاران آدرس ترکمن صحرا و بیحجابی و کردستان و خوزستان و در صدر همه مجاهدین و سایر نیروهای پیشرو و مردمی را میداد. لات و لمپنها ریش نتراشیدند تا آخوند بیش از صدور حکم و مالاندوزی به زحمت نیافتد و آنها زحمت چماق و سر و دست شکستن و کشتار را بکشند. حقوق ماهیانه و غیره یک تعارف بیمزه بود. لات و لمپن با چماق و تفنگ اشتهایش صاف میشود و از آخوند سهم تاراج میطلبد. فیلم آدمکش کارخانهدار در حال شلیک در سال ۸۸تنها یک نمونه است. نمونهای از جهش آدمکشان ولایتمدار.
جابهجایی مهرههای منفور و لو رفته
وقتی صحبت از مهره است یعنی اگر جایی لو رفت و کار به عدم تحمل کشید، در جای دیگر گمارده میشود. کما اینکه میبینیم هیچکدام از دور خارج نمیشوند و فقط گاهی شیفت عوض میکنند. اصطلاحی بین باندهای حکومتی پا گرفته بود به نام "پستو" که وقتی ظاهراً باندی در مصدر کار سیاسی نبود، به کار "افتصادی" یعنی همان رانتخواری و رشوه و مال حرام مشغولیت تمام وقت داشت. هر کسی در این مملکت به اقتضا انبانی پر از ماجراهای رسوایی و فساد بیحد مهرههای حکومتی در حافظه دارد. چه تعداد آخوند و پاسدار جنایکار کار چپاول و فسادشان از تحمل برون افتاد و مجبور شدند ظاهراً عزلش کنند؛ عزل بهمعنای محرومیت از خدمت به نظام مقدس! نبود. بلکه جایشان عوض میشد تا مجدداً بساط پهن کنند. رژیم به هیچ عنوان نمیخواهد که مهرههایش را از دست بدهد. بلکه هر چه شقیتر و لعینتر مؤثرتر. به راستی که جای یک رشته آمار ضروری از لو رفتگان فسادهای محیرالعقول و مناصب جدیدشان با ذکر مدت و رتبه و مناصب متوالی خالی است. قبل یا بعد از سرنگونی این حق مردم است که بدانند عفریت ولایت چه دریایی از منجلاب فساد تولید کرده است. شیخی بعد از کثافات وحشتناک در نهادهای فاشیستی، متولی امامزاده میشد. فرماندارها و شهردارهای بسیاری بعد از بالا کشیدن نجومی به شهری دیگر گمارده و نهایتاً برج ساز و مالک منافع چندگانه هنگفت میشدند... و همینطور غارتهای سریالی و متزاید تا بهحال.
مشاهدات، مشت نمونه خروار
کارخانجات عظیم تصاحبشده فقط چند مورد آن بر سر زبانها افتاد و الباقی که واقعاً خراج یک مملکت بود چندان عنوان نشد. برای نمونه یک قلم کارخانجات و صنایع ایران پویا بود که به دست همین آدمکشان به خاک سیاه نشست. حتی در سالهای ۸۰ ورود به این کارخانجات مانند ورود به شهر ارواح بود. چند ریش و لمپن؛ یکی با پاهای دراز شده روی میز غبار گرفته لم داده بود. دیگری باید با صدای بلند فریاد میزدی تا از بیغولهای پیدایش شود و آن یکی معنی سفارش را نمیفهمید و از مراجعه مشتری ناراحت بود. برای قطعهای که گفته میشد شاید ایران پویا داشته باشد، به زحمت آدرس را پیدا کرده و به آنجا رفته بودیم ولی با دست خالی و متأثر برگشتیم. از همان بدو حاکمیت سیاه میخوردند ونفله میکردند و کیفور به عشق خمینی سر و دست میشکستند و شکم سفره میکردند. اهل نگهداری نبودند و این مباشران و بعضاً نگهبانان سابق بودند که موقتاًً و بعضاً طولانیمدت همانجا بودند تا تکلیف مشخص شود. یکی بعد از دیگری مزارع و باغات وکارخانجات و زمینهای دایر از حیز انتفاع افتادند و بسیاری نیز در تغییر کار بریها به نابودی تولید، فضای تنفس شهری و انهدام محیطزیست یاری رساندند. بسیار نگهبان یا باغبانهای پیری هستند که دل خونی دارند و سینههایشان مملو از رازهای مگو است. این مشاهدات موردی و گاه و بیگاه در مقیاس کلان چه تصویری را نشان میدهد؟ گاه با گریه از درختان و باغاتی صحبت میکنند که با آنها بزرگ شده ولی جوانمرگ شدهاند. یکی وقتی گوش شنوایی یافته بود از شدت بغض و در عین حال ترس حرف در جنجرهاش گیر کرده بود و نمیتوانست صحبت کند. عفریت تنها به مغز جوان بسنده نکرده و هر نشان حیات را نشانه رفت. در هر نقطه شهرها و حاشیهها مقایسه تصاویر در هر دهه و یا حافظه سالمندان هر محل نیز بهخوبی تغییر چهره محل زندگی از سبزه و درخت و باغ به کوچه و خیابانهای بدترکیب و کجقواره حتی در شکاف کوه و یا کوه خواری بیلجام را با خود دارد. هنوز نیز برخی املاک تحت عنوان مصادرهای عرضه میشود که خریداری ندارد و قیمتش بهمراتب پایینتر از سایر موارد مثل وقفی و غیره است. چون کسی به نابودی جنایتکاران هیچ شکی ندارد و همه انتظار رفتن "اینها "را میکشند. اکنون بسیاری از همان بلعندگان زمین و جنگل و اموال عمومی یا پیر شده و یا مردهاند و به آقازادهها و بچههای آقازادهها واگذار شده که ادامه دهند. در هر محل و شهر واستان،کم نیستند شاهدان این حریصان به مال حرام. همه دیدند که امام جمعه گرگان و همریشانش چگونه از امام جنایتکاران "مجوز بهرهبرداری" از جنگل گرفته بودند. گروهی از ملاکان سابق هم به زیر عبای خمینی خزیدند و با سهم امام و کمک به جنگ ضدمیهنی و یا سهیم کردن آدمکشان پاسدار و آخوند در بخشی از منافع، بقا یافتند. اما بعضاً راحت نبودند و گاه کار به مسائل باریک و حتی خودکشی کشید.
ادامه دارد
محمود از تهران
برای مطالعه شمارههای قبل از این سلسله مقاله به لینکهای زیر مراجعه کنید
مسئولیت محتوی این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آنرا تأیید نمیکند