در نخستین روزهای شکلگیری قیام سراسری و حتی پس از آن اتاق فکر آخوندی و رلهکنندگان تبلیغاتی آن در ینگه دنیا، در تحلیل این قیام، از ترمهایی مانند «جنبش مدنی»، «ناجنبش»، «اغتشاش»، «آشوب» استفاده میکردند. آنان ـ با تحلیلهای کلیشهیی ـ جوانان قیامآفرین را «فریبخورده و متأثر از فضای مجازی» مینامیدند.
در این کش و واکشها، وزارت اطلاعات سعی در جا انداختن این گزاره داشت که قیام مردم ایران بدون رهبری است و سر مشخصی ندارد. گاه در این رابطه دایهٔ دلسوزتر از مادر هم میشد.
خاستگاه القای این گزاره این بود تا از یکسو در سرکوب قیامآفرینان دست بازداشته باشد و از دیگر سو این گمانه را بپراکند که قیام سراسری بهدلیل این کمبود محکوم به شکست است و ادامه نخواهد یافت.
به نظر میرسد اتاق فکر آخوندی گمان کرده که اکنون زمان مناسبی برای عرضهٔ آلترناتیوهای قارچوار و سمی و بهعبارت گویاتر «رهبرتراشی» برای «جنبش بدون رهبر»! فرا رسیده است.
فاشیسم فرتوت دینی که شیشهٔ عمر خود را در دستان فرزندان دلاور ایران میبیند برای خنثی کردن هماورد خود و گرفتن ابتکارعمل از دست جوانان قیامآفرین و کانونهای شورشی، ارتش سایبری خود را تمامقد به وسط این معرکه فرستاده است تا در پروژهٔ کساد و بیپشتوانهٔ رهبرتراشی برای «جنبش بدون رهبر»! بدمد و آن را اگراندیسمان کند.
این پروژهٔ آخوندساخته، در ادامهٔ پروژههای قبلی از قبیل نظرسنجیهای فیکی ـ مجازی و چوب زدن به مردهٔ رضا شاه است. همهٔ این پروژهها یک باندرول ثابت دارند: «مجاهدین در داخل ایران حمایت مردمی ندارند»! نظرسنجیهایی که سایبری آخوندی پای ثابت ترند کردن آنهاست!
چنین مینماید که شاه و شیخ و دم و دمبالچههای آنان در ولیعهدتراشی برای یکدیگر با هم مسابقه گذاشتهاند. آنها در عصر کبیر آگاهی و رسانه و اینترنت و رسوخ روشنگری سیاسی ـ اجتماعی به داخل خانههای مردم، دارند هنوز از مفاهیمی مانند «ولایت» و «وکالت» استفاده میکنند. گویی دوران قرونوسطا و عصر بیعت گرفتن است. انگار مردم ایران صغیر هستند و نیاز به قیم، ولی، وصی و وکیل دارند. پنداری مشکل در این است که جنبش رهبری ندارد.
خوشا مقاومت ایران که با درک عمیق از تهدیدهای تاریخی و ماهیت فرصتطلبان سیاسی، از ۴دهه پیش با پایهریزی ائتلاف دیرپای شورای ملی مقاومت در تهران، درست یک ماه پس از آغاز نبرد مسلحانه با دیکتاتوری دینی، به این نیاز پاسخ داد. برنامهٔ دولت موقت برای دوران انتقال قدرت به مردم ایران را مدون کرد و با شفافیت تمام در معرض قضاوت همگان گذاشت.
«وکالت»، آن روی دیگر سکهٔ «ولایت» است. قیام در چهار ماه در کف خیابانها اثبات کرد که دوران «همه با من» و شیادی سیاسی بهطور تاریخی در ایران سوخته است.
سرنوشت مردم ایران نه در بیعت کردن این با آن یا وکالت دادن آن به این و رهبرتراشی برای مردم در پستوها و تاریکخانههای اشباح، بلکه در کف خیابانهای ایران رقم خواهد خورد.
حسن ختام این بحث، سطرهایی از پیام مسعود رجوی در تاریخ ۱۶مهر ۱۴۰۱ است:
«میگویند مشکل در این است که قیام رهبری ندارد. ما میگوییم اصل موضوع کمبود آتش و برافروختن شعلهها برای تسخیر مراکز حکومت است.
هر کس میخواهد مسألهٔ رهبری حل شود باید بیشتر و بیشتر به رژیم اعدام و قتلعام آتش کند. آنقدر آتش برافروزد تا بیتالعنکبوت و رادیو و تلویزیون خامنهای را تصرف کند».