شعار «مرگ بر خامنهای» یا «مرگ بر اصل ولایت فقیه» را باید بیان فشرده و نمادین ارادهٔ جامعهٔ ایران برای براندازی ساختار فاشیستی و توتالیتاریستی نظام حاکم خواند. این شعار نه محصول یک جهش لحظهیی، بلکه دستآورد یک گذار تاریخی است که از خلال تقابلهای خونین، تجربههای میدانی و آزمونهای سازمانیافته و تودهیی پدید آمده است. ظرفیت تبدیل یک گزارهٔ هنجارشکنانه به شعار عمومی نشانگر آن است که نظام ولایت فقیه دچار فروریزی شده است؛ اما چه عاملی این فروریزی را محقق کرد؟
پیشزمینهٔ تاریخی
شکستن «تقدس» ولایت فقیه این تئوری شوم حکمرانی در فاشیسم دینی و یک گسست مهم در ساحت آن پس از وقوع رویدادهای ۵مهر ۱۳۶۰ رقم خورد؛ هنگامی که میلیشیاهای سازمان مجاهدین خلق با تظاهرات مسلحانهٔ خود «بت» بیبدیل زمانه را نشانه رفتند و نشان دادند که الوهیت سیاسی «شاه سلطان ولایت» خمینی، این سارق دستآوردهای انقلاب ضدسلطنتی قابل شکستن است. شکستن این تابو تنها یک واقعهٔ نظامی نبود؛ بلکه کنشی معنادار علیه سازوکارهای نمادین مشروعیتبخشی بود که تا آن زمان از هر نقدی مصون انگاشته میشد.
خمینی کسی بود که مرجعیت دینی را نمایندگی میکرد و همزمان رهبری یک انقلاب را به سرقت برده بود؛ علاوه بر آن از محبوبیت تودهیی برخوردار بود. میلیونها نفر در فرودگاه مهرآباد از او استقبال کردند. قوانین دستپخت خبرگان نیز جایگاه فراقانونی «ولایت فقیه» را به او عطا کرد؛ بهگونهیی که حتی سرفهها و عطسههای او حکم قانون پیدا میکرد. این اختیارات با تغییر در قانون اساسی و ذکر صفت «مطلقه» برای ولایت فقیه و تبدیل آن به «ولایت مطلقه فقیه»، قدرتی معادل خدایگانی فرعونوار به خمینی تفویض نمود؛ اختیاراتی به او داد که هیچ امپراطور و پادشاه مطلقالعنانی نداشته است.
ابعاد نمادین و عملی اقدام میلیشیا
آنچه حرکت ۵مهر را منحصربهفرد میسازد، همزمانی بار نمادین شعار با یک پراتیک عملی مسلحانه بود: بردن شعار «مرگ بر خمینی» میان تودهها زمانی حادث شد که هیچ نیروی سیاسی آن زمان جرأت و جسارت این اقدام بسا ساختارشکنانه را نداشت.
فرایند ساخت هویت و میراث سیاسی
نسل میلیشیا یعنی همان دانشآموزان و دانشجویان آگاه و شورشگر که در انقلاب ضدسلطنتی نقشی تعیینکننده ایفا کرد، همزمان بهمثابه موتور مولد یک سنت مقاومت معرفی شد؛ سنتی که بعدها در لایههای مختلف جامعه و میان نسلهای نو تجلی یافت. وصیتنامهٔ قهرمانانی چون مجاهد شهید مسعود شکیبانژاد که عمل خود را نقطهٔ عطفی در تاریخ جمعی میدیدند، الگویی از پیوند اخلاقی میان فداکاری فردی و بازتولید ارادهٔ جمعی ایجاد کرد. این میراث اخلاقی و سیاسی، بعدها بهعنوان سندی از شرافت و روسپیدی در حافظهٔ جمعی مقاومت جای گرفت.
بازتاب حماسهٔ ۵مهر در قیامهای معاصر
دههها پس از آن رخداد، نسلهای جدید در کسوت «کانون شورشی» پا به میدان گذاشته و با الهام از گفتمان و تجارب گذشته، نقش موتور محرکهٔ قیامهای شهری را بهعهده گرفتند. پیوند فرهنگی و نمادین شعار «مرگ بر خامنهای» با شعارهای شورشگرانهٔ امروز نشان میدهد که انتقال معانی از تجربیات تاریخی به کنش معاصر، فرآیندی قانونمند است؛ فرآیندی که هم از حافظهٔ قربانیان و هم از شبکههای سازمانیافتهٔ مقاومت تغذیه میکند.
ابعاد اخلاقی و سیاسی هزینهٔ مقاومت
بیش از ۱۵۰۰مجاهد خلق، جان عاشق خود را فدای این حماسه تاریخی کردند. شناخت هزینههای انسانی این مسیر، لازمهٔ فهم اهمیت و جایگاه این اقدام ماندگار است. سرشار بودن گفتمان مقاومت از یاد و نام قهرمانان این حماسه و اشاره به خونهای ریختهشده نه تنها یک استعارهٔ ادبی نیست، بلکه بهمثابه نیروی محرکهیی اخلاقی و سیاسی پویایی و ماندگاری این قیام فروزان را در تاریخ ایران تضمین میکند.
دستآوردهای حماسهٔ ۵مهر
میتوان ۵مهر را دارای ۳دستآورد کلیدی دانست:
۱. ترسیم خط سرخ مقاومت با خونبهایی از خون رشیدترین فرزندان خلق؛
۲. جا انداختن شعار تاریخی «مرگ بر خمینی» در میان تودهها؛
۳. تثبیت سنت سرخ مقاومت قهرآمیز در نسل میلیشیا و نسلهای پس از آن.
از شکستن بت تا تداوم شعار
تبارشناسی و خوانش تاریخی پدید آمدن شعار «مرگ بر خامنهای» بیواسطه به ارزیابی پیوند میان حماسهٔ ۵مهر و خیزشهای معاصر منتهی میشود. این رابطه نسلی و نمادین، نشانگر آن است که مبارزهٔ جاری در ایران از بنیان یک تاریخ عمل جمعی و آزمودهشده تغذیه میشود؛ تاریخی که هم سرمایهٔ مشروعیت و هم سنگینی مسئولیت را برای قیامآفرینان بههمراه دارد. در نهایت، شعار مرگ بر خامنهای یا مرگ بر اصل ولایت فقیه را که برخاسته و ادامه طبیعی «شعار مرگ بر خمینی» است هم خواستهیی سیاسی برای سرنگونی نظام ولایت فقیه و هم نشانهٔ پیوست اخلاقی مقاومت جهت تقدسزدایی از قدرت حاکم دانست؛ قدرتی که با سنگر گرفتن در پشت نام خدا و دین درصدد بوده است حیات ننگین خود را حفظ کند. بهراستی که تقدسزدایی و برملا کردن ماهیت دجالگرانه آن تنها و تنها از عهدهٔ نیرویی چون مجاهدین برمیآمد که هم مسلح به یک برداشت ضداستثماری و مدرن از اسلام بودند و هم در عمل سنگینترین بها را برای به زیر کشیدن نمرود زمانه ما پرداختند. حماسهٔ ۵مهر ۱۳۶۰ از این منظر شایان بازشناخت و بزرگداشت است.