چنانچه تاریخ آزادیطلبانه بسیاری از کشورها از جمله کشور خودمان را ورق بزنیم به اندک جریانهای آزادیخواهانهای برخورد میکنیم که توانسته باشند در کورهراههای کاروانکُش دوام آورده و یکدست و استوار بمانند.
یکدست و استوار! معلوم است از چه جریانی صحبت میکنیم، تاریخ هماکنون نیز در مورد آنها قضاوت میکند چه برسد به آیندگان...
میگویند: عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد.
جنبش مردمی سال۸۸ را یادمان هست که چگونه موسوی و کروبی با برچسب جنبش سبز خواستند آن را مصادره کنند و بر سر آن قیام آن رفت که کردند...
از این قبیل مصادره کردنها در طول تاریخ مرز و بوممان کم نیست، ولی تنها کسانی توانستند در راه مبارزه برای نیل به آزادی یکدست، استوار و روسفید از آب دربیایند که بهقول مسعود رجوی اهل فدا کردن باشند.
روی صحبتم با برخی خودخواهان ناآگاه و آن دسته از بدخواهان آگاه است که هر از چند گاهی به فرمان وزارت اطلاعات یا بنا بر دلایل مصلحتطلبانه خویش نیشی به سازمان مجاهدین خلق میزنند.
خوب یادم هست در سال۸۱ وقتی شورای ملی مقاومت ایران برای اولین بار سایتهای هستهیی نطنز و اراک را برای جهانیان افشا کرد، یکی از رادیوهای فارسی زبان از فردی که ادعای عضویت سابق و آشنایی کامل با مجاهدین را داشت پرسید چگونه مجاهدین موفق به کشف نیروگاههای مخفی اتمی رژیم در نطنز و اراک شدند؟ او گفت: مجاهدین معمولاً هر گاه تهدیدی نسبت به خود احساس میکنند یک برنامه تبلیغاتی راه میاندازند. این روش و حربه مجاهدین برای بیرون آمدن از فشار است و الآن که تحت فشارهای سیاسی و بینالمللی هستند فیل نطنز را هوا کردند (این افشاگری تقریباً هم زمان بود با بمباران ساکنان اشرف توسط دولتهای خارجی).
و حالا تمام دنیا به این نتیجه رسیده که همان افشاگری مانع از دستیابی خامنهای به بمب اتم شد. اما آن مدعی که عنوان پژوهشگر و کارشناس و عضویت سابق و آشنایی با مجاهدین را یدک میکشید هرگز نگفت اشتباه کردم و اگر مجاهدین آن افشاگری و بقیه افشاگریها را انجام نمیدادند خامنهای که امروز نفسهای آخرش را میکشد به قدرت جهانی تبدیل شده بود و دمار از روزگار مردم ایران و جهان درمی آورد...
سؤال من از کسانی که در اتاق های کلاب هوس و در فضایی آرام و بدون دردسر مینشینند و مجاهدین را سازمانی توصیف میکنند که دور خودشان دیواری از بیاعتمادی نسبت به دیگر مبارزان کشیدهاند و همانند ربات آری از هر عشق و احساسی هستند این است که مگر میشود بدون احساس و عشق به این جا رسید و چشم دنیا را به خود خیره کرد.
جانهایی که همین افراد از دههها پیش فدیه آزادی کردهاند را نمیبینید؟
اگر آنها را ندیدهاید، کانونهای شورشی را ببینید، سن و سال اکثر آنان این اجازه را به آنها نداده که حتی یکی از اعضای مجاهدین را از نزدیک ببینند، ولی سرشار از عشق به آزادی از طریق همین مجاهدیناند...
پس میتوان و باید ادعا کرد این مجموعه بهمثابه درخت تناوری است که هر چه شاخ و برگش را هَرَس میکنند باز هم جوانه زده و به رشدش ادامه میدهد و این رشد مدیون پرورش نسلی است که در دستان مریم و مسعود رجوی جاری است...
ببینید که چگونه هر چه بر قامتشان تبر زدند باز هم سبز شدند و جوانه زدند...
گیرم که در باورتان به خاک نشستهام و ساقههای جوانم از ضربههای تبرهاتان زخم دار است، با ریشه چه میکنید...
کانون شورشی ۱۴۶