728 x 90

بقای جاودان با فدای بیکران

سازمان مجاهدین خلق ایران
سازمان مجاهدین خلق ایران

دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران

 

بیش از نیم قرن از حیات ثمربخش سازمان مجاهدین خلق ایران می‌گذرد. وارد پنجاه و هفتمین سال می‌شویم. به اندازه عمر رژیم پهلوی. همو که در سال پنجاه پس از دستگیری حنیف بنیان‌گذار، جست و خیز کنان خیال خام پایان مجاهدین را به سور نشست. اما آن رژیم رفت و مجاهدین ماندند. خمینی هم که چنین خیال خامی را داشت، آنرا به گور برد و اکنون می‌رود که رژیمش به دیکتاتور سلف خود در گور بپیوندد و مجاهدین هم‌چنان و بسا رویان تر و شکوفا تر و در مداری عالی‌تر طلوع خورشید آزادی را که برای تابش آن چنگ در چنگ پاسداران شب انداختند و دمی از پای نیفتادند و خسته کردند و خسته نشدند، انتظار می‌کشند. در تاریخ این سرزمین، دست کم من سراغ ندارم که جنبش مقاومتی بر حکومتی بشورد، و کارش پس از مدتی در همان حکومت پایان نیابد. چه رسد به این‌که حیاتش دو حکومت را درنوردد و در عین‌حال، با پرهیز از عافیت‌طلبی و فرو رفتن به منجلاب تسلیم و وادادگی به بهانه بقا، دمادم بستیزد و مرعوب دود و دم حریف نشود و بقای خود را نه در تسلیم که در نبرد و فدا بیابد. اگر این تفاوت کیفی سازمان مجاهدین خلق ایران با تمام جنبشهای دیگر تاریخ را بفهمیم، شاید قدری از عظمت بنای سترگی که حنیف‌نژاد و محسن و بدیع زادگان، آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند، پی ریزی کردند را درک کنیم.

من نمی‌دانم وقتی حنیف بنیان‌گذار، بذر نخستین را می‌کاشت، در افق دیدش، سرنوشت و آینده سازمان را تا کجا و در چه وضع و حالی می‌دید؟ نمی‌دانم چشم‌اندازش از طوفان حوادث تا کجا بود؟ هر چند که سعید محسن در پیامی که برای مسعود رجوی از زندان فرستاده بود مشخصاً به "توفان حوادث زیاد"اشاره کرده بود. اما کیفیت این ابتلائات را نمی‌دانم که چگونه می‌دیدند. آیا در آن چشم‌انداز، داغ و درفش و چماق و شلاق و تیر و تبر و قتل‌عام و نسل‌کشی و بمباران و زد و بند بین‌المللی و برچسبهای رذیلانه و استعماری تروریستی و انبوه تکفیر و ارتداد را در آن"توفان حوادث بسیار" می‌دیدند؟ به نظرم برای کسی که تاریخ و جامعه را نه در جزئیات و روزمرگیها و رویدادهای جاری که در یک فرایند کلان و مبتنی بر قوانین مشخص می‌بیند، پیش‌بینی رویدادها در یک صورت کلی امکانپذیر است. بنابراین برای حنیف بنیان‌گذار نیز که خود بر قانونمندیهای تاریخ و فراتر از آن، کل هستی تکیه داشت و بر پایه این دانش و منطق چنین سازمانی را بنیان گذاشت، روشن بود که مسیر مبارزه‌ای که آغاز کرده سرشار از سنگلاخ و موانع است. و آنچه که شهید بنیان‌گذار سعید محسن در پیامش به مسعود گفته بود از این نگرش و منطق بیرون آمده بود. در نگاه حنیف بنیان‌گذار درک قانون مندی‌هاست که راه گشایی می‌کند و انطباق با همین قوانین که بر تکامل حیات و اجتماع بشری حاکم است، انسان را قادر می‌سازد تا هر مانعی را پیش‌بینی کند و در عین‌حال بی‌آن که مقهور شود، با تکیه بر همین دانش و منطق راهی به آینده باز کند. برای حنیف بنیان‌گذار پیش آمدهای جاری و نفرین و آفرینها جملگی اثری بر حرکت شتابان به سوی آینده و انطباق با سیر تکامل ندارد. از این‌رو، او به مبارزه‌اش و دست‌آوردهای آن سودجویانه و منفعت طلبانه نگاه نمی‌کرد. تنگ چشمان نظر به میوه کنند، او تماشا کنان بستان بود. فدای بی‌چشمداشت به‌عنوان شاه کلید رمز بقا تنها در این بینش معنا پیدا می‌کند. بینشی که پایه‌های ایدئولوژی مجاهدین را ساخته و آنانرا در برابر بسیاری حوادث بیمه کرده است.

 

مسعود رجوی، که به حق باید او را بزرگترین هدیه حنیف بنیان‌گذار به تاریخ ایران دانست چرا که بذر نخستین بنیان‌گذاران را به سروی بالا بلند و تناور تبدیل کرد و خود بهترین شاخص بینش تکاملی و تجسم فدا و وفای به پیمان است، در یک سخنرانی تعریفی از مجاهدین می‌دهد که توصیه می‌کنیم اگر شنیده‌اید دوباره بشنوید و اگر نشنیده‌اید حتما گوش کنید و آنرا به هر کس که در صداقت و حقانیت مجاهدین تردیدی دارد، به شرط آن که بهره‌ای از انصاف در او باشد و تردیدش به مجاهدین از سر عدم شناخت و نه عناد باشد، بدهید گوش کند تا مسأله مجاهدین برایش روشن شود. در این سخنرانی مسعود رجوی از مبارزه بی‌چشمداشت و پرداخت بی‌توقع مجاهدین می‌گوید. او یادآوری می‌کند که وقتی خمینی بهای ریاست جمهور شدن رژیمش را پذیرش ولایت فقیه قرار داد، گفتیم خداحافظ شما، ما نیستیم. سپس با بیان حکایتی از ابوسعید ابوالخیر که در جواب مرتجعین زمانش که گفته بودند ابوسعید هم‌چون پشه است گفته بود من پشه هم نیستم، مسعود می‌گوید مجاهدین پشه هم نیستند و هیچ هم نمی‌خواهند جز آزادی خلق چون مجاهد خلقند. باید اعتراف کنم با این‌که بارها این صحبت ها را شنیده‌ام اما هر بار قسمتی را که مسعود در همین سخنرانی به مجاهدین یادآوری می‌کند وعده ما خاوران، بغض راه گلویم را می‌بندد. نمی‌توانم احساسی را که از شنیدن این جملات پیدا می‌کنم توصیف کنم. فقط توصیه می‌کنم بشنوید. آنچه مسعود در این سخنرانی می‌گوید، شعار عوام‌فریبانه به سبک شاه و شیخ نیست. وعده حفظ شریعت و رفاه عامه (به سبک قزاق) و جمهوری و آب و برق مجانی (به سبک آخوند) نمی‌دهد. این را کسی می‌گوید که سالها با فدای همه چیز تک‌تک کلماتش را معنا بخشیده است. این را نمی‌توان با خدعه و دجالیت فرصت‌طلبانه شاه و شیخ مقایسه کرد. او که نمونه اعلای یک مجاهد خلق است به سنت حنیف بنیان‌گذار، تنگ‌چشمانه خیره و حریص میوه نیست. با مقام و موقعیت به وجد نمی‌آید که برای آرمان مجاهدی‌اش، به همه موقعیتهایی که می‌توانست داشته باشد پشت کرد. آنچه او را می‌شکوفاند گسترش آرمان انسان ساز مجاهد خلق است. چرا که هر گلی نو که در جهان این آرمان آید، او به عشقش هزار دستان است. بستان شکفته‌ای که امروز در سایه سار سرو تناور و بالا بلند سازمان شکل گرفته همان است که برایش قیام کرده است. مجاهد خلق به حق همان است که مسعود توصیفش را می‌کند. و راز ماندگاری این سازمان، با همه توفان حوادثی که بر آن گذشته همین است: وفای به پیمان با فدای بیکران.

 

بسیاری در شگفتند که با همه حمله و هجومها و برچسب و زد و بندها و تخریب و شیطان‌سازی و فشار، که قاعدتاً راه جذب را بر هر جنبش و تشکیلات و ایدئولوژی ای می‌بندند، جاذبه مجاهدین که نام سرخی در دو رژیم دیکتاتوری پهلوی و ولایت فقیه بوده و هست، در چیست؟ چرا این همه دیوار کشی جلوی گسترش آنرا در میان نسل‌های تازه نمی‌گیرد؟ چطور نسل امروز که زیر بمباران شیطان‌سازی و رعب افکنی و اختناق بوده کانون شورشی می‌شود و به مؤسسان پنجم می‌پیوندد؟ پاسخ نخ نمای شاه و شیخ و اذنابشان یک چیز بیشتر نیست: مغزشویی!

اما بگذارید پاسخ را با یادآوری صحنه‌ای از فیلم محمد رسول‌الله ساخته مصطفی عقاد بگویم. در سکانس فتح مکه توسط مسلمانان، هند و ابوسفیان که از پنجره خانه‌شان شاهد ورود پیامبر به شهر هستند، هند با شگفتی می‌گوید محمد به‌زور وارد خانه‌ها نشد، ابوسفیان می‌گوید "محمد از قلبها وارد می‌شود".

 

وقتی بذری که حنیف در خاک میهن کاشت، ثمره‌اش مسعود می‌شود که مرد تنگه‌های بی‌عبور و شاخص زمانه ماست، مریم می‌شود که تجسم اراده انسانی و گذر از تمامی موانع تاریخی برده‌ساز است، مجاهد اشرفی می‌شود که الگوی فدای بی‌چشمداشت است، کانون شورشی می‌شود که مظهر بی‌باکی و اختناق شکنی است و مؤسسان پنجم که گواه رویش ناگزیر نسل تازه مجاهد خلق است، بی‌شک باید گفت که مجاهدین، به خلاف شاه و شیخ که با خاصه‌خرجی و مزدور پروری به جذب دستبوس و چاکر و بنده می‌پردازند، از آنجا که حق هستند، به‌قول سردار موسی خیابانی، راه خود را در جامعه و تاریخ باز می‌کنند، چرا که مجاهدین از قلبها وارد می‌شوند.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/a78f8ad9-81af-4df0-b9b8-09b826cef5ae"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات