دیکتاتورها در کنشها و رفتارشناسی بسیار شبیه هم عمل میکنند. نگاهی کلی به رویکردهای محمدرضا پهلوی، آخرین شاه ایران و علی خامنهای ولیفقیه خلف خمینی، فقط در زمینهٔ اختیارات، ساختار اطلاعاتی- امنیتی و نیز مناسبات حاکم بر «دربار» یا «بیت» این مشابهت را بارز میکند. اگر چه این تشابه ماهوی را در دیگر زمینهها نیز میتوان مورد بررسی قرار داد و نتایج عمیقتر از آنها استخراج نمود.
محمدرضا پهلوی مدعی بود که حکومت او «مشروطهٔ پادشاهی» است. علی خامنهای نیز مدعی است که حکومت او «جمهوری» و از نوع «اسلامی» است، یعنی ویژگیهای هر دو را با هم دارد، اما واقعیت این است که در هر دو حکومت یک فرد «شاه» و «ولیفقیه» از اختیارات فرعونی برخوردار بودند و هستند. قوای سهگانه (مجلس، دولت و قضاییه) فقط تزئینکنندهٔ ویترین جلویی این خودکامگی هستند.
در سلطنت پهلوی نیز مجلس گوشبهفرمان و نخستوزیر و وزرا فقط مجری فرامین و خواستههای شاه بودند و نمیتوانستند خارج از آن تصمیم بگیرند و عمل کنند.
در ماجرای تصویب وزرای کابینهٔ پزشکیان گوشهیی از پرده بالا رفت و بیشازپیش فاش شد که رئیسجمهور در نظام ولایت فقیه یک «تدارکاتچی» و مجلس یک آلت فعل بیش نیستند. منویات و تمایلات «مقام عظمای ولایت!» مشخصکنندهٔ قانون است.
در سلطنت شاهنشاهی نیز «طبق قانون اساسی شاه بههیچوجه قدرتی بیش از قدرت الیزابت دوم، ملکهٔ انگلیس ندارد و در این قانون مندرج است که ایران دارای سلطنت مشروطهٔ ملی است و مواد آن از دموکراسیهای غرب الهام گرفته شده است، یعنی همان قانون اساسی انگلستان، ولی در عمل شاه تمام اختیارات قوه قضاییه، مقننه و اجرائیه را در دست دارد و در رأس هرم قدرت قرار دارد که همه چیز منبعث از اوست». (امیرعلایی، دکتر شمسالدین. صعود محمدرضا شاه به قدرت یا شکوفایی دیکتاتوری. افست مروی. مهر ۱۳۶۱)
کار قوه قضاییه در نظام ولایت فقیه این است که مخالفان و براندازان حکومت را به صلابه بکشد و بساط دار و درفش برپا دارد. بهعبارت دیگر حفظ پایههای سلطنت فقیه بر روی دریایی از خون بیگناهان را بهعهده دارد. برای اجرای این منظور به چند دستگاه اطلاعاتی عریض و طویل و موازی هم متکی است که وزارت اطلاعات فقط بخشی از آن است.
شاه نیز علاوه بر دستگاه جهنمی ساواک به سه نهاد دیگر متکی بود. او علاوه بر ساواک و دیگر نهادهای امنیتی، برای حفظ سلطنتش وزارت دربار را بهوجود آورده بود؛ زیرا مانند هر دیکتاتور دیگر به سرویسهای رسمی خود اعتماد نداشت و در این راستا ساواک را نیز تحت نظارت قرار میداد. «رئیس بزرگ ارتشتاران!» در دربار شاهنشاهی یک «سوپر ساواک» بهقول «ژرار دو ویلیه» (۱) تأسیس کرده بود که ابتدا «مرتضی یزدانپناه» آن را اداره میکرد و سپس «حسین فردوست».
«سازمانی که حسین فردوست اداره میکرد کاملاً مستقل بود و قدرت آن را داشت که همه جا را زیر نظر بگیرد و وارد هر موضوعی که لازم میدانست بشود، از جمله وزارتخانهها و حتی ساواک و به هیچکس جز شاه حساب پس نمیداد و در مقابل هیچ مقامی مسئول نبود. غالباً شاه به او که در رأس بازرسی شاهنشاهی بود مراجعه میکرد... فردوست در عینحال در رأس یک سازمان سومی قرار گرفته بود که کمتر کسی از وجود آن اطلاع داشت و آن دفتر مخصوص بود که دارای پانزده عضو از افسران بود که با صلاحیت بودند و به هیچکس جز شاه حساب پس نمیدادند و در برابر هیچکس مسئولیت نداشتند. از این دستگاه فردوست برای تحقیقات فوری عمیق و سختگیرانه استفاده مینمود. آنها نیز بر تمامی سازمانهای رسمی و اداری اعمال قدرت میکردند» (همان منبع).
خامنهای نیز به تقلید از پهلوی «بیت» مافیایی خود را بهوجود آورده است. او و بیت مافیاییش از هر نظارتی معاف هستند؛ زیرا طبق قانون دستپخت خبرگان شخص ولیفقیه موقعیتی فراقانون دارد.
خامنهای با ساختار اسرارآمیزی که در بیت فرعونی خود به راه انداخته، سریالی از معاونتها و مشاورانی دارد که کارچرخانان اصلی و دولت پنهان و در سایهٔ او هستند. دولت آشکار و معرفی شده همانطور که گفته شد یک تدارکاتچی و عروسک خیمهشببازی بیش نیست. دولتهای فرمایشی در این نظام میآیند و میروند ولی ساختار اصلی قدرت در پشتپرده یعنی نزدیکان، دستیاران، مشاوران و کارچاقکنهای بیت همیشه باقی میمانند.
در این تاریکخانهٔ اشباح است که تصمیم گرفته میشود اورانیوم با چه درصدی غنیسازی شود، چه تعداد از زندانیان، کجا و کی اعدام شوند. کدام طرح سری امنیتی به اجرا دربیاید. وضعیت فیلترینگ اینترنت چگونه باشد. اعتراضات مردمی و قیامهای سراسری چگونه سرکوب شود. چه زمان و به کجا موشک شلیک شود و... .
***
شاه در ۲۶دی ۱۳۵۷ از ایران گریخت ولی نتوانست از سرطان غدد لنفاوی بگریزد و مرگی عبرتآموز در پرونده خود ثبت کرد. نظامی که آن را «تمدن بزرگ» مینامید مانند «گلولهٔ برفی» ذوب شد.
خامنهای نیز فرجامی بهتر از او نخواهد داشت. دیکتاتوریها همانطور که در منش، خاستگاه و عملکرد شباهتهای زیاد با هم دارند، از مرگهای شبیه به هم نیز گریزی نخواهند داشت. نشانههایی که در روزها و ماههای پایانی نظام ولایت فقیه با آن مواجه هستیم به روزهای پایانی شاه شباهت بسیار دارد. تاریخ با ما سخن میگوید.
پانوشت:
(۱) «ژرار دو ویلیه» از نویسنده و روزنامهنگار معروف فرانسوی بود. کتاب «صعود محمدرضا شاه به قدرت یا شکوفایی دیکتاتوری»، ترجمه کتاب او در بارهٔ شاه است. مترجم در این کتاب دیدگاههای خود را نیز به متن ترجمه افزوده است.