شاخص موفقیت یک حزب یا یک جریان سیاسی چیست؟
چگونه میتوان پیش از رسیدن به ایستگاه پیروزی و در همان «بینراه» و در جریان «عمل» تشخیص داد، کدام جریان، دسته و گروه درست میگوید و کدام غلط؟
چه محکی برای ارزیابی درستی و نادرستی خطوط سیاسی احزاب و گروههای سیاسی وجود دارد؟
مردمی شدن یک شعار در گستره ملی و جهانی شدن یک سیاست چه مفهومی دارد؟
ایجاد ساز و کارهای عملی برای انجام دگرگونی و تغییر حاکمیت در کجای کارنامه فعالیتهای سیاسی یک جریان اجتماعی جای دارد؟
هنگامیکه آمریکا وزیر خارجه فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران را لیستگذاری میکند، این حرکت پیش از آن که قطع یک کانال ارتباطی رسمی باشد، آنگونه که در سخنان آمریکاییها نیز آشکارا اعلام شده، کنار زدن پرده از روی یک «دو رویی» و «نیرنگ» سیاسی است که سالهای سال است از طرف رژیم اعمال شده است.
آخوندها همانگونه که در داخل کشور تلاش میکردند خود را با دو چهره «اصولگرا معادل حزباللهی دو آتشه و یک دنده» و «اصلاحطلب معادل حزباللهی رقیق شده و اندکی قابل مذاکره» به مردم نشان دهند،
در خارج کشور نیز تلاش میکردند با همین دوچهره خود را معرفی کرده و از فواید آن بهرهمند شوند. مجاهدین این شعبده را در سه مرحله بیاثر کردند:
۱. بازی خوب، بد، زشت!
خمینی به علل مشخص نیاز چندانی به این قبیل بازیها نداشت اما جانشینان وی بهعلت فاصله زیادی که با وی دارند، ناگزیر هستند تلاش کنند ویترین خود را اندکی جلوه و جلا دهند، تا شاید هنگام انتخابات مردم را در انتخاب بین بد و بدتر با اندک مجالی برای مانور، از ایده بیفایده بودن نمایش انتخاباتی! دور کنند و به خیمهشب بازی انتخاباتی خود رنگ و لعابی برای فریفتن همگان بزنند.
این سیاست اکنون سالهاست در این مملکت جاری است.
یکی دو دوره اصلاحطلبان قلابی و یکی دو دوره اصولگرایان! سهم اصلی را در تقسیم سنواتی «قدرت و ثروت» بر داشته و قسمت کم آن را به رقیب بازنده خودشان میدهند!
این بازی از همان ابتدای کار توسط مجاهدین افشا شد، سالهای سال است که مجاهدین خلق و همپیمانانشان تکرار میکنند: اصلاحطلب و اصولگرا دو روی یک سکه هستند و افعی هرگز کبوتر نمیزاید. (این جمله آخر، یک گفته قدیمی مسعود رجوی است که اینک حقانیت آن برای جهانیان هم روشن شده است).
۲. قیام دیماه و سوختن بازی خوب، بد، زشت!
در قیام دی ۹۶آن شعار مجاهدین آنچنان همهگیر و اجتماعی شد که حتی خود اصلاحطلبان نیز اذعان کردند که «سوختند» و از نظر سیاسی به آخر خط رسیدند. کار چند ده ساله مجاهدین سرانجام به هدف مطلوب خود رسید و نتیجه داد.
شدت انزجار اجتماعی از اصلاحطلبان تقلبی آنچنان بالا گرفت که لیدرهای این جریان مفلوک ضد انقلابی ناگزیر به صحنه آمده و هر یک به زبان و فرهنگ خودشان به سوختن تمامعیار سیاسی و اجتماعی باند خویش صحه گذاشتند.
۳. سوختن جهانی شعبده مدره و مدراسیون در فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران
اما فراتر از شکستی که در داخل کشور گریبان آخوندها را گرفت، شکستی بود که در سیاست خارجی و مراودات بینالمللی به رژیم و سیاستهایش وارد شد.
احتمالا ناظران مسایل ایران از روحانی بارها این مضمون را شنیده باشند که مکرراًً تکرار کرده است: آمریکاییها با دیدن قیام دی ۹۶و شدت نفرت مردم از حاکمیت شروع به فاصله گرفتن از رژیم کرده و سیاستشان در قبال آن را تغییر دادند.
به این ترتیب ضروری و منطقی است اگر گفته شود که: سوختن نظریه استعماری «آخوند مدره» در دیکتاتوری ولایتفقیه را هم باید امتداد سوختن بازی اصلاحطلب و اصولگرا در داخل کشور دانست. نظریهای که سالهای سال مجاهدین و مقاومت ایران تلاش میکردند به جهانیان بقبولانند.
این پروسه نیز تاریخچهای دارد که از تلاش مجاهدین برای تصحیح نظر روزنامهنگاران و روشنفکران و احزاب خارجی آغاز شد تا به پارلمانها و نمایندگان مردم رسید و سرانجام در میان سیاستمداران غربی نیز راه باز کرد تا به نقطه فعلی رسید.
کاندولیزا رایس مشاور امنیت ملی اسبق آمریکا که رابطه خوبی هم با مقاومت ایران نداشت در آخرین سالی که دولت متبوعش بر سر کار بود ناگزیر آن جمله معروفش را گفت که در دستگاه حکومتی ایران چیزی به اسم «مدره» وجود ندارد! ما دیگر دنبال «مدره» نمیگردیم، ما دنبال کسی میگردیم که بتوان با او واقعاً مذاکره کرد! یک طرف مذاکره واقعی! (بگذریم که پیدا نکرد چرا که گرگها هرگز مذاکره نمیکنند مگر وقتی که دست و پا شکسته و بیدندان شده باشند).
رسیدن به چنین شناختی از ماهیت فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران کلاسی از درک سیاسی قضه ایران است که اگر کاندولیزا رایس و همکارانش در آغاز دوران حکومتشان به آن رسیده بودند، وضعیت ایران و منطقه چنین نبود که اکنون هست!
این مسیر را هم البته مقاومت ایران و مجاهدین طی سالیان کوبیدند و راه باز کردند تا به نقطه کنونی بالغ شد.
البته مردم منطقه و برخی دولتهایشان زودتر از غربیها به این درک نایل شده بودند که علت آنهم اساساً حاصل نزدیکی جغرافیایی آنها به ایران و تماس ناگزیرشان با آخوندهای ایرانی و مدلهای محلیاش بود و البته حضور مجاهدین در عراق و امکان تماس با جامعه عربی.
بذری که در اعماق جامعه کاشته شد
طبعا شکست دادن ایدئولوژیک یک حریف سیاسی (آنهم در اشل دشمنی همچون فاشیسم آخوندی) کاری سخت و بزرگ است، خلعسلاح کردن سیاسی رژیم توسط مجاهدین شاید یکی از شاهکارهای مبارزه سیاسی در جهانی باشد که منطق آن اساساً بر پاشنه تعادلقوا میچرخد. اما شاهکار بزرگتر تشکیل کانونهای شورشی در اعماق خاک میهن است، کاری که ستاد داخله مجاهدین در داخل کشور در سختترین شرایط ممکن موفق به انجام آن شد و حاصل تمامی آن پیروزهای سیاسی داخلی و خارجی را به یک پدیده «مادی» ملموس و عینی تبدیل کرد.
کانونهایی که اینک بهمثابه نقاطی درخشان در صحنه سیاسی ایران میروند تا به کهکشانی تبدیل شوند که خطوط نورانی آن تمامی آرزوهای ایرانیان را برای تغییر و دگرگونی انقلابی به همدیگر وصل کرده و رژیم و پاسدارانش را در تعادلقوای صحنه نیز به شکست بکشانند.
پشتوانه پیروزی
اکنون مردم و مقاومت ایران در کنار یک سازمان رزم مستحکم، یک سیاست اصولی و روشن و یک رهبری پاکباز، روشنبین و انقلابی، به سرمایههایی دست یافته است که آرزوی هر انقلاب و هر انقلابیای در چهارگوشه جهان است.
طلوع سایه روشنهای جامعه
روزنامه حکومتی رسالت روز ۱۳مرداد ۹۸در مقاله «اجتناب از ناامید سازی جوانان» با وام گرفتن از یک پیام خامنهای به نکاتی اشاره کرده که عمق شکست ایدئولوژیک ـ سیاسی رژیم از مقاومت ایران را نشان میدهد. رسالت از جمله نوشته:
«اگر این جوانها مایوس بشوند، ناامید بشوند، به این آسانی نمیشود آنها را برگرداند!»
در همان مقاله اضافه شده: «در سند آینده پژوهی ایران ۱۳۹۶حدود سه چهارم از مردم در پاسخ به این پرسش که چقدر امیدوارند این مسائل و مشکلات در آینده حل شود، اظهار کردهاند امیدی ندارند وضع بهتر شود یا اوضاع به همین ترتیب خواهد بود و بخشی هم اظهار کردهاند که اوضاع بدتر خواهد شد. پاسخ مردم به چنین پرسشهایی معمولاً بر اساس تجریه گذشته یا بر اساس روندی است که تا بهحال با آن مواجه بودهاند... برخی از اتفاقهایی که اخیراًرخ داد؛ اینکه ناگهان در تعداد زیادی از شهرهای کشور اعتراضهای نسبتاًً گسترده و عمیقی رخ داد، میتواند تا حد زیادی ناشی از چنین ناامیدیهایی باشد.... ناامیدی از بهبود امور و بهویژه ناامیدی از اصلاح نظام مدیریتی میتواند جامعه را به سوی حرکتهای افراطی سوق بدهد».
طبعا خامنهای و نظامش میتوانند به این دلخوش باشند که با استفاده از رانت حاکمیت میتوانند این حرکت یکسویه جوانان ایران را مهار کنند اما گذر زمان نشان داده که مردم ایران با تجربه ۴۰سال حاکمیت فریب، عزم جزم برای خروج از این دایره بسته کردهاند، بهویژه که مقاومتی سرزنده و رزمنده نیز در این میان وجود دارد که تاثیر ویژه خود را دارد؛
مقاومتی که دیگر مطلقاً نادیده گرفتنی نیست.
مقاومتی که با یک پشتکار ۴۰ساله و عبور از فراز و نشیبهای فراوان ثابت کرده نه اهل سازش است، نه جا میزند!
مقاومتی که موفق شد خط و شعار سیاسی خود را به هرقیمت از یکسو تا اعماق جامعه ایران گسترش دهد، و از سوی دیگر نیز تا راهروهای تمامی مجالس جهان حرف و سیاست خود را منتقل کرده و صحت آن را اثبات نماید.
مقاومتی که هستههای یکانهای ارتشش اینک از جای جای خاک میهن جوانه زده است.
این واقعیتها اوج شکوفایی مردمی یک خط سیاسی را بهخوبی نشان میدهند. واقعیتهایی که تا همین نقطه هم میتوانند گواهی به درستی راهی دهند که ۴۰سال است مجاهدین آن را خستگیناپذیر و بیخلل میکوبند و موانعش را از سر راه بر میدارند.
طلیعه صبح، رهاورد چنین مقاومتی است.