۲۷ تیرماه ۱۳۶۷، یادآور سرکشیدن جامزهر آتشبس از سوی خمینی است. او یک جنگ ویرانگر و خانمانسوز را به مدت ۸سال ادامه داد تا حاکمیتش را سرپا نگهدارد. این جنگ ضدمیهنی، ۱میلیون کشته، ۲میلیون معلول و مجروح، ۵۰شهر ویران، ۳۰۰۰ روستای مخروبه و بیش از هزار میلیارد دلار (معادل یک قرن درآمد نفت) خسارت در طرف ایران بهجا گذاشت.
طبق اعتراف وزیر آموزش و پرورش وقت رژیم و نیز هاشمی رفسنجانی ۴۵۰هزار دانشآموز بهعنوان سربازان یکبار مصرف به جبهه اعزام شدند که ۳۶۰۰۰تن از آنان جان خود را در حمله بهصورت امواج انسانی یا غلتیدن بر روی مینها از دست دادند. پاسدار حاجیزاده بعدها (۲۳تیر ۱۴۰۲) گفت: «در یگانها، گردانها، تیپها و لشگرهای سازمان اصلی و شاکلهٔ اصلی یگانها عمدتاً دانشآموزی بوده است».
خمینی که این جنگ ضدمیهنی را «مائده» و «نعمت» میدانست، از سال۱۳۶۱ بهبعد قطعنامههای سالیانهٔ شورای امنیت ملل متحد را برای برقراری آتشبس رد میکرد و میگفت: «اگر این جنگ ۲۰سال هم طول بکشد ما ایستادهایم».
او حاضر بود تا آخرین خشت خانههای تهران را نیز به مصرف دوزخ انسانسوز و سیریناپذیر جنگ برساند. یکی از شعارهای ثابت ماشین جنگی خمینی در آن زمان «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» بود.
در ۲۷تیر ۱۴۰۲ ناگهان رادیو ـ تلویزیون حکومتی ایران اعلام کرد که ایران قطعنامهٔ ۵۹۸ را که یکسال پیش صادر گشته بود پذیرفته است.
دو روز بعد خمینی آن پیام معروف را صادر کرد:
«من باز میگویم که قبول این مسأله [آتشبس] برای من از زهر کشندهتر است»!
***
سؤالی که بعد از گذشت ۳۵سال از این واقعه، همچنان در اذهان میدرخشد این است که چه عاملی خمینی را وادار به غلطکردم گویی و نوشیدن جامزهر آتشبس نمود؟ با کدام احساس خطر، دجال جنگطلب و زندگیخوار ـ که تا چند روز پیش، بر ادامهٔ اعزام نیرو به جبههها اصرار میورزید ـ ناگهان حرفش را پس گرفت و بهقول خودش آبرویش را با «شیطان» معامله کرد؟
کسی در این باره سخنی نمیگوید. خمینی نیز در پیام معروف به جامزهر، علت پذیرش آتشبس را ناگفته باقی گذاشت و گفت مصلحت نمیداند آن را علنی کند.
پاسخ به این سؤال راهگشای بسیاری حقایق مکتوم تاریخی خواهد بود. ارتجاع و بورژوازی همزاد آن طلبکار مجاهدین هستند که چرا مفتون و مرعوب عربدههای جنگطلبانهٔ خمینی نشده و رو در روی آن ایستادند؟ چرا به امضای طرح صلح با عراق روی آوردند؟ چرا خواهان توقف موشکباران شهرها شدند؟ چرا جنگی که صرفاً با خواست خمینی آغاز شد و با اصرار او به قیمت میلیونها کشته و مجروح و معلول، میلیاردها دلار خسارت و... حرث و نسل میهن را به نابودی کشاند را «میهن» پرستانه نمیدانند؟
آنها با میهن میهن کردن باسمهای، روی یک واقعیت بزرگ سرپوش میگذارند.
خمینی با اختیار خود به نقطهٔ قبول آتشبس نرسید. حرف درست و واقعی این است که بگوییم مجاهدین آتشبس را به او تحمیل کردند. کسی با انتخاب خود و از روی طیب خاطر «جامزهر» سر نمیکشد.
همه میدانستند که بعد از آزادی خرمشهر و خروج قوای عراقی از ایران، هیچ دلیلی برای ادامهٔ جنگ وجود ندارد اما جز مجاهدین (۱) هیچکس و هیچ نیروی سیاسی یارای نتق کشیدن در برابر خمینی و مخالفت با جنگ ضدمیهنی نداشت. در آن روزگاران، این مسعود رجوی بود پرچم صلح و آزادی را به اهتزاز درآورد همزمان مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران به برگزاری هفتهها و ماههای صلح در داخل ایران مبادرت کردند. به این ترتیب طلسم جنگافروزی خمینی و شعار توسعهطلبانهٔ «فتح قدس از طریق کربلا» درعرصهٔ سیاسی ـ اجتماعی در همشکست.
در مرحله بعد، این ارتش آزادیبخش ملی ایران بود که از اسفند ۱۳۶۵ تا ۳۰خرداد۱۳۶۷ با صد رشته عملیات کوچک و بزرگ، راه را برای آزادسازی شهر مهران هموار کرد. این نقطهٔ عطف، رژیم جنگپرست خمینی را ناگزیر کرد که از دعاوی دورودراز قبلیاش دست بردارد و آنها را یکجا پس بگیرد. زیرا خطر بزرگتر، یعنی «ارتش آزادیبخش ملی ایران» سر بر کرده و پس از «فتح مهران»، پرچم «فتح تهران» را برافراشته بود.
خمینی با شم ضدانقلابی خود «خطر» را دریافت و به همینعلت به یک آتشبس تحمیلی تنداد تا بهزعم خودش ارتش آزادیبخش ملی ایران را زمینگیر نماید اما آرزوی آن را بهگور برد.
درهمشکست ماشین جنگی فاشیسم دینی و نوشاندن شوکران آتشبس به خمینی، بیگمان، یکی از خدمات تاریخی و ارزشمند مجاهدین است که نسلهای آینده ایران در عداد مقابله با مطامع اتمی یا تروریسم این رژیم بسیار از آن سخن خواهند گفت.