قلمها تا کی و تا کجا شرمگین و سرافکنده، واژهی «اعدام» را تکرار و تکثیر کنند؟
امواج خبرها تا چه دامنه و تا چه ارتفاع، واژهی اعدام را پخش کنند؟
گزارشات روزانه تا قلهی کدام کوه باید انباشته از اعدام شوند؟
گفتارها و تفسیرها تا چه حجمی باید از اعدام و اعدام بگویند و شرح دهند؟ حجم فراتر از ایران کجاست؟
انتهای تکرار «اعدام» در عکسها و فیلمها کجاست؟ پایان حجم بینهایت تصویرهای پر از اعدام کجاست؟
زندگانی مردم کی و کجا از پمپاژ کلمهی اعدام راحت میشود؟
اعدام با محاصرهی فکر، روح، ذهن، خیال، خواب، بیداری، خاطره و عواطف مردم ایران چهها کرده است؟
اعدام تا چند صباح و مسا میخواهد بر ایران فخر بفروشد که بر هستی و زندگی غلبه کند؟
دریای عواطف انسانی در جغرافیای ایران تا چند باید از صاعقهی خبرهای اعدام، متلاطم بماند؟
خاطرات درختان ایران کی از ننگ اعدام بر شاخههایشان آسوده خواهند شد؟ ساختمانهای نیمهتمام و جراثقالها چطور؟
خیابانها و میدانها که مظاهر زیباییِ شهرهایند، چگونه دستور ولی فقیه برای اجرای مراسم اعدام را در ساحت خود پذیرفتند؟ خیابانها و میدانها با خاطراتشان چه خواهند کرد؟
کودکان ایران با تماشای مراسم اجرای اعدام و نقاشیهای اعدام در کتاب درسیشان چگونه بزرگ میشوند؟ خاطرات پر شده از اعدام و فقر، از آنها چه میسازند؟
درها و دیوارها و میلههای زندانها تا چند سحر و صباح، شاهدان مراسم تحلیف اعدام توسط ولی فقیه و داسهای دروگر آزادیاند؟ دیوارهای زندانها کی از تورم و تراکم اعدامها منفجر میشوند؟
مادران ایرانزمین تا چند نسل باید جلو زندانها و بر فرش خاورانهای ساختهی ولی فقیه، گیسو سفید کنند؟
شعرها تا چند دفتر، از غلتیدن مداوم واژهی اعدام در الفباهای استعارهها و تشبیههایشان لبالب خواهند شد؟
نتهای موسیقی ایرانزمین تا امتداد چندین کهکشان، آوای حزین خبرهای اعدام را طنین سوگین میدهند؟
واژهها اشکال تجسمبخش معناها و خواستههای انسانها برای بیان معناها، تصورات، افکار، تمناها و آرزوهایشان هستند. بیشترین واژههای تکراری در ۴۶ سال گذشته، کلمات اعدام، فقر، مهاجرت و زندان بوده است. این تکرار و تکثیر با روح و روان و با زندگی آشکار و نهان جامعهی ایران چه کرده است؟ حجم شگفتانگیز تکرار و تکثیر این واژهها در ادبیات نوشتاری و گفتاری مردم ایران، چه بر سر روحیات فردی و مناسبات اجتماعی آورده است؟ تکرار و تکثیر این واژهها توسط ولی فقیه و کارگزاران ولایی ــ فقاهتی، در پی بیحس کردن و بیتفاوت شدن جامعه در مواجههی روزمره با زندان، اعدام، فقر و چنین نکبتها و نحوستهاییست!
نفرین بر خمینی و خامنهای که قلمها، خبرها، گزارشات، گفتارها، تفسیرها، عکسها، فیلمها، درختان، خیابانها، میدانها، خاورانها، شعرها، ترانهها، مقالهها، کتابها و صبح و شام زندگانی مردم ایران را از واژههای «زندان»، «اعدام»، «فقر» و «جنسیت» انباشتند.
زندانیان سیاسی با جان و با فریاد خود، میدانهای اعدام را از سهشنبه تا سهشنبه نشانهگیری کردهاند تا طنین ندای جانها و فریادها و روشنگریشان، شهرهای اعدامی را به نجات خویش از اعدام و فقر و زندان فراخوان دهند.
کانونهای شورشی، مشعلهای روشنگر بر قامت و ردای نمادهای فتواکیش اعدامگستر میافکنند تا طلسم شب قیرین اعدامزیِ ولایی ــ آخوندی را درهم شکنند.
تمام مظاهر انسانی و اجتماعیِ یاد شده در این یادداشت که هستیشان در کام اژدهای اعدام است، فراخوان به دفع اژدهای ولایت فقیهی برای نجات از این تباهی میدهند. این درد مشترک را فوریت درمان مشترک باش...!
«گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد، هان! دفع اژدها کن!» (مولوی، از غزل ۲۰۳۹)