نیویورک تایمز (۳۱خرداد ۹۸) نوشت ترامپ حملات به (رژیم) ایران را متوقف کرد چون “متعادل نبودند”
کیهان خامنهای (اول تیر ۹۸) با دود و دمها و شلوغبازی درآوردنهای خاص خود این گزارش روزنامهٔ نیویورک تایمز را مورد تأیید قرار داد و ضمن گرد و خاک کردنهای معمول رژیم نوشت: «برخی از نظریهپردازان آمریکایی پیشنهاد کرده بودند بدون درگیر شدن در جنگی شدید و یا جنگی محدود و با دست زدن به «عملیاتی کمضرر» و «هشدارآمیز» به ایرانیها بگوئیم، رد کردن مذاکره میتواند استقبال از جنگ باشد.»
البته در میان دود و دمهای قدرتنمایانه رژیم، اعترافهای قابل توجهی هم به واقعیتهای موجود دیده میشد.
در این نوشته میخواهیم ببینیم پشت این پردهٔ دود و دم تبلیغاتی، واقعیت از چه قرار است؟
مضمون این تبلیغات پر سر و صدا چیست؟
و آیا این تشبثات میتواند رژیم را از شرایط بحرانی کنونی نجات بدهد؟
مفهوم جشن و هیاهو تبلیغاتی خامنهای؟
این اولین باری نیست که رژیم از این قبیل هیاهوها برپا میکند. در سالگرد انقلاب بهمن هم پایکوبی میکرد و ادعای پیروزی میکرد که دیدید سرنگون نشدیم و ۴۰سال است که داریم حکومت میکنیم!
در سالگرد عملیات فروغ جاویدان هم به همین شیوه جشن میگیرد که دیدید سرنگون نشدیم!
اکنون هم جشن گرفته: دیدید آمریکا که گفته بود، حمله میکنم، حمله نکرد؟
پرسش اصلی اینجا این است که: آیا همین تبلیغات و سر و صدا بهترین گواه ضعف و بیچارگی دیکتاتور نیست؟!
رژیم با این هیاهو، به دست خود یکی از سیاستها و خطوط تبلیغاتیای را که تا بهحال دنبال میکرد، ضایع کرده است. رژیم با مظلومنمایی تا بهحال تبلیغات میکرد که آمریکا و مشخصاً شخص رئیسجمهور آمریکا جنگطلب است و کارهایی که میکند و مواضعی که میگیرد، همه بهمنظور تدارک و زمینهسازی جنگ است، اما اکنون که بوقهای تبلیغاتی آخوندی خودداری آمریکا از حمله متقابل را هر چه برجستهتر کرده و به حساب قدرت و پیروزی خود میگذارند، خواه ناخواه آن خط تبلیغاتی قبلی را خنثی و باطل میکنند و متقابلاً اتهام جنگطلبی و جنگافروزی را در انظار بینالمللی متوجه خود میکنند!
این واقعیت را برخی کارشناسان رژیم هم به خودشان گوشزد کرده و هشدار میدهند. از جمله یکی از آنها به نام مطهرنیا در روزنامهٔ حکومتی جهان صنعت (اول تیر) هشدار داد: «در حال حاضر آمریکا بر آن است که کشور مورد هجوم بهعنوان مهاجم و تهدیدکننده معرفی شود تا بتواند جنگ مقدسی را آغاز کند... آنچه در صحنه عمل میبینیم صبوری استراتژیک برای اجماع بینالمللی و در سه محیط داخلی، میانی و برونی ایالات متحده آمریکا در جهت کاهش هزینههای آمریکا در منطقه خاورمیانه است».
بلوف قدرت و کاربرد آن برای رژیم
باید دید ورای اینکه رژیم با سبکسری ادعای ابر قدرتی میکند و اینکه آمریکا هم نتوانست و نمیتواند در برابر ما کاری کند، واقعیت چیست؟ و رژیم میخواهد با این ادعاها چه مسألهیی را حل کند؟
روشن است که آنسوی این قدرتنماییهای پوشالی و مسخره، واقعیت سرسخت حاکمیت بحرانهایی است که از همه سو رژیم را در برگرفته و خامنهای و روحانی برای هیچکدام از آنها مطلقاً راه برون رفتی ندارند و رژیم با این تبلیغات تلاش میکند، واقعیتها را از انظار مخفی کند و تحتالشعاع قرار دهد.
در نتیجه به شیوه یکی به نعل و یکی به میخ و تأیید و تکذیب دربارهٔ حمله به کشتیهای تجاری در خلیجفارس و دریای عمان تبلیغات میکند،
حملات نیابتی مزدورانش در عراق و یمن و غیره و اکنون هم هدف قرار دادن پهپاد بر فراز خلیجفارس را به حساب قدرت خود میگذارد،
در حالی که بنا به «نرم»های شناخته شده جهانی از مؤلفههای واقعی قدرت و پیروزی که «وضعیت بسامان اقتصادی، پایگاه مردمی و رضایت اجتماعی، برقراری عدالت و دموکراسی در جامعه و انسجام درونی در خود رژیم» است، یک دنیا فاصله دارد.
پرسش دیگر این است که:
آیا با این لگدپرانیهای تروریستی، میتواند شاخصهای اقتصادی را که پیوسته و به شکلی آسانسوری سقوط میکنند، تغییر جهت دهد؟ آیا میتواند نان به سفرههای مردم بیاورد و یا این فقر و فلاکت موحش را اگر نه «درمان» دست کم «کاهش» دهد؟ آیا رشد منفی اقتصاد با های و هو مثبت میشود؟ آیا جفتکپرانی تروریستی در خلیجفارس و بعد دمیدن در بوقهای تبلیغاتی که «دیدید به ما حمله نشد» منحنی رو به صعود شاخص قیمت ها و تورم را نزولی میکند؟ آیا با این کارها میتواند حلقهٔ دار تحریمها را حتی به اندازه یک میلیمتر بر گردن خود شل کند یا بیشتر باعث تقویت و تحکیم آنها میشود؟ آیا این اقدامات تأثیری بر انسداد مبادلات بانکی دارد؟
آیا میتواند به اندازه سر سوزنی از تهدید قیام جوانان شورشی، زنان خطشکن، کارگران عاصی و ارتش بیکاران برضد خود کم کند؟
آیا این اقدامات میتواند طرد و انزوای مرگبار منطقهیی و بینالمللی رژیم را کاهش دهد؟
و به همین ترتیب میتوان ساعتها بحرانهای لاعلاج رژیم را برشمرد که این جنگافروزی و بسیج تبلیغاتی بهدنبال آن نه تنها هیچ تأثیر مثبتی بر این بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی ندارد، بلکه آنها را بیشتر تشدید و تعمیق کرده است.
و آیا رژیم با این سیاست و با این ادعاها میتواند از وضعیت فوق بحرانی که در آن گیر افتاده، خارج شود؟ پاسخ در هر دستگاهی مطلقاً منفی است!
سه عامل اصلی بحران سرنگونی
واقعیت این است که رژیم دچار بحران سرنگونی است و سه عامل این بحران را شکل داده و رژیم را در معرض سرنگونی قرار داده است. خامنهای خود به زبان معکوس بهدنبال بالا گرفتن شعلههای قیام در دیماه ۹۶ از این سه عامل بهعنوان «سه ضلع مثلث» اسم میبرد:
- عامل اول و مبنایی، اکثریت قاطع مردم ایران پس از دههها اعدام و کشتار، تبعیض، اقتصاد ویران، فشار خرد کننده معیشتی، بیکاری، از بین رفتن چشمانداز آینده برای جوانان و سرکوب و نفی کرامت انسانی احاد ملت، دیگر نه تنها با صدای بلند در سراسر ایران «تمام شدن ماجرا» این رژیم و همه باندهای درونی آن را فریاد کردهاند بلکه قیام خود برای سرنگونی این رژیم را با وجود همه ترفندهای سرکوبگرانه رژیم و پاسداران جنایتپیشهاش استمرار بخشیدهاند. پایان ماجرای اصلاحطلب و اصولگرا و اینکه رژیم آخوندی هیچ راهحلی در درون خود ندارد و راهحل واقعی سرنگونی این رژیم است اکنون حتی به باور عمومی در عرصه سیاستهای جهانی تبدیل شده است.
- دوم انزوای بینالمللی و منطقهیی رژیم آخوندی ناشی از شکستهای مهلک سیاست مماشات. سیاستی که هیأت حاکمه کنونی آمریکا هر روز بیشازپیش بر آثار فاجعهبار تأکید میکند و رئیسجمهور آمریکا هر بار تکرار میکند که چگونه دادن میلیاردها دلار به رژیم آخوندی توسط دولت پیشین باعث افزایش تنش و بحران و تروریسم در منطقه و جهان شده است.
- سوم، حضور یک اپوزیسیون در هیأت سازمان مجاهدین خلق ایران با یک سابقهٔ تابناک ۵۴ساله است که روح مقاومت را در میان مردم بهصورت کانونهای شورشی و شوراهای مردمی در سراسر کشور با هدف تسریع سرنگونگی رژیم حفظ کرده و اعتلا بخشیده است. در برابر رژیم یک آلترناتیو قدرتمند در هیأت شورای ملی مقاومت ایران قد کشیده است که بهمثابه دیرپاترین ائتلاف سیاسی تاریخ ایران دههها است که جامعهٔ بینالمللی را به سیاست قاطع علیه فاشیسم دینی ایران فراخوانده است و در رقم خوردن تحریمهای نفتی و پتروشیمی، تحریم تسلیحاتی و لیستگذاری تروریستی سپاه پاسداران نقش عامل اصلی ایرانی را داشته است. آلترناتیو دمکراتیکی با طرح و برنامه مشخص برای فردای ایران
تحولات اخیر مؤید چیست؟
تمام تحولاتی که این روزها شاهد آن هستیم در جهت تأیید و اثبات دیدگاهها و نظرگاههای مجاهدین و مقاومت ایران دربارهٔ این رژیم است. مقاومت ایران دهههاست که بر این واقعیت پای فشرده است که هیچ مدره و مدراسیونی در این رژیم وجود ندارد و افعی کبوتر نمیزاید.
امروز این حقیقت را سیاستمداران آمریکا از پمپئو وزیر خارجه تا دیگران تصریح میکنند.
مقاومت ایران پیوسته تأکید کرده است که این رژیم تنها زبان قاطعیت میفهمد و هر چیزی غیر از آن را به حساب ضعف طرف مقابل میگذارد و در باجگیری خود جریتر میشود. آیا همهٔ آنچه که این روزها در برابر دیدگان همه جریان دارد، اثباتگر این واقعیت نیست؟
مجاهدین و مقاومت ایران بر اساس شناختی که از ماهیت رژیم ولایتفقیه دارند و اینکه این دیکتاتوری مذهبی تنها با سرکوب در داخل مرزهایش و جنگافروزی و تروریسم در خارج از مرزهایش امکان بقا دارد و بدون این دو عامل حیات ننگینش به پایان میرسد، همواره گفتهاند که این رژیم ظرفیت و توان کمترین انعطاف و نرمش و مذاکره و تعامل را ندارد، این حقیقت اکنون بهوضوح به اثبات نرسیده است؟
اکنون به اثبات رسیده است که مردم ایران تا بن استخوان مخالف و ضد سیاستها و عملکردهای جنگافروزانه و تروریستی رژیم که تحت عنوان اسلام و غیره پیش میبرد هستند.
آیا مردم ایران در تجمعات خود فریاد نمیزنند که دشمن ما همین جاست و دشمن همین رژیم آخوندی است و بس؟! کما اینکه در همین روزهای اخیر بازنشستگان شریف و غارت شده فریاد میزدند که جنگافروزی را رها کن فکری بهحال ما کن!
تحولات اخیر تنها در جهت اثبات این حقیقت است که:این رژیم اصلاحپذیر نیست؛ تنها یک زبان یعنی زبان قدرت را درک میکند؛ چاره کار در مقابله با این رژیم، همانگونه که مقاومت ایران گفته و بر آن پای فشرده، ایستادگی با تمام قدرت است.
عمر این رژیم بهسر آمده و همچنان که مریم رجوی در پیام خود به تظاهرات هموطنان شریف و آزاده در واشنگتن گفت
«صورت مسأله ایران در وجه داخلی برای ما و مردم ایران عبارت است از تسلیم یا نبرد آزادیبخش؟
و پاسخ ما و مردم ما به این صورت مسأله مقاومت و نبرد تا آزادی است.
و این صورت مسأله در وجه بینالمللی هم عبارت از این است که در برابر فاشیسم دینی حاکم، «استمالت یا قاطعیت» و همانطور که خانم رجوی گفت: «هر قدر به پایان این رژیم نزدیک میشویم، قطببندی بین رژیم و ضد رژیم برجستهتر و پاسخ روشنتر میشود».