شاید در ابتدا تصور نمیشد که پس از هلاکت قاسم سلیمانی، کشتی سیاست صدور تروریسم و ماجراجویی رژیم عمامهداران در کشورهای منطقه ضربه شدیدی دریافت کرده است؛ اما این یک واقعیت انکارناپذیر است. خط بستن خامنهای در پشت مرزهای شمالی برای مقابله با آنچیزی که آن را تهدید صهیونیسم میخواند، بهروشنی نشانگان یک احتضار در سیاست خارجی مهاجم این رژیم است.
جنگ در کرمانشاه و همدان!
خامنهای برای موجه نشان دادن دخالت خود در امور دیگر کشورها یک جملهٔ معروف داشت:
«اینها [شبهنظامیان دستساز قاسم سلیمانی] رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمیکردند، این دشمن میآمد داخل کشور... اگر جلویش گرفته نمیشد، ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیهٔ استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم» (سایت خامنهای. ۵ بهمن ۹۴). .
این حرف خامنهای بهروشنی بیانگر آن است که سیاست خارجی نظام و صدور تروریسم آن روی سکهٔ اختناق و سرکوب در داخل ایران است. قانون ظروف مرتبطه یا آوندهای پیوسته به ما میگوید اگر ما دو ظرف حاوی مایعات داشته باشیم و هیچ ارتباطی بین آن دو نباشد، سطح مایع میتواند در دو ظرف یکسان نباشد اما بهمحض اینکه مجرایی از پایین دو ظرف را به هم متصل کند، سطح مایع بین دو ظرف در یک ارتفاع قرار خواهد گرفت.
اگر سیاست سرکوب در داخل ایران و صدور تروریسم به خارج را دو ظرف همآوند در نظر بگیریم، افول در یکی نمایای افول در دیگری است و برعکس.
احساس تهدید خامنهای در داخل مرزهای ایران و خط بستن او در اینطرف مرز [به هر بهانه و با هر دلیل] علامتی گویا از شکستن شاخ ماجراجویی و فرو ریختن چنگالهای هیولای تروریسم خامنهای پس از هلاکت قاسم سلیمانی است.
بدترین شرایط و جدیترین خطر!
احمد موثقی، یک استاد مطالعات سیاسی اینگونه به شکست سیاست خارجی فاشیسم دینی و ماجراجوییهای تروریستی آن اعتراف میکند:
«در مورد جغرافیای سیاسی ایران باید گفت؛ سوء کارکرد سیاست خارجیمان که فقط به قوه مجریه هم محدود نمیشود، ناشیانه تمام کشورهای عربی را از این طرف در دامن اسراییل انداختیم... این یک مقدار زیادی ناشی از اشتباهات ما در سیاست خارجی است که این کشورها را به هم نزدیک کردیم.
ما به جای اینکه اینها را با هم درگیر کنیم علیه خودمان متحد کردیم. یعنی ما باید به یک سری هنجارها و قواعد بینالمللی عمل کنیم. تعریفی که در قانون اساسی درباره حمایت از جنبشهای آزادیبخش هست (عملی نیست) نمیشود زمانی که با یک دولت رسمی ارتباط داریم، نیروهای مبارز علیه آن (اپوزیسیون) را ساپورت کنیم زیرا که این رفتار با حقوق بینالملل سازگاری ندارد» (مستقل. ۱۴مهر ۱۴۰۰).
این کارشناس با لیست کردن کشورهای همسایهٔ ایران و ناکامیهای رژیم در جذب آنها میگوید:
«خطر واقعاً جدیست و ما در بدترین شرایط هستیم».
این «خطر واقعاً جدی»! حتی شامل حیات خلوت سنتی رژیم یعنی عراق نیز میشود:
«حتی در عراق که الآن بهجای ایران دومین تولیدکننده نفت اوپک شده است. دولت کاظمی در عراق بیشترین پیوند را با غرب دارد و قراردادهای مفصلی با توتال بسته، به این سمت میرود که از برق و گاز ایران بینیاز شود در حالیکه مطالبات ایران را نیز نداده است.
اسرائیل نیز خیلی راحت در سوریه پایگاههای ایران را با هماهنگی روسیه میزند حتی در عراق نیز این اتفاقات میافتد که مشکلات جدی هم برای ما است» (همان منبع).
دوران پایان وضو گرفتنهای دجالگرانه در آبهای همسایگان!
جان مطلب در اینجاست که میگوید: «ایران [بخوانید نظام ولایت فقیه] الآن در یک شرایط بسیار شکننده ی قرار دارد و هر چه ضعف داخلی بیشتر باشد زیادهخواهیهای عناصر در کمین بیشتر میشود!... ما از این به بعد بیشتر با این خطرات برای امنیت ملی مواجهیم. نارضایتی داخلی بهجای خود و طمع بیگانگان از طریق همسایگان هم بهجای خود».
بهنظر میرسد دوران «وضو گرفتن در فرات و نماز خواندن در ساحل مدیترانه»!، «چند شیفته تولید کردن سلاح برای حشدالشعبی و نیز دادن کلید انبارهای تسلیحات و زاغههای مهمات به آنها»! در حال سپری شدن است. رؤیای تصرف «هلال شیعی» یا به تعبیری دیگر «بدر اسلامی»! با عناوین دجالگرانه مانند «وحدت جهان اسلام»، «استکبار ستیزی» و «گفتمان انقلاب اسلامی» به کابوس تبدیل گشته است. اینک بادهایی که این رژیم در کشورهای منطقه کاشته در قامت توفان به سوی خود او بازگشتهاند.
این فرجام محتوم و عبرتناک هیولایی است که با ریختن خون جوانان و گرسنگی دادن به کودکان ایرانی و هورت کشیدن منابع و ذخایر ملی آنها تا توانست در تنور ماجراجوییهای تروریستی دمید تا حیات نکبتبار خود را تضمین کند.
در اینطرف خط او اینک با آتشفشان خشم هستیباختگان و دادخواهان مواجه است و چارهیی جز پناهبردن به جهنم ندارد.