در ایران امروز خیلی اتفاقات میافتد که خبرهایشان را شبکههای رسانهیی بهوفور منتشر و پخش میکنند؛ اتفاقات سیاسی که معمولاً بین دولت و مخالفان و منتقدانش روی میدهند، اتفاقات اقتصادی که بین دولت و مردم پیش میآید ــ که این هم سیاسی است ــ و اتفاقات متفرقهی صنفی و علمی که باز هم بهدلیل سلطهی دولت بر همهی امور، خواهی نخواهی سیاسی هستند.
در این میانه اتفاقی هم همهروزه و همهجا در ایران جریان دارد که بهظاهر سروصدایی مثل آن اتفاقاتی که اسم بردیم، ندارد ولی هم سیاسی است، هم اقتصادی، هم اجتماعی، هم فرهنگی، هم تاریخی، هم صنفی، هم علمی. عجیب است! کدام اتفاق است که اینهمه شاخوبرگ و میمنه و میسره دارد، اما ظاهرش پرسروصدا نیست؟ اتفاقاً این اتفاق از آنهاییست که خصلت سوختن فتیله دارد و بهوقتش بنیانبرکن است.
یک زمانی زندهیاد پل الوار شاعر شهیر و مترقی فرانسوی یک سطر شعر نوشت که دامنه و ژرفای معنایش همان خصلت سوختن فتیله و بنیانبرکن دارد. او نوشت: «به او / زخمی از انزوا بزن!»
شتاب منزوی کردن و محاصره کردن حاکمیت ولایی ــ آخوندی توسط جریان آگاه، ضد ارتجاعی و ضد هرگونه دیکتاتوری در جامعهی ایران، برآیند تمام اتفاقاتیست که نظام ولایت فقیه در تکتک آنها شکست قاطع خورده است.
صدای شتاب این انزوا را البته دو طرف میشنوند. خامنهای و سه قوهی گماشتهاش این صدا را بیش از دیگران میشنوند؛ چرا که از سیاستمدارِ در سلطه تا کارشناس نظام و کارگزاران رسانهیی آن، بهاعتراف آمدهاند که «نظام ناکارآمد شده است».
در باب شکست نظام در وجوه سیاسی، بینالمللی، اقتصادی و فرهنگی بسیار نوشته و گفته شده است. کافیست رسانههای روزانهی جناحهای مختلف نظام را بررسی کنید تا ببینید مملو از مطالب نشاندهندهی «بیاعتمادی اجتماعی به نظام» و «بحران موجودیت» رژیم هستند.
برویم سراغ یک نمونهی جدید از جریان ممتد منزوی کردن نظام ولایی ــ آخوندی در امر آموزش عالی. قبلش یادآوری میشود که روزی رفیقی در وصف شتاب منزوی شدن حاکمیت ملایان گفته بود «جمهوری اسلامی بر اثر نفرت اجتماعی و عمومی از آن، به جایی میرسد که جز بر اشیاء بیجان و خاک و سنگ و چوب ایران، حاکمیت نخواهد داشت». تعبیر دیگر این واقعیت، این معنا میشود که: «باش تا زمان و انسان و ایران از تو بگذرند!»
در آستانهی برگزاری کنکور سراسری ۱۴۰۳، برای اولینبار در تاریخ تقریباً ۹۰ سالهی دانشگاه در ایران، خبر «بیرغبتی برای شرکت در کنکور» علنی میشود. اینیکی هم مثل هر موضوع یا پدیده در نظام ملایان، فراتر از صنفی بودن، یک امر سیاسیِ معطوف به تمامیتخواهی ایدئولوژیکی و سیاسی و فرهنگی است؛ یعنی بازتاب و واکنش بخشی از دانشآموختهگان آگاه به تمامیتخواهیِ ویرانگرِ دین حکومتی است.
سایت بهارنیوز در ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ بهنقل از سایت رویداد ۲۴، حاصل گفتوگو با یک استاد تاریخ دانشگاه تهران را در علت «بیرغبتی برای شرکت در کنکور» ــ بهطور خاص از جانب مردان ــ درج کرده است. این گزارش گویای شکست تمام سیاستهای ضد فرهنگی، ضد علمی و خالصسازی از خمینی تا خامنهای در دانشگاهها و نیز گویای یک خط مستمر منزوی کردن حاکمیت بهموازات خطوط دیگر صنفی و اجتماعی و فرهنگی است. علت سیاسی و حکومتی بودن همهی این موضوعات و جهت اصلیشان بهطرف انزوای بیشتر حاکمیت، توسط این استاد دانشگاه استدلال میشود:
«ایران این روزها با پدیده افت شدید اعتماد اجتماعی مواجه است. بیرغبتی برای شرکت در کنکور بحثی صرفاً مربوط به نظام آموزشی نمیشود و ریشه در رویکردهای غلط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دارد. نداشتن رغبت چندانی برای ورود به دانشگاه، متاثر از تحولات بیست سال اخیر است.»
حاکمیت تفکر توتالیتر بر یک جامعه، آسیبهایی بسا فراتر از حوزههای سیاست و اقتصاد میگذارد؛ دامنهی آسیب تا خانهها و اذهان مردم و نیز سامانههای آموزشی پیش میرود و کارش، تخریب پشت تخریب است. بازتابش، سقوط پیاپیِ سرمایههای اجتماعیِ دیکتاتوری مستقر و پرشتاب شدن انزوای آن است.
یکی از تخریبهای آموزش عالی در دانشگاههای ایران توسط قوم اشغالگر آخوندی، کاهش مداوم «کیفیت نهاد دانشگاه و سطح نازل مدرک» است که متقاضیان کنکور را منصرف میکند و موج فرار مغزها را نیز افزایش میبخشد:
«از یک زمانی بهدلیل کاهش کیفیت دانشگاهها، جایگاه نهاد دانشگاه در مقام تأمینکننده فرصت شغلی از بین رفت، بخشی از فارغالتحصیلان با سطحی نازل مدرک گرفتند و بازار کار هم برای جذب آنها رغبتی نداشت. وقتی کسی میبیند مدرک، شغل را تضمین نمیکند تصمیم میگیرد تحصیلات را رها کند.» (همان)
محصول سلطهی تفکر تمامیتخواه یا توتالیتر مذهبی ــ آخوندی در دانشگاه و ربط آن با حوزهی کار و شغل یک فارغالتحصیل ــ که خودش بحران معیشت و فقر و فرار مغزهاست ــ چنین میشود:
«کشش بیشتر بازار کار در کشورهای دیگر است. کسانی که متخصص میشوند، این امکان را دارند که در کشورهای پیرامون ما مثل قطر، ترکیه، عمان و بسیاری از کشورهای حوزه خلیج فارس دستمزدی بالغ بر سه برابر نرخ مرسوم در ایران کسب کنند.» (همان)
مشاهده میکنید که حاکمیت ملایان دارد پاسخ قاطع یکییکی جنایات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و دجالیت مذهبیاش را از جامعهی ایران با قشرقشر آن دریافت میکند.
میبینید که مسألهی اصلی ایران نه جنگافروزی عامدانه در غزه است، نه نقشبازیهای جناحی و باندی و رسانهیی در گردونهی نظام ولایی ــ آخوندی در امر اصلاح حاکمیت، نه تلاشهای لابیها و همسویان نظام برای منحرف کردن اصل جنگ و نبرد برای سرنگونی و نفی هرگونه دیکتاتوری، نه دادگاههای نمایشی علیه اصیلترین و طولانیترین مقاومت سازمانیافته در برابر هیولای ارتجاعی ــ فقاهتی و نه بازیهای مبتذل و ضد بشریِ حجاب و عفاف. مسألهی اصلی نبردی است بر سر آزادی و نفی دیکتاتوریهای موروثی در بطن جامعهیی عبور کرده از تمامیت نظام ولایت فقیه با عمیقترین «زخم انزوای آن».