اگر روزگاری مهرههای باند مغلوب نظام وضعیت وخیم اقتصادی جامعه و هشدار نسبت به عصیان تودهها را اهرمی برای پیشبرد جنگ جناحی و سهمخواهی خود از کیک قدرت محسوب میکردند، امروز این نزدیکترین دستنشاندگان ولیفقیه هستند که به خلاف لاپوشانی و کوچکنمایی و مالهکشیهای سابق خود زبان به اعتراف گشوده و نظام را از یک انفجار سهمگین اجتماعی برحذر میدارند.
رعایت شئونات رهبری بیش از این جایز نیست
علت هیچ نیست مگر اینکه مقربان درگاه ولایت خطری عاجل را بیخ گوش خود حس میکنند و نیکتر از هرکس میدانند که انفجار بعدی بساط ولایت را زیر و رو و از بیخ و بن برخواهد کند؛ و آن روز روزی است که یک به یک باید حساب پس بدهند. لذا بیش از این رعایت شئونات «مقام معظم رهبری» جایز ندیده و به چارهاندیشی افتادهاند.
اظهارات آخوند هاشمزاده هریسی، عضو اصطبل خبرگان ارتجاع، از جملهٔ آژیرهای خطری است که چندان نیازی به توضیح بیشتر ندارد.
«امروز شرایط بسیار حساس است و اگر به سمتوسوی اصلاح نرویم، با مشکلات جدی مواجه خواهیم شد. نمیتوانیم بنشینیم و شاهد جان دادن نظام و انقلاب باشیم»(ایسنا. ۹تیر۹۹).
جان دادن نظام و انقلاب دغدغهٔ اول و آخر
وحشت از شورش ارتش تهیدستان چنان بالا گرفته که پاسدار قالیباف پادوی منصوب خامنهای به ریاست مجلس ارتجاع را نیز به ریختن اشک تمساح واداشتهاست. وی که خود در غارت اموال مردم ید طولا و سابقهای چندین ساله دارد، با اشاره به «واقعیتهای تلخ» اقتصادی هشدار داد که: «دغدغهٔ اول و آخر ما ... در این مقطع باید توجه به اقتصاد و معیشت مردم باشد»(همشهری آنلاین. ۱۰تیر۹۹).
هیچکس توهمی ندارد که پاسدار قالیباف این سخنان را از سر دلسوزی برای مردم به زبان نمیآورد؛ همانگونه که آخوند هاشمزاده دغدغهاش وضعیت مردم محروم نیست و صرفاً از سر نگرانی برای «جان دادن نظام و انقلاب» است که زوزهٔ وحشت سر دادهاست. قالیباف که بنا به اعتراف خودش در «لوله کردن» دانشجویان معترض و قلعوقمع قیامکنندگان مهارت خاصی دارد و هر زمان که لازم باشد میتواند این مهارت را بر علیه معترضان به کار بگیرد، اینک کارش به جایی رسیده که از ترس قیام اشک تمساح میریزد و غمخوار مردم نشان میدهد.
بازنده آنهایی نیستند که چیزی برای از دست دادن ندارند
روزنامه حکومتی مستقل با اذعان به این واقعیت که «امسال را هم با اجارهٔ کمرشکن، خانهٔ مشترک، گورخوابی، چادرنشینی و پشتبام خوابی میگذارنیم» از یک رویارویی محتوم میان دو جبهه خبر میدهد. یکسو جبههای متشکل از «خیل عظیم مردم» که «ناتوان» از «تأمین حداقلها» هستند و سوی دیگر جبهه «چهاردرصدیهای چاقتر شده» که «رو در روی هم میایستند و قطعاً بازندهٔ این رویارویی، انسانهایی نیستند که چیزی برای از دست دادن ندارند» (روزنامه مستقل ۸تیر۹۹).
رسانهٔ حکومتی آفتاب یزد (۹تیر۹۹) با بیانی صریح به فوران آتشفشان خشم مردم اعتراف کرده و مینویسد: «مردم وقتی چیزی برای از دست دادن نداشته باشند، دست از جانشان میکشند». و سپس هشدار داد: «تا شرایط از این بدتر نشده باید این مردم خسته را دریابند».
معنای مخالفخوانی مهرهها سرسپردهٔ ولایت
هول و ولای مهرههای نزدیک به خامنهای نسبت به وضعیت انفجاری جامعه که رفتهرفته به یک جریان تبدیل میشود، علاوه بر اینکه احساس خطر جدی آنها را باز میتاباند، بر تضعیف بیشازپیش موقعیت خامنهای نیز دلالت میکند. اکنون حتی سرسپردگان ولایت هم دیگر خط او را نمیخوانند. این امر در برخورد خامنهای با دادگاه دزدیهای اکبر طبری، معاون آخوند صادق لاریجانی در قضاییه رژیم بهروشنی آشکار شد. خامنهای که بهخوبی میداند پیگیری و کنکاش در مورد هر یک از دزدیهای میلیاردی عوامل رژیم از هر نقطهای که آغاز شود به بیت او منتهی میشود و دستش را رو خواهد کرد؛ لذا فرمان داد که لازم نیست مته به خشخاش گذاشته و پای لاریجانی را هم به میان کشید. اما با این وجود آخوند ذوالنوری رئیس کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس ارتجاع که بهعنوان مهرهٔ سرتراشیدة خامنهای در مجلس شناخته میشود، بدون توجه به فرمان ولینعمت خود از «باند مخوف فعال در قوه قضاییه» پرده برمیدارد و قتل قاضی منصوری در رومانی را به این باند نسبت میدهد.
پدیدهٔ آشنا در فاز پایانی
اکنون زمان حساب پس دادن خامنهای فرا رسیده است؛ او که فرصتطلبانه عمری را با مفت خوری و بدون پرداخت قیمت و قبول ذرهیی مسئولیت، در قبال تیرهروزیها و دردمندیهای عامهٔ مردم به سر نموده و پیوسته موضع جنت مکان پیشه کرده، اینک کارش بهجایی رسیده که خودیهای دربارش نیز زبان باز کرده و مخالف خوانی میکنند. این پدیدهیی است که عنقریب به یک جریان مبدل گشته و منجر به ریزش بیشتر خواهد شد؛ پدیدهیی که البته ناشناخته نیست و پیوسته در فاز پایانی نظامهای دیکتاتور رخ مینماید.