رژیم کشتار و اعدام ولایت فقیه برای هر روز بقا دست در خون جوانان مردم ایران کرده است. تنها در یک ماه ۱۲۶ نفر را به بالای چوبههای دار برده تا از بقیهٔ ماندگان و زندگان زهرچشم بگیرد. در زندانها فشار بر زندانیان مقاوم بهخصوص زنان زندانی سیاسی را افزایش داده و انواع و اقسام محدودیتها را علیه آنها اعمال میکند. در خیابانها نیز مزدوران آتش بهاختیار خود را به جان دختران و زنان میهن انداخته است. سفلگان نظامی و انتظامی در تجاوز به حقوق مردم چنان دست بازی دارند که گویا هر خیابان، میدان تیری برای مشق آتش علیه عابران است. جنایت شقاوتبار شلیک به آرزو بدری مادر دو فرزند و قطع نخاع وی و امنیت سازیهای رذیلانه متعاقبش یکی دیگر از همین جنایات است.
در آخرین مورد از قساوت سرکوبگران رژیم، قتل سبعانه محمد میرموسوی جوان ۳۶سالهٔ اهل لاهیجان در زیر شدیدترین شکنجهها و سپس رها کردن پیکر مجروحش برای مرگ است. در تصاویری که از بدن بیجان وی منتشر شده است آثار شکنجههای وحشتناک، خون هر انسانی را به جوش میآورد.
سرکردهٔ جنايتكار انتظامی،كه پزشكيان در وحشت از آثار اجتماعی جنایت او را مأمور تشكيل كميته و پيگيري قتل جوان لاهيجاني كرده است، با صدور اطلاعيهیی، تلاش كرد قربانی را مقصر معرفی كند و در منتهای وقاحت نوشت:
«منشأ درگیری مرحوم میرموسوی بوده و خودروی متوفی همانطور که در تصاویر بهصورت مستند مشخص است کاملاً تخریب شده و در آتش میسوزد... متوفی در پاسگاه انتظامی شروع به فحاشی و استنکاف از دستورات عوامل انتظامی و درگیری با مأموران نموده که این روند تا حضور در بازداشتگاه ادامه پیدا میکند». اما از آنجا که شکنجهٔ اعمالشده بر پیکر محمد، قابل کتمان نبوده با چند تعبیر ولرم کمی هم به شکنجهگران قسیالقلب میزند که «متأسفانه» کمی «عدم کنترلِ خشم و احساسات» داشتهاند.
در ادامه خبرگزاری پاسداران، مرزهای وقاحت را شکست و لابلای خبر خود از قول یک منبع موهوم نوشت: «آثار ضرب و شتم و کبودیهای منتشر شده در ویدئو میتواند مرتبط با این نزاع [در قهوهخانه روستا] باشد» (فارس، ۸ شهریور). اما شدت شکنجهها نشان میدهد وی با دست و پای بسته در زیر کابل و شلاق حرامیان خامنهای و تحت آزار و عذاب شدید قرار داشته است. جای سالمی بر روی گردن و کتفها و پشت وی دیده نمیشود و حتی برخی نقاط نوعی سوراخشدگی وجود دارد.
قتلهای زیر شکنجه
جمعآوری آمار و ارقام از کسانی که در تاریخچهٔ ننگین نظام کشتار و جنون ولایت فقیه در زیر شکنجه بهقتل رسیدهاند نیازی به کاری طولانی دارد که انجام نهایی آن موکول به سرنگونی و بعد از آن است؛ اما سوای قتلهای سیاسی دههٔ شصت، یک یادآوری کوتاه از پرونده قطور جنایات رژیم در کشتار مردم معمولی، اسامی بسیاری از بیگناهان را تداعی میکند:
زهرا کاظمی خبرنگار ایرانیتبار در تیرماه ۱۳۸۲ و در دور دوم ریاستجمهوری خاتمی، به جرم عکسبرداری از تجمع خانوادههای زندانیان در مقابل زندان اوین دستگیر شد و زیر شکنجه بهقتل رسید.
زهرا بنییعقوب، پزشک نابغهٔ همدانی به جرم مبهم و مسخرهٔ «ارتکاب جرم مشهود» از سوی مزدوران ستاد امر به معروف و نهی از منکر همدان دستگیر شد و در اثر ضرب و شتم و شکنجه در مهر ۱۳۸۶ بهقتل رسید.
ستار بهشتی، جوان وبلاگنویس اهل رباط کریم که در آبان ۱۳۹۱ توسط پلیس فتا دستگیر شد. به جرم «اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در شبکهٔ اجتماعی و فیسبوک» به زیر شکنجه رفت و سپس بهقتل رسید.
شهپر شیرانی، دانشجوی ۱۸ساله اهل فنوج زاهدان که بهدلیل فعالیتهای سیاسی در فضای مجازی از سوی اطلاعات سپاه در بهمن ۱۴۰۲ بازداشت شد و چند روز بعد پیکر کبود و شکنجهشدهٔ وی را تحویل خانوادهاش دادند.
البته این لیست بسیار طولانی است و میتوان نامهای آشنای دیگری همچون مهسا امینی، جواد روحی، علیرضا شیرمحمدعلی، سینا قنبری، سارو قهرمانی و تعداد بیشماری از شهدای قیامها را ذکر کرد که به شیوههای مشکوک و متفاوت، در سیاهچالههای رژیم آخوندی بهقتل رسیدند.
پیگیری حکومتی
بعد از انتشار و وایرال شدن خبر، پزشکیان در هراس از بازتابهای اجتماعی و اعتراضات مردمی، وزیر کشور و فرمانده انتظامی را مسئول تشکیل کمیته و پیگیری موضوع کرد اما در همان حال اخباری حاکی از فشار مقامات امنیتی رژیم روی خانواده وی بود که در این زمینه اطلاعرسانی نکنند.
پیشاپیش سرنوشت این نوع پیگیریها مشخص است. تقریباً در همهٔ موارد یاد شده، اگر هم رژیم آخوندی چند نفر از مأموران دونپایه را مدتی بازداشت کرده، پس از مدتی که آبها از آسیاب افتاده است پرونده را مختومه اعلام کرده و برای متهمان نیز قرار منع تعقیب صادر کرده است.
به همین دلیل مردم ایران چشمی به این نوع پیگیریهای حکومتی ندارند و پشیزی برای آنها ارزش قایل نیستند. آنها بهخوبی میدانند که نظام پلید ولایت فقیه قادر نیست که یک روز از اعدام و کشتار و شکنجهٔ جوانان ایرانزمین دست بردارد. سرکوب و قتل در تمام دورهها و دولتها سیستماتیک بوده و تکرار خواهد شد. همهٔ باندهای نظام در سرکوب و اعدام اتفاقنظر و «وفاق» دارند.
چشم امید مردم ایران به سرنگونی با قیام قهرآمیزی است که با عملیات روزافزون کانونهای شورشی زمینهسازی خواهد شد. گسترش کمی و کیفی کانونها بارقهای از همین امید به روز سرنگونی است. رهبر مقاومت ایران آن روز را اینگونه به تصویر کشید:
روزی میرسد که مردم ایران هم دیگر نمیتوانند «خشم و احساسات» خود را در برابر این رژیم و کارگزاران و عوامل و مزدورانش کنترل کنند. روزی که فوران خشم خلق، بند از بند رژیم خواهد گسست... روز ستمدیده بر ستمگر بسا سختتر از روز ستمگر بر ستمدیده است. کدام انسانی است که تصویر شکنجههای سبعانهٔ وحوش انتظامی خامنهای و پزشکیان را بر پیکر محمد میرموسوی ببیند و به خشم نیاید. جواب در قیام و آتش است.