«وعدههای پرشماری که در ابتدای دوره دولت چهاردهم برای تحول
در حکمرانی اقتصادی داده شد، امروز در سایه واقعیتهای میدانی
رنگ باختهاند.»
(روزنامه جهان صنعت، ۱۹ تیر ۱۴۰۴)
مسعود پزشکیان در یک سال گذشته بسیار تلاش کرده است خود را متخصص برطرف کردن «ناترازیها» جلوه دهد. وی در انواع سخنرانیها بهطور مداوم از «ناترازی»های انرژی، مالیات، بودجه و... ابراز گله و نارضایتی کرده است؛ آنقدر که مخاطبان وی احساس کردهاند که او با اشراف کامل و عزم جزم، پاشنه را کشیده که درخت «بحران ناترازی»ها را از ریشه برکند. واقعیتهای زمینی اما سرسختتر از ادعاهای پشت میکروفونها هستند.
پزشکیان از بودجه و مالیات گرفته تا انرژی و صندوقهای بازنشستگی، همواره با گله و هشدار سخن گفته و خود را در قامت یک منجی اقتصادی معرفی کرده است. اما واقعیت صحنهی اجرایی کشور، تصویر دیگری نشان میدهد: همان تکرار بیپایان اولویتهای حکومتی که منافع عمومی را زیر پای بقای نظام له میکنند.
یادداشت روزنامهی حکومتی جهان صنعت در شمارهی ۱۹ تیر ۱۴۰۴ به «میراث یکسالهی دولت چهاردهم» و ناکارآمدیهای آن پرداخته است. در این یادداشت آمده است: «وعدههای پرشمار دولت برای تحول در حکمرانی اقتصادی، امروز در سایه واقعیتهای میدانی رنگ باختهاند.»
«واقعیتهای میدانی» چیستاند؟ این نمونه از یادداشت رسانهی حکومتی گویاست: «با حدود ۹۰ میلیارد دلار میشد کلانشهرهای ایران را به شبکهی ریلی پرسرعت متصل کرد؛ اما حتی یک کیلومتر هم به این شبکه افزوده نشد.»
چرا؟ چون منابع نه صرف توسعهی پایدار، بلکه صرف همان نهادهایی شدهاند که سالهاست ستونهای اصلی «نظام» را حفظ میکنند: سپاه، دستگاههای سرکوب، پروژههای نفوذ منطقهیی و ساختارهای مذهبیِ حکومتی. این یعنی مشکل کشور کمبود پول نیست، بلکه «اولویتگذاری نادرست» است. این «واقعیت میدانی» آنقدر برجسته است و بحران میان مردم و حاکمیت آفریده که روزنامهی حکومتی هم به آن اذعان دارد.
آنچه عیان است، بحران صندوقهای بازنشستگی، ناترازیهای مزمن در بودجه، بیتوجهی مطلق دولت به هشدارهای کارشناسان و نهادهای تخصصی است. چکیدهی یادداشت این رسانه میگوید که «شواهد، حاکی از روندی نگرانکننده در سیاستگذاری کلان است که نه علمی است، نه اصلاحمحور».
این رسانهی حکومتی به «اصلاحات اساسی» و «تصمیمگیریهای علمی» دل خوش کرده است، در حالی تمام این فرصتها سالهاست در نظام ولایت فقیه سوختهاند. اکنون ریشهی بحران عمیقتر از دولت پزشکیان است. اگر قرار بر اصلاح و تصمیمگیری علمی بود، چه نیازی به وجود نهادهایی چون شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، سپاه پاسداران و دستگاه قضاییِ تحت امر ولی فقیه بود؟ ساختار حاکمیت آخوندی از اساس بر تضاد میان بقا و اصلاح بنا شده؛ اصلاحات واقعی مساوی است با فروپاشی قدرت مطلقه.
در همین یادداشت رسانهی حکومتی پرپیداست که «میراث یکساله»ی دولت پزشکیان نه آغازگر اصلاح بوده است و نه راهگشای بحرانها. او تنها چهرهیی است برای یک بازی قدیمی: بازی بقا، سرکوب و ادامهی وضعیتی که مردم را بهخاطر اختصاص همهی اولویتها به حفظ نظام، از حق زندگی شایسته محروم کرده است.
تا زمانی که ساختار قدرت در ایران بر پایهی ایدئولوژیِ حکومتی، سرکوب و فساد استوار است، سخن گفتن از ناترازی، تنها خاکپاشی در چشم افکار عمومیست. مسعود پزشکیان با همهی وعدهها، نه مصلحی در لباس سیاست، بلکه صرفاً بازیگری دیگر از سلسلهی رئیس جمهورهای شکستخورده و مغبون قدرت مطلقهی ولی فقیه است.