شیفت سرمایههای ملی به حلقوم پاسداران آدمکش
انحصارات و دست اندازیهای افسار گسیخته کافی نبود؛ رفسنجانی و خامنهای در دو برهه رسماً و سیستماتیک به انتقال دارایی و اموال وسیع ملی به امپراتوری پاسداران مبادرت کردند. این دو مرحله؛ در گذاشتن دارایی و هست و نیست ملت به زیر بغل پاسداران تعیینکننده بود. فجایع زیست محیطی در کنار مصائب دیگر کیفاً از همین واگذاری خبیثانه کلید خورد. به خاک سیاه نشستن کشاورزان، محدودیت دامداران در چرا و مراتع به نفع بلعندگان پاسدار، بهرهبرداری معادنی که چهره و بافت محیط طبیعی و بکر و حیاتی مناطق را تحت تاثیر قرار میدهد و به انهدام و فاجعه رسیده است، نابودی تالابها و دریاچهها، تغییر بافت جمعیتی و مهاجرتها، فشارهای بیحد و حصر بر کارگران و کشاورزان، فرار مغزها و هر بلیهٔ ولایی در این دو مرحله واگذاری بهصورت کیفی جهش یافت. بعد از جنگ، رفسنجانی رسماً تحت عنوان سازندگی اعلام کرد که تجهیزات و امکانات بیشمار و نیروی جنگ حالا باید به خدمت سازندگی(انهدام)! در آید. فجایع جنگ ضدمیهنی خمینی خواسته کم بود که حالا باید به انهدام حرث و نسل ایران علی السویه برخیزند. قرارگاه ویرانگری ضد خاتم الانبیاء زائده همین تصمیم خائنانه و ضدمیهنی رفسنجانی است. اما خامنهای باز هم به این شیفت عظیم سرمایهها به حلقوم پاسداران اکتفا نکرد و در سال ۸۴رسماً حکم به مصادره اموال وسیع و بیشمار ملی توسط پاسداران جنایتکار داد. به این ترتیب پروسه انهدام و غارت شتاب بیشتری گرفت تا به امروز که تولیدات سریالی فاجعه چون زهر، حیات اقتصادی و اجتماعی و طبیعی را به یغما برده است. مختصری از مشاهدات هرج و مرج بهنحوی که سگ صاحبش را نمیشناسد در فعالیت پاسدار لمپنها خواهد آمد. اما تجربهای تمثیلی گویاست: در یک راهپیمایی کوهستان متوجه شدیم چوپانی تفنگی را پنهان کرده و علت را جویا شدیم. گفت مزرعه کوچکی دارم که گرازها حمله میکنند. آنها برای سیر شدن نمیخورند بلکه وقتی به مزرعه میزنند " از ابتدا تا به انتها به ردیف ریشهها را با پوزه هایشان میکنند و بیرون میاندازند و هر بار که میکارم خانه خراب میشوم!" حالا مجبورم هر وقت دیدم با تفنگ بزنم که نزدیک نشوند. چوپان طاقت گراز زدگی مزرعه کوچک را نداشت و حالا این شهرها و روستاها و مزارع و دامها و کارگاهها و جانهای انسانها بود که دچار پاسدار زدگی شد. گراز خراب کرد و رفت اما پاسدار آدمکش تنها به فاجعه آفرینی و انهدام اکتفا نمیکند. تازه با تانک به سراغ فاجعه زده میآید و دست بردارش نیست. کشتار میکند و هموطن شریف و پرافتخار عرب را میکشد و مردم خانه خراب را میزند و باباتون سرو دست میشکند. بدتر از گراز و مادون حیوان یعنی همین.
وقتی صحبت خصوصیسازی و واگذاری شد، خامخیالانی اقدام به خرید سهام کردند. گویا از دست عظما به جای خون، آب هم میچکد! اما در ثانیه اول دیدند که به حلقوم پاسدار رفته و جا تراست و بچه نیست.
پا اندازی خاتمی برای پاسدارلمپنها
خاتمی که محصول تشتت درونی نظام و نفرت فراگیر از خامنهای و رفسنجانی بود، پز برگشتن متخصصان به میهن نداشتهاش را میگرفت اما در عمل از طریق معاونت برنامهریزیش تضعیف و حذف شرکتهای مشاور و پیمانکار مستقل را کلید زد. این حرکت بهغایت کثیف و فاجعهبار و در عینحال چراغ خاموش بهصورت ریشهای و وسیع به تضعیف و انهدام جامعه حرفهیی و تخصصی کشور و پا اندازی برای پاسداران "حافظ نظام" شد. به این ترتیب واگذاریها به سپاه اراذل و شرکای حاکمیتی را شتاب داد. بهطور چشمگیری شرکتهای تخصصی کاسته و تضعیف و به شرکتهای خلق الساعه رانتی – پاسداری افزوده شد. بهطور منظم با سنگاندازی و افزودن پیچ و خم و شرط و شروط بر دهلیزهای آزار و اخاذی اداری افزودند و شرایط را پا به پای فساد اداری به گونهای فراهم کردند که نهایتاً غربال مورد نظر صورت گیرد. از کیفیتها در شاخههای مختلف کاسته و دست در دست سایر ارکان حاکمیت، چپاول و غارت، مقدمات بلاها و فجایع پیدرپی فراهم شد. نگاه اجمالی به تاریخ تأسیس یا تغییرات شرکتهای رانتی- پاسداری بهخوبی نشان میدهد که در چه دوره و با چه رتبهای وارد گردونه شدهاند. به موازات، پیمانکار و مشاور مستقل و حرفهیی بعضاً کارشان به افلاس و سکته و حتی خودکشی رسید که اه گوشه کوچکی از یک ورق پاره حکومتی را پر کرد. شرکتهای پاسداری در مناقصات و قراردادهای بیرقیب تا توانستند از پلها، نیروگاهها، عمده پروژههای عسلویه، تونل و تأسیسات آبی و نفتی و گازی و زیاده ستانیهای هنگفت حسابهایشان را نجومی کردند. حتی در مواردی که مناقصهای برگزار شد و رقیب اعتنایی نکرد به تهدید روی آوردند و صاحب پروژه شدند. پاسدار کشتارگر به موازات چنگاندازی در شاخههای مختلف، اختاپوسی شد افتاده بر سر ملت خمینی زده و مجروح. هر چه بیشتر حرامخواری کرد حریصتر شد. به بهای نفله کردن منابع و چند باره کاریها و خسارات بیحساب از کیسه مردم و محیط زیست کار خودش را جلو برد.
در زمان خاتمی خائن بود که یک مهندس شریف، مجرب و برجسته که اقدام به خانهدار کردن بسیاری با سرمایههای کوچک خودشان از طریق مشارکت مدنی میکرد، ثمرهاش به بسیاری از محرومین نیز رسید. مراوده ما به دوستی انجامید و پی جوی او بودم. متأسفانه کار او ابتدا به بازداشت و سپس به ورشکستگی کشید. کار پا اندازی خاتمی برای پاسدارها و سنگاندازی برای کسب و کارها به جایی کشید که رئیس وقت خانهصنعت اعتراض کرد و از جمله فلاکت اوضاع و فروش دختران در دبی را عنوان کرد. خاتمی که معمولاً فقط در بزنگاهها طینت خمینی صفتش را رو میکند، اینجا هم اقدام به نفی و انکار و حاشا و نشاندادن نیش کرد. اما درد و زخم آخوند زدگی و پاسدار گزیدگی بیش از نیش خاتمی بود. بلافاصله تصاویر و مستندات و تحقیقات و گزارشات مفصل از این تولید سیاه پاسدار نشان بیرون آمد و اینبار مار خوش وخط و خال و فریبا خفه شد و لالمانی گرفت. اما وقیحانه از رو نرفت و همچنان به فریب و پا اندازی ادامه داد تا بعد از ۸سال چرخاندن و گرداندن و پیچاندن بگوید عوضی گرفتید من هیچکاره بودم. نفرین ابدی بر پاسدار و پاسدار صفت، بر آخوند و آخوند صفت.
هراس از سایه مجاهدین
در حوزه سازمانها و تشکلهای حرفهیی هم وضع بهتر از این نبود و نیست. کسانی که کوچکترین صبغه و یا سابقهیی حتی بستگی خانوادگی و اثری از مجاهدین داشتند بهرغم اینکه میدانند هیچگونه ارتباط یا فعالیتی با مجاهدین ندارد و بهرغم اقبال اعضاء تشکل، کارشان به حذف میرسد و بلااستثنا از انتخاب شدن محروم میشوند. در قاموس نظام، معیار و مجوز بهرهمندی، خیانت و فساد است. ترس عمیق از راه یابی کسانی که حتی کوچکترین تردید رقیق و ناچیز به گرایش سیاسیشان است، همچنان بهشدت ادامه دارد. افراد به هر بهانه یا بدون بهانه در گوشهای به مراکز گشتاپوی آخوندی فراخوانده و بازجویی میشوند. در فعالیتهای عمومی مثل کلاسهای هنری و یا ورزش و محیطزیست، بهمحض مشکوک شدن به حضور سایه یا نسبتی رقیق و مبهم با واژه مجاهد چون مترسکی در باد میلرزند. همین ترس مفرط بود که علاوه بر دعوای باندی، کار را به تحمیل یک پاسدار آدمکش و با مدرک جعلی بر رأس سازمان نظام مهندسی کشاند. گوسالههای بسیجی در نظام مهندسی تهران که برای خود دم و دستگاهی پهن کرده و بهشدت منفور و فرصت طلبند، بساط فساد و مفتخوری و دزدی پهن کرده و در همین قضیه دخیل بودند.
گردهمایی که در اعتراض به تخریب محیطزیست برگزار میشود و لطمات بیحد و حصر پاسداران و سایر غارتگران حکومتی به منابع طبیعی مثل رودخانهها و کوهها و بهرهبرداریهای بیحساب و کتاب و بدون رعایت حداقل شرایط و ضوابط از جنگلهای بکر را افشا میکند، گشتاپو پیدایش میشود و همه را به سین جیم میکشد تا شاید ردی از هواداران مجاهدین بیابد. سایر فعالان را هم بر حذر میکنند. همه اینها به حسابشان نوشته میشود تا در پیشگاه مردم خود بگویند که چه بر سر ایرانی و سرزمین و خانهاش آوردهاند.
ادامه دارد
محمود از تهران
برای مطالعه شمارههای قبل از این سلسله مقاله به لینکهای زیر مراجعه کنید
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند