«جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنور
باطل در این خیال که اکسیر میکنند» (حافظ)
*** *** ***
پرسش زمان
رژیم خمینی و خامنهای طی ۴۰سال نتوانست چراغ رابطه با مردم ایران را روشن نگاه دارد. چرا؟
رژیم آخوندیسم ۴۰سال نتوانست پل ارتباط با جامعهٔ ایران را همواره برقرار و در رفت و آمد نگه دارد. چرا؟
رژیم خمینی و خامنهای ۴۰سال بر طبل مردمگرایی، مردمسالاری، امت اسلام و مردمان پیرو ولایت کوبید؛ هزینههای نجومی صرف چنین تبلیغاتی نمود؛ ولی سال به سال با سرعت بیشتر از قبل، دستش از همهٔ اینها خالی شده و اکنون کیسة ولایت از زاد و توشهٔ آن تهی مانده است. چرا؟
آیا بهدلیل گذشت زمان و گذار آفتاب و باد و باران سالیان و در یک روند خودبخودیِ فراموشی روزگاران، به چنین روزی گرفتار آمده است؟
مگر ۶میلیون ایرانی به استقبال آمدن خمینی از پاریس نرفتند؟ مگر بینظیرترین اعتماد ملی و امیدهای بیهمتای یک جامعه نثار خمینی نشد؟
مگر تمام منابع، مصادر، امکانات و داراییِ تبلیغاتی یک مملکت در روستاها و شهرهای ایران، تمام و کمال در دست شبکههای موازی آخوندی و بازاری و دانشگاهی و مساجد و نماز جمعه و... در اختیار ولایت فقیه و دولتهایشان نبود؟
عاقبت خیانت به اعتماد ملی
چرا رژیم خمینی و خامنهای طی ۴۰سال نتوانست چراغ رابطه و پل ارتباط با مردم و نسل جدید ایران را روشن و برقرار نگاه دارد که اکنون در خرداد سال ۱۳۹۸باید روزنامهٔ حکومت خودشان چنین واقعیتی را از جامعهٔ ایران ببیند و با حسرتبهدلیِ سالهای رفته و بیبازگشت نظام، اینطور بنویسد؟
«شاید اگر توانسته بودیم عدالت سیاسی و اقتصادی را اجرا کنیم و در نتیجه، شاهد فقر و بیکاری از یکسو و فسادهای گسترده و مکرر مالی از سوی دیگر نبودیم،
شاید اگر سرمایههای نهاد دین و رجال دینی را به پای سیاست حراج نکرده بودیم،
شاید اگر اعتبار دین و حاکمیت را به اشخاص گره نزده بودیم،
شاید اگر کمی آیندهنگری در پرداخت مسائل را داشتیم،
شاید اگر پس از ۴۰سال توانسته بودیم مشکل بانک داری ربوی که رسماً محاربه با خداست را حل کنیم، اکنون نسل جدید گوش شنوایی برای شنیدن حرفهایمان داشت». (روزنامه همدلی، ۱۱خرداد ۹۸)
پروندهای که مردم ایران باز میکنند
این پرونده ۴۰سالی است که مردم ایران جلو خامنهای و کل حاکمیت گذاشتهاند و دلیل تبری جستن از تمامیت این نظام است. پروندهیی که دیگر هیچ تردیدی در اعتراف به آن از جانب درونیهای نظام ولایی نیست. پروندهیی که زبان و کلمات و ترجمان واقعی آن از جانب مردم ایران چنین است:
۴۰سال در «سیاست و اقتصاد، فسادهای گسترده و مکرر»؛ ۴۰سال «حراج دین بهپای سیاست» (دجالیت آگاهانهٔ مذهبی)؛ ۴۰سال «گره زدن اشخاص به دین و حاکمیت» (خمینی نمایندهٔ خدا و نایب امام و حکومت آخوندی نمایندهٔ اسلام)؛ ۴۰سال «بانکداری ربوی و محاربه با خدا» (صدارت خامنهای و سپاه پاسداران و بیت امام و آستان رضوی بر اقتصاد ایران و غارتهای نجومی از سپردهگذاران بیپناه و هزینه کردن دارایی ایران و ایرانی در سوریه، یمن، لبنان، فلسطین و افغانستان برای حفظ نظام؛ بعلاوهٔ اختلاس پشت اختلاس و شتاب هر چه بیشتر در فساد بانکی و اداری و اقتصادی و سیاسی).
پاسخ پرسش
اعتراف به چنین پروندهای در ۴۰سالگی نظام آخوندی، محصول اولین و بزرگترین جنایت خمینی است: سرکوب آزادیهای مصرح در منشور بینالملل حقو ق بشر با اهرم دجالیت و آپارتاید سیاسی و مذهبی و جنسیتی.
این اعتراف و این پرونده که جلو نظام گذاشته شده است، از سویی هوشیاری یک جامعه و پیشتازان سیاسی و آرمانیاش را نشان میدهد؛ همانها که مغلوب طبل مردمگرایی و مردمسالاری مبتذل و تبلیغات دجالگرانهٔ ولایتمداری نشدند و به همین دلایل از قضا با استمرار مبارزه و ایستادگی و پایداریشان، اکنون آینهٔ دق نظام شدهاند.
سال به سال تحریم پشت تحریم
روزنامه فوق مجبور به بازتاب دادن به واقعیت جامعهٔ ایران نسبت به نفی و طرد مظاهر و شاخصهای حکومت شده است. تحریمی که مردم ایران سال به سال دامنهٔ آن را گستردهتر و عمق آن را ژرفتر کردهاند. واقعیتی که تنفر اجتماعیِ آن آنقدر بزرگ و همهجانبه گشته که از خامنهای تا وظیفهخواران ولایت، روزانه زیر ضرب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و تحریم مردم ایران قرار دارند: «کاهش منزلت اجتماعیِ رجال مذهبی، کاهش دایره نفوذ رسانهها و تریبونهای رسمی، پژوهشی دیگر میطلبد». البته روزنامهٔ فوق خیلی از جامعهٔ ایران عقب است که فکر میکند هنوز فرصتی برای «پژوهشی دیگر» برای نظام باقی مانده است. واقعیت ایران کنونی این است که برای آخوندها کار از کار گذشته و از دی ۹۶به بعد، یک «ماجرایی» بین مردم و حکومت «تمام شده است».
یک شناخت، یک افتخار
این است بازتاب پایداری و مقاومت چهار دهه نسلی که با همهٔ اعتمادی که نثار خمینی کرد، بزرگترین افتخار تاریخ معاصرش این است که نخست خمینی را شناخت و از او و نحله پلید سیاسی و ایدئولوژیکیاش تبری جست. برائتی تا حتی هیچ لکهای کوچک از ایدئولوژی و دینفروشیِ سیاسی خمینی و خامنهای و کل حاکمیت آخوندیسم بر آنان نشیند.
چراغها خاموش، پلها خراب
پایداری و مقاومت مردم ایران در برابر فرهنگ مبتذلی که در نهاد گفتار و کردار و سیاست و مذهب آخوندیسم نهفته، بهراستی کاری کارستان بر دست حاکمیت ولایت فقیه نهاده است. کاری که چونان کاردی بر ریشهٔ پوسیده و موریانه خوردهٔ کل نظام نهاده شده و حاصل آن: تمام چراغهای رابطه خاموش گشتهاند. تمام پلهای ارتباطی خراب شدهاند. جبههای به وسعت ایران در مقابل قبیلهٔ ایرانخوار ولایت فقیه خط بسته است و جز به نفی کامل آن، رضایت نمیدهد.