تکان اجتماعی چیست؟ آیا تحولی یا انقلابی در باور و اذهان جامعه است؟ آیا نشانهٔ خواستههایی است که تغییر سرنوشت جامعه را معرفی میکند؟ آیا شرایط جامعهٔی است که نسبت به حاکمیت سیاسی، حد گذرانده، مشخصه عوض کرده و دیگر نمیخواهد به تعادل پیشینش با حاکمیت بازگردد؟ اگر همهٔ اینها رخ داده و محقق شده باشند، چنین جامعهٔی از کجا تا به کجا آمده است؟
پاسخ به این پرسشها ما را مجاب میکند که موقعیت فعلی میان جامعهٔ ایران و حاکمیت ملایان را بهطور خاص پس از پناه بردن حکومت به اعدام، بشناسیم؛ چرا که بیشک تکان اجتماعی بهمعنای تحولی در باور و ذهن جامعهٔ ایران روی داده که باید مختصات یا مشخصههای آن را در آستانهٔ سه ماهه شدن قیام سراسری برشمرد. باید بر قلهٔ سه ماه ایستاد تا راه پیموده و دستآوردهای بسیار مهم آن را توشهٔ استمرار مسیر آینده نمود. این دستآوردها را در چند محور بررسی میکنیم.
۱ ـ نبرد تاریخیِ زن ایرانی با استثمار طبقاتی و جنسیتی، به میدان مبارزهٔ سیاسی و رهبری مادی و تجربی در مقابله با حاکمیتی دارای ماهیتی زنستیز پای نهاد. تاریخ پشت سرمان هرگز چنین وسعتی از حضور هماهنگ زنان را از شهریور تا آذر ۱۴۰۱ سراغ ندارد. حضوری دیکتاتورستیز، راهنما، پیشتاز، دلیرانه، راهگشا و امیدآفرین. اکنون زن مبارز ایرانی بهعنوان پیشگام نبرد آزادی و برابری، در صف مقدم کابوس بود و نبود جمهوری اسلامی آخوندی قرار گرفته است؛ طوری که تحمیلها و سرکوبهای افسارگسیختهٔ ۴۴ سالهٔ ارتجاع آخوندی علیه زنان، درهم شکسته شده و بازسازیشان، یکی از بزرگترین چالشهای حاکمیت شده است.
۲ ـ مطالبهٔ آزادی و برابری و دموکراسیِ یک جامعه به خیابان آمد و در نبردی تجربی، محک خورد، تثبیت شد و صدا و پیامش را به جهان رساند. این خواستهها را شعارها متبلور کردند: مرگ بر دیکتاتور / بسیجی، سپاهی ـ داعش ما شمایی / مرگ بر ستمگر ـ چه شاه باشه چه رهبر / مرگ بر این استبداد ـ ضحاک سرنگون باد / چهل سال جنایت ـ مرگ بر این ولایت.
۳ ـ رأس نظام ولایت فقیه بهعنوان اصلیترین مانع تحول از دیکتاتوری به دموکراسی، هدف قرار گرفت. شعارها در سراسر ایران، بهمثابه یک رفراندوم، رأی اکثریت جامعهٔ ایران را بیان کردند: خامنهای ضحاک ـ میکشیمت زیر خاک / خامنهای قاتله ـ ولایتش باطله / امسال سال خونه ـ سیدعلی سرنگونه / امسال سال آخره ـ هدف سقوط رهبره.
۴ ـ از شهریور تا پایان آذر ۱۴۰۱، یک روشنگری عظیم سیاسی، اجتماعی و تاریخی دربارهٔ ضرورت عبور ملی و میهنی از تمامیت نظام جمهوری اسلامی و مرزبندی قاطع با آن صورت گرفت. از این پس مواضع هر جریان و نیرو و شخصی، با چنین شاخصی محک خواهد خورد.
۵ ـ یک روشنگری تجربی ـ تئوریک پیرامون راهحلها و مسیرهای مبارزه با حاکمیت آخوندی و چگونگیِ رسیدن به رهایی از دیکتاتوری صورت گرفت. اثبات شد که هر فرد و جریانی که بهجد در مبارزهیی تمامعیار با دیکتاتوری ولایت فقیهی باشد، هرگز سراغ مدارا و مسالمت با این حاکمیت نمیرود. این فرد و این جریان در جدیت مبارزهاش با جمهوری اسلامی، درمییابد که جز هوشیاری سیاسی با شاخص اتخاذ قاطعیت، پاسخ واقعی در مبارزه برای تحقق آزادی و دمکراسی در ایران نیست.
۶ ـ سوختن و گل گرفته شدن تبلیغات سرکوبگرانهٔ دیکتاتوریهای شاهی و شیخی دربارهٔ استانهای مرزی با دمیدن بر دروغ و دجالیتی تحت عنوان تجزیهطلب. در سه ماه گذشته، طی قیام سراسری، این سیستان و بلوچستان خونچکان و کردستان خونبار بودند که دار و ندارشان را نثار رهایی ایران از دیکتاتوری ولایت فقیهی نمودند. اکنون اتحاد سراسری که در قیام سه ماه گذشته شکل گرفته، بزرگترین کابوس نظام آخوندی شده است.
۷ ـ شکلگیری جبههٔ قیام با مرزبندی قاطع در مقابل جمهوری اسلامی و جریانهای همسو و لابی آن. بیشک گسترش این جبهه و ائتلاف نهایی که دربرگیرندهٔ آراء اکثریت مردم ایران باشد، در درون قیام و استمرار آن باز هم بالغ خواهد شد.
۸ ـ نسلی جدید از زندانیان سیاسی پا به عرصهٔ پایداری و نبرد رودرو با تمامیت نظام آخوندی گذاشته است. به موازات زندانیان سیاسی، نسلی از جانهای شیفتهٔ آزادی در این سه ماه، به کهکشان گلهای سرخ ایرانزمین پیوستهاند. اکنون این دو چالش بزرگ و سراسری و تبعات گستردهٔ اجتماعی و داخلی و بینالمللیشان، از یکطرف با جنبش دیرینهٔ دادخواهی سراسری پیوند خوردهاند و از طرفی فشارهای مجامع حقوقی بشری علیه حاکمیت آخوندی را گسترش بیشازپیش دادهاند.
مشاهده میشود که از پس این سفر سه ماهه، اکنون جبههٔ قیام و مردم ایران هیچچیزی برای رقم زدن سرنوشت خجستهاش کم ندارد. «تکان اجتماعی» بهمعنی تحول باور و اذهان به سرنگونیِ محتوم نظام ولایت فقیه، از رگ و قلب و ضمیر و ذهن و باور اکثریت قاطع مردم و جامعهٔ ایران عبور نموده است. تضمین تحقق مادی آن، استمرار قیام با تکیه بر محورهای تحققیافتهٔ فوق و گسترش هر چه بیشتر جبههٔ قیام بر محور قاطعیت تمامعیار ملی و میهنی است.