پس از نابودی دیکتاتوری منفور اسد در سوریه، خامنهای تقلای بسیاری کرد تا با سخنرانیهایی پر از دروغ و تحریف، روحیه نیروهای سرخوردهٔ خود را بازسازی کند. او با اظهاراتی متناقض و بیاساس میخواست شکستهای استراتژیک خود را لاپوشانی کرده و به مزدورانش انگیزه بدهد.
سخنرانی ۲۱ آذر: چوب زدن به مرده
در سخنرانی ۲۱ آذر، خامنهای به شکلی آشکار مزخرف گفت و به مردهای چوب زد که هیچ مردهشوری حاضر به شستن او نبود! او در حالی که اضمحلال و فروپاشی مزدوران اسد تبدیل به مهمترین خبر جهان شده بود، گفت: «قطعاً جوانان غیور سوریه بهپا خواهند خواست، ایستادگی خواهند کرد، فداکاری خواهند کرد، تلفات هم خواهند داد اما بر این وضع فائق خواهند آمد!» این اظهارات، در حالی بیان شد که مردم و «جوانان غیور» سوریه در میادین شهرهای مختلف در حال جشن و پایکوبی بهخاطر فرار مفتضح اسد بودند. خامنهای سپس در وحشت از آثار شکست راهبردی، رسماً اعلام کرد هر گونه برجسته کردن شکست و خالی کردن دل بسیجیان جرم است و مجازات دارد.
اعتراف رسانههای حکومتی
اما واقعیت آن است که حتی رسانهها و تحلیلگران حکومتی نیز دیگر نمیتوانند این شکست را پنهان کنند. در هفتههای اخیر، بسیاری از نشریات داخلی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به پنبه شدن رشتههای سالیان خامنهای در سوریه اشاره کردهاند. تحلیلهایی که در این رسانهها منتشر شده، نشان میدهد که رژیم بهشدت نگران از دست دادن آخرین ابزارهای نفوذ منطقهیی خود است:
۹روز پس از فتوای «جرم» و فرمان خالی نکردن دل پاسداران، روزنامهٔ حکومتی هممیهن، (اول دی) نوشت: «سقوط بشار اسد، نهتنها یک رویداد مهم برای سوریه است، بلکه پیامدهایی در سراسر خاورمیانه دارد. اما پیامدهای این رخداد در هیچ کشوری به اندازه ایران احساس نمیشود. خروج ناگهانی تهران از سوریه، که از زمان قیام بهار عربی در سال ۲۰۱۱ از اسد حمایت کرد، آسیبی استراتژیک و نظامی برای ایران است. محور مقاومت ایران که با استفاده از فرصت بهار عربی ساخته شد، برای ارائه عمق استراتژیک به تهران و جلوگیری از حملات طراحی شد. در سال گذشته، این شبکه ضربات قابل توجهی را متحمل شده است».
ستاره صبح نیز روز اول دی نوشت: «زمین بازی تغییر کرده؛ ۳۰ روز پیش رو خطرناک است»: «شواهد و قرائن نشان میدهد، قرار است نقشه خاورمیانه با هماهنگی ترکیه، اسراییل، آمریکا و روسیه به ضرر ایران تغییر کند... واقعیت این است که زمین بازی برای ایران با آمدن ترامپ، در باتلاق ماندن پوتین در جنگ اوکراین، سقوط اسد که تا پیش از این حیاط خلوت ایران بود، تغییر کرده و شرایط جهان و منطقه به نفع ایران نیست».
در همین روز روزنامهٔ حکومتی دنیای اقتصاد هم نوشت: «به نظر میرسد روندهای منطقهیی نشانگر تضعیف جایگاه اقتصادی و سیاسی ایران است. لذا تهران مانند دهه گذشته توانایی بازیگری و کنشگری فراتر از تحولات منطقه را ندارد. رقابتهای جدید بین ترکیه، اسراییل، مصر، عربستان و امارات که گاهی در برخی پروندهها همسو میشوند، با توجه به جایگاه جدید ایران موجب میشود که اقدامات چشمگیر برای کشور ما بهلحاظ دیپلماتیک و اقتصادی دشوار شود. برای احیای قدرت بازیگری ایران، دستورالعملی بهتر از بازنگری در برخی سیاستها در قبال منطقه و نظام بینالملل وجود ندارد. اگر این بازنگری صورت نگیرد و این روند تداوم یابد، میتواند روندهای اصلی خاورمیانه را بدون مشارکت ایران رقم بزند»!
آن سبو بشکست و...
این اعترافات مستقیم و غیرمستقیم، پرده از حقیقتی برمیدارد که خامنهای مذبوحانه تلاش میکند آن را پنهان کند: عمق استراتژیک رژیم با سرنگونی خاندان منفور اسد در سوریه کمرشکن شد!
اینک نیز لاف و گزافهای خامنهای رنگ باخته و خریداری ندارد. حجم ضربه وارد شده به رژیم در داخل نیروهای نظام بازتاب بسیاری داشته است. دیگر کسی نه به «منویات» و نه به «مرخرفات» مقام معظم اعتنایی میکند. مشروعیت خامنهای حتی در میان نیروهای وفادار به او بهشدت کاهش یافته و شعارهای بیمایه و تو خالی او نمیتواند آب رفته را به جوی برگرداند. بسیاری از مزدوران رژیم که زمانی با وعدههای دروغین «مقاومت» و «پیروزی» به میدان کشیده شدند، اکنون با واقعیت تلخ شکستهای پیاپی و قربانی شدن برای منافع رژیم روبهرو هستند. این سرخوردگی در میان نیروهای بسیج، سپاه و حتی دیپلماتهای رژیم بهوضوح قابل مشاهده است بهطوری که بالاترین مقام دیپلماسی رژیم، عباس عراقچی هم آه و ناله میکند که: «سوریه فعلاً از محور مقاومت خارج شده است»! (دیدبان ایران، اول دی ۱۴۰۳)
خامنهای با سخنرانیهای پر از دروغ و دغل تلاش کرد بحرانهای عمیق و شکستهای استراتژیک رژیم خود را انکار کند. اما حقیقت این است که بهموازات از بین رفتن عمق استراتژیک رژیم، اعتماد به رهبری او نیز بهشدت تضعیف شده و منجر به ریزش نیروهایش شد.
این بحران، که حتی در رسانههای حکومتی نیز بازتاب یافته، نشان میدهد که رژیم منفور ولایت با توجه به انباشت بحرانها و ابر بحرانهای داخلی و سرشکن شدن بحرانهای منطقهیی و بینالمللی به داخل، در آستانهٔ یک انفجار اجتماعی قرار دارد؛ امری مسجل و قطعی که فقط مسأله زمان است و به عزم مردم ایران و شورشگران ایرانزمین بستگی دارد.