در دنیای سیاست، حرف و سخنرانی و ادعا بسیار است اما برای مشخص شدن ماهیت هر نیرو و جریانی، زمان لازم است و صحنه عمل اجتماعی، تا سره از ناسره و صدف از خزف مشخص شود. در تاریخ معاصر کشور ما نیز در پروسه عملکرد نیروهای سیاسی در گذر زمان بوده که میزان ترقیخواهی و مشروعیت تاریخی آنها برای مردم ایران بارز شده است.
مثلا حزب توده در فضای نیمه باز سیاسی در پایان دیکتاتوری پهلوی اول در سال۱۳۲۰ تأسیس شد. در ابتدا نیز چهبسا برخی جهتگیریهای انقلابی داشت ولی برای روشن شدن عیار مبارزاتیاش ۱۲سال لازم بود. در نهایت در جریان کودتای ۲۸مرداد با بیعملی و خیانت به دکتر مصدق به زبالهدان احزاب سیاسی رفت و منفور مردم ایران شد.
نمونه جدیدترش اپوزیسیون قلابی سلطنتنشان بود که با شروع قیام دموکراتیک سال۱۴۰۱ از راه رسید و با گرد و خاک فراوان درصدد مصادره قیام برآمد ولی چند ماهی زمان نیاز بود تا عملکرد تفرقهانگیز و فرصتطلبانهٔ آن افشا شود. در نهایت با همان سرعت که رشد کرده بود وا رفت.
بعدازظهر گرم ۳۰خرداد
مردم ایران در ۲۲بهمن از استبداد پهلوی خلاص شدند. همه جا عطر بهاران آزادی به مشام میرسید و میلیونها ایرانی، آرزومند ایرانی آباد و آزاد بودند. خون شهیدان به ثمر نشسته و روند تکامل اجتماعی در ایران یک گام کیفی برای گذار از مرحله فئودالیسم و ارباب رعیتی و نفی سلطنت برداشته بود.
اما یک مشکل بزرگ وجود داشت و در برابر ما و خلق ما یک آخوند دجال، یک سارق بزرگ قرن ایستاده بود. او مشروعیت و محبوبیت ناشی از آن قیام سترگ را هم به کیسه خودش ریخته بود. برخلاف امروز، در فقدان یک آلترناتیو و یک جبهه سیاسی نیرومندی که جبهه خلق را نمایندگی کند بهعنوان ولیعهد شاه توانست بر موج قیامها سوار شود. البته نیروهای انقلابی، از جمله مجاهدین و فداییها نیروهای دیگری که با اعتقادات میهنپرستانه و انقلابی، انقلاب را پیش برده بودند، در میدان بودند. زنان - چه باحجاب چه بیحجاب - در صفوف انقلاب حضور داشتند، ولی خمینی با شبکه گسترده آخوندی به کاروان انقلاب زد و برد.
در چنین شرایطی، باید این دجالیت و این فریب تاریخی حل و فصل میشد. اینجا هم نیاز به زمان و صد البته، نیروهای پیشتاز و فداکار بود تا ماهیت خمینی برای همگان روشن شود. از روز ۲۲بهمن ۱۳۵۷ تا روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰ دو سال و نیم طی شده بود. نیروهای انقلابی اگر چه حتی قبل از انقلاب ضدسلطنتی هم از ماهیت ارتجاعی و قرونوسطایی خمینی اطلاع داشتند اما برای مقابله با خمینی باید اتمامحجت میشد؛ باید زمان میگذشت تا در بعدازظهر گرم و سوزان ۳۰خرداد این مسأله مهم سیاسی اجتماعی ایران یعنی ماهیت خمینی برای مردم ایران و همه دنیا افشا شود.
خمینی پیشتر، بهدلیل کلاسهای تبیین جهان مسعود رجوی کودتا کرده و در قرن بیستم، کل دانشگاههای ایران را تعطیل کرده بود! محبوبیت اجتماعی مجاهدین و تیراژ چندصدهزاری نشریه مجاهد و فعالیتهای سیاسی مسالمتآمیز را تحمل نکرده بود. در آن ساعتی که به اذن خمینی به روی تظاهرات نیم میلیونی مردم تهران آتش گشوده شد، ثابت شد این رژیم تاب تحمل مبارزه مسالمتآمیز سیاسی و حتی تظاهرات را ندارد و با کوچکترین تهدید میز را چپ میکند.
ثابت شد این رژیم قرونوسطایی، با «مجلس مؤسسان» شامل نمایندگان واقعی مردم سازگاری ندارد و ملت ایران را نمایندگی نمیکند.
با تقلبات گسترده و حذف نیروهای آزادیخواه، با حذف مسعود رجوی از کاندیداتوری ریاستجمهوری، با تغییر نام «رجوی» به «رجایی» در انتخابات مجلس، ثابت شد انتخابات در این نظام فاشیستی معنایی ندارد.
تا آن روز هیچ گلولهای از سوی نیروهای مردمی و انقلابی شلیک نشده بود اما دهها تن از اعضا و هواداران مجاهدین توسط اوباش خمینی بهشهادت رسیده بودند. بنابراین با فرمان شلیک خمینی و شهادت دهها تن دیگر، در آن روز ثابت شد این رژیم با زبان خوش و در فضای سیاسی، بدون قهر مسلحانه و آتش و سلاح، حاکمیت را به مردم واگذار نمیکند.
اثبات این حقایق، دستاورد مردم ایران با خون فداکارترین جوانان وطن در روز ۳۰خرداد بود. اینها دستاورد کمی نبود. از ماه به چاه کشیدن یک پیرمرد شیاد در کسوت یک مرجع مذهبی، کار کوچکی نبود. البته برای رسیدن به این نقطه حدود ۸۵۹روز طول کشیده بود و صبر و فدای بیکران از سوی نیروهای ترقیخواه نثار شده بود. روز ۳۰خرداد سرفصل تغییر رویکرد جریانهای انقلابی با رژیم ضدبشری آخوندی بود. با پایان توهم «اصلاحپذیری» رژیم، سلاح گرفتن و شورش قهرآمیز علیه این رژیم اشغالگر مشروع شد.