«باش در شتاب جنایت
ای زیسته در نعرههای نفرین مادران!
ای پوزار گرگ فقر بر سفرههای مردم!»
اینها توصیفی از بازتاب و انعکاس خشم و طرد اجتماعی نسبت به نظام آخوندی هستند که این روزها با بالا گرفتن جنگ کلهگرگها، بروز عینی و مادی یافتهاند.
گسترش فساد و نهادینه شدن آن در ساختار حاکمیت ولایت فقیه، از همان جایی شروع شد که جنایات سیاسی، روشی از حکومتمداری خمینی شد تا اکنون که «نعرههای نفرین مادران» کاخ ولایت و ارواح ابلیس ایرانخوار را به انشقاق و شکافها و ترکهای بزرگ دچار کرده است.
گسترش فساد حکومتی که خود را در «پوزار گرگ فقر بر سفرههای مردم» نهادینه کرده است، اینک پاسخی از خانه خانهٔ ایران دریافت میکند. حتی مراجع فاسدی که بوی کباب! جانشینی دجال، آنها را به دریدن یکدیگر کشانده است، مدعی مدارس علمیه و حوزههای مجلل شدهاند:
«در چند سال اخیر هزینههایی که صرف نهادهای مذهبی میشود به حد افراط رسیده است. برخی از مدارس علمیه و مسجد یا حسینه مجلل کمنظیر است». (آخوند فاضل میبدی)
سرکیسه کردن سرمایه و دارایی مردم ایران برای زینت دادن کاخهای اموی ریا و سالوس آخوندی، اکنون بازتاب نفرت و طرد اجتماعیاش یقهٔ گله گرگهای ولایت را گرفته است. پیشینهاش هم در استثمار کلان رنجبران و زحمتکشان اقشار مردم ایران است که هر بار قبه و بارگاه ابلیس اعظم ولایت را میبینند، برایشان «پوزار گرگ فقر» بر زندگی خصوصی و حیات اجتماعیشان را تداعی میکند. تا آنجا که آخوند میبندی هم فریبکارانه از هزینههای سرسامآور قبر خمینی میگوید: «اولین جایی که ساختمان مجلل ساخته شد، قبر خمینی بود. ای کاش این هزینههای سرسامآور سر قبر او انجام نمیشد».
از آثار «پوزار گرگهای نظام بر سفرههای مردم» که اکنون از خانه خانهٔ ایران دامن حکومت دستاربندان را گرفته و ادبیات جاری رسانهها و گله گرگهایشان کرده است، همین بس که: «برای خرید یک آپارتمان ۵۰متری در تهران، کارگران باید ۲۰سال و ۹ماه حقوق خود را پسانداز کنند!». (خبرگزاری ایلنا، ۲۷مرداد ۹۸)
«باش تا اروح ابلیس
تعظیمت کنند
ای زیسته در انزوای ننگ!»
این صدای ایران است. این فریاد بلند قیامها، تحصنها، اعتراضات و شورشهای پیاپی مردم ایران در یک دهه گذشته است که اکنون گله گرگهای بهپای دارندهٔ کاخ ولایت را در «انزوای ننگ» از جانب تاریخ ۴۰ساله ایران فرو برده است. اما تلاشهای دیوانهوار برای نجات از «انزوای ننگ»، همچون همهٔ اسلاف دیکتاتوری و خودکامگی، چه دیر و بلاهتبار! که این سیرک هم نزد مردم ایران جز پایان نظام، تعبیر نمیشود. این دست رو کردنها از اعماق فساد و دزدی و ریاکاری، ناگزیری نگونبختانهای است که همیشه در مراحل پایانی دیکتاتورها به جنایتکار سلطهگر تحمیل میشود: «سرطان سراپای نظام را گرفته است؛ از سقوط فرهنگی و اخلاقی و شیوع ریاکاری». (آخوند محمد جواد حجتی کرمانی)
«باش تا ارثیههای عاطفی خلق
بر آستانهٔ رستاخیز آزادی فرود آیند...
بنگر چسان انسان و ایران و زمان از تو بگذرند...!»
اولین ذبح عظیم و جنایت اعظم بهدست خمینی، به مسلخ کشاندن فرشتهٔ آزادی بود. همان ندا و امید و تمنای تاریخی مردم ایران از پس قیام ۵۷. از آن پس بود که سر رشتههای اختاپوس فساد در انواع گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اداری و اخلاقی از دامن نظام ولایتفقیه به جریان افتاد و به ارکان نظام سرایت یافت. اکنون فرشتهٔ آزادی ـ اگر چه با بالهای خونین سفری ۴۰ساله ـ بر سپهر ایران نمایان گشته است. طلب آزادی و نفی تمامیت ضدآزادی آخوندی، همان زلزلهٔ در تقدیر ایران علیه دیکتاتوری موروثی جماران است. زلزلهای که ارتعاش مداومش، این روزها نعرههای گرگهای دستاربند علیه همدیگر را آشکار کرده و شتاب داده است. غوغای بیسرانجامی در پرتگاه نیستی، سراپای نگاهدارندگان بیت ولایتفقیه را گرفته است.
این هراس بزرگ و در تقدیر حاکمیت ولایتفقیه در آستانهٔ همان رستاخیزی است که «ارثیههای عاطفی خلق» در سایهٔ بالهای فرشتهٔ آزادی، یکدیگر را تلاقی خواهند کرد، لشکری همبسته خواهند شد تا «انسان و زمان» از تمامیت دستاربندان ایرانخوار بگذرند...