خامنهای در سخنان روز ۲۳فروردین۱۴۰۱ در صحبت با سران حکومتش آنها و مردم را دعوت به صبر و خسته نشدن کرد و «ناامید کردن مردم و القای حس بنبست در جامعه» را «جفا به مردم، کشور و انقلاب» [بخوانید نظام] نامید (تلویزیون شبکه خبر ۲۳فروردین ۱۴۰۱).
این سخنان خامنهای تلویحاً اعتراف به این واقعیت است که صبر مردم نسبت به چپاول، سرکوب، و انواع جفاکاریهای او و حکومتش لبریزشده و خامنهای تهدید قیام را بهخوبی احساس میکند.
وضعیت به جایی رسیده که ابراز نگرانی از بحرانهای گریبانگیر رژیم در هرجا و هر محفلی شنیده میشود و بعضاً شرایط کنونی را با شرایط سالها و ماههای آخر شاه مقایسه کردهاند.
روزنامه حکومتی مستقل ۲۷فروردین ۱۴۰۱ با اشاره به قیام بهمنماه سال۱۳۵۷ علیه سلطنت منفور، این گفته شاه خائن را که پیام انقلاب مردم را شنیده، نقل کرده است و تلویحا شرایط فعلی را با آخرین سالها و ماههای سلطنت شاه تشبیه کرده و نوشت: «مردم فرجی در تعمیر ساختمان سیاسی متصور نشدند و سیستم کلنگی پهلوی را آوار کردند تا بر خرابههایش بنایی متجدد ساز کنند... .
اکنون نیز سخن از بانیان وضع موجود میشود و دولت ناتوان از اقدامات ایجابی، صرفاً رویهای سلبی پیشه کرده... . با ادبیاتی سخن میگوید که هارمونیاش با گوش ملت سنخیتی ندارد».
اعتراف بهوجود بحران انقلابی در جامعه با بیانها و جملات مختلف صورت میگیرد. آنها رابطه کنونی مردم با رژیم را بحرانزا دانسته و به سردمداران توصیه نموده هر چه زودتر فکری برای بحران فعلی در جامعه کنند و گرنه بحرانی بزرگتر در راه است.
روزنامه حکومتی همدلی ۲۷فروردین نوشت: «بحران بهمثابه زخمی مزمن بر پیکر جامعه ایران به زیست رنجآور و دردزای خود ادامه داده است. تا جایی که سالهاست در ادبیات حکمرانی بهجای واژه بحران، عبارت «شرایط حساس کنونی» به کار میرود و در جامعه، همین عبارت به اسباب طعن و طنزی تلخ بدل شده است.
پرسش اساسی این است که دستاورد جامعه ما از شناور ماندن در بحران چه بوده است؟!»
جواب این پرسش بسیار روشن است که دستآورد «شناور ماندن در بحران» بحران انقلابی در جامعه است و دستاوردی ندارد جز اینکه تودههای به جان آمده مردم، از این پس نیز با استمرار اعتراضات و قیامهای خود بحران موجود را تبدیل به یک قیام و خیزش تمامعیار کنند و به حاکمیت بحران زی ولایت فقیه پایان بدهند.
چرا که رژیم مطلقاً نه میخواهد و نه میتواند به مطالبات مردمی پاسخ بدهد. همچنین هیچ توانی برای ریختن آب بر آتش بحران انقلابی کنونی ندارد در نتیجه نمیتواند از تحقق سرنگونی در یک قیام ظفرنمون عمومی باز دارد.
بیدلیل نیست که روزنامه حکومتی همدلی مینویسد: «بدیهی است که بحران نهفقط بدل به فرصت نمیشود بلکه جامعه همواره از بحرانی به بحران دیگر پرتاب میشود تا جایی که انباشت معضلات، جامعه را به نقطهای میرساند که خردگریزی و میل به هرج و مرج و هر چه بادا باد [بخوانید شورش و قیام]، در کالبد جامعه ریشه میدواند»
این روزنامه نتیجهگیری میکند که بحران انقلابی فعلی در جامعه و تضاد مردم با نظام به حدی رسیده است که جز ایده کوبیدن ساختمان [بخوانید سرنگونی نظام] در میان آنها وجود ندارد.
این اعتراف انعکاس شعار مردمی «مرگ بر خامنهای» و «مرک بر دیکتاتور» و شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمام شد ماجرا» است.
بر مبنای وجود بحران انقلابی در جامعه است که روزنامه مردمسالاری نیز بهباندهای نظام هشدار و اندرز داده «پیش از آنکه شاهد و ناظر شکلگیری سطح نامطلوبی از نارضایتی در بستر جامعه باشیم، اقدامات مقتضی را در این خصوص بهعمل آورده و از پدیدار شدن هزینههای اضافی بر شانههای حاکمیت جلوگیری کنند» (مردمسالاری ۲۷فروردین ۱۴۰۰).
اما واقعیت این است که کار نظام از هشدارها گذشته است و بهقول یک نماینده مجلس ارتجاع «کاسه صبر مردم لبریزشده» آنچنانکه هیچ فرجهای برای ترمیم رابطه با مردم برای نظام باقی نمانده است. بیعلت نیست که کابوس سرنگونی خواب را از چشمان بسیاری مهرههای هر دو باند ربوده است.
ولایت و حکومت منفوری که مظهر قساوتها و شقاوتهای بیحد و حصر علیه مردم ستمدیده ایران است. ولایتی که طی ۴۳سال گذشته و دهههای متوالی با سرکوب و چپاول اموال مردم، آنها را به خاک سیاه نشانده است.
به همین خاطر است که رسانههای حکومتی اینگونه با تصریح یا به تلویح نگرانیشان را از شرایط بحرانی جامعه و قیامی بنیانکن که در تقدیر است، ابراز میدارند، قیامی که پیشاپیش ارکان حاکمیت را به لرزه درآوردند.