بحرانهای درونی و بیرونی رژیم پیوسته در حال اوجگیری است. از یکطرف تحریمهای جدیدی که از طرف آمریکا علیه رژیم و وابستگان رژیم اعلام شده که ادامهٔ سیاست فشار حداکثری است و از طرف دیگر نزدیکتر شدن کشورهای عرب منطقه علیه رژیم و بازتاب اینها در درون رژیم که خود را در تشدید حملات باندها علیه همدیگر نشان میدهد. این وضعیت سؤالات مختلفی مطرح میکند که باید به آنها پرداخت.
اولین نکته این است که در حالیکه شاهد موارد تازهای از تشدید بحرانهای رژیم هستیم اما همزمان اظهاراتی از سردمداران رژیم مانند روحانی به گوش میرسد که صحبت از بهبود اوضاع رژیم میکنند؟ واقعیت چیست؟
واقعیت این است که در رژیم اظهارات ضدونقیض زیاد است ولی آنچه که پررنگتر است، بحران است. بهعنوان نمونه در هفته گذشته ۲موضعگیری مهم از جانب عفو بینالملل بود یکی حول محدودیت برای فعالان اجتماعی و سیاسی در ایران و دومی موضعگیری در مورد فشار و اختناقی که در جامعه ایران است و منجر به حوادثی مانند خودسوزی اخیر یک دختر جوان هموطن شده که بازتاب گستردهای در رسانهها و در دنیا داشته و علاوه بر عفو بینالملل، سخنگوی وزارتخارجه آمریکا هم در ارتباط با آن موضعگیری کرده و رژیم را بهعلت سرکوب مستمر زنان محکوم کرد.
دستهبندی کردن بحرانهای رژیم
اگر بخواهیم بحرانهایی که رژیم با آنها درگیر است را یک دستهبندی کلی کنیم، یک بخش از این بحران، بحران بینالمللی است که اکنون جریان دارد و رژیم بهعلت پروژه بمبسازی و پنهانکاری همواره با این بحران مواجه بوده و پیامدهای آن از قبیل تحریم نفتی رژیم را بهشدت در مضیقه قرار داده است.
مورد بعدی بحرانی است که رژیم با کشورهای منطقه دارد. بحرانی که بهدلیل دخالتهای آشکار و پنهان در امور داخلی این کشورها و درست کردن گروههای شبهنظامی نیابتی در آنها و یا اعمال تروریستی است. سیاستی که بهعلت آن کشورهای منطقه عموماً رژیم را عامل ناامنی و گسترش ناامنی میدانند. در هفته گذشته ۴کشورعربی شامل مصر، امارات، عربستان و بحرین در بیانیهای دوباره روی این نقش مخرب رژیم در منطقه تأکید کردند.
اما اصلیترین بحرانی که رژیم بهشدت از آن وحشت دارد و شاید بتوان گفت که بحرانهای دیگر ناشی از آن است، وجود یک جامعه عاصی و با خشم انفجاری متراکم است که هر لحظه امکان انفجار این خشم و برچیدن کلیت رژیم را در چشمانداز قرار میدهد و این بیش از هر چیز دیگری موجب وحشت رژیم میگردد، مانند همین خودسوزی خانم هموطنی که دقیقاً در اعتراض به شرایط غیرقابل تحمل و اختناق گسترده رژیم بود و روشن شد که مردم هم در رویارویی با رژیم اقدام به روشن کردن شمع و تجمع بهخاطر این حادثه کرده و با بزرگداشت آن خانم، به نوعی رژیم را محکوم کردند.
تا جاییکه روز جمعه ۲۲شهریور آخوند پناهیان در نمازجمعه تهران رسما وحشت خود را بیان کرد و به باند رقیب گفت موضوعات اجتماعی دوقطبی شده و هر لحظه ممکنه است جامعه را به آتش بکشد و در ادامه خطاب به روحانی گفت ما انتظار داریم که رئیسجمهور محترم اطرافیانش را نهی از منکر کنند که اینها مملکت را به آتش بکشند! و بعد هم شخص روحانی را مورد حمله قرار داد!
رژیم آنقدر گسسته و غرقه در تشتت و پراکندگی است که هنگامیکه یک واقعه مانند برکناری مشاور امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا اتفاق میافتد رویکرد با این موضوع در درون رژیم به یک جنجال تبدیل میشود آنگونه که طبل پیروزی میزنند اما پاسدار شریعتمداری میگوید ذوقزده نشوید قرار نیست چیزی عوض گردد. مواضع متناقضی که باز هم نشانهای از بحران و درگیری در درون نظام دارند.
چرا فشارهای خارجی باعث انسجام درونی نظام نمیشوند؟
معمولا در همه جای جهان فشارهای خارجی باعث انسجام درونی میشوند اما با نگاهی به صحبتهای آخوند پناهیان در نمایش جمعه رژیم میتوان دریافت که چگونه بازتاب یک خبر(بولتون) دستگاه سیاسی آخوندها را دوقطبی میکند و بعد هم خیلی واضح به باند رقیب و رئیسجمهور نظامشان میگوید شما مملکت را به آتش میکشید! و تا آنجا پیش میرود که باند رقیب را تلویحاً تهدید به اعدام میکند.
دریک مورد دیگر و در تلاش برای مهار بازتابهای اجتماعی ناشی از «خودسوزی» قوه قضاییه یعنی دستگاه اعدام و سرکوب رژیم هیأتی را برای تسلیت به خانوادهٔ سحر خدایاری به شهرکرد میفرستد و رسما هم تسلیت میگوید!
اما در مورد فشار خارجی باید گفت ممکن است چنین فشارهایی گاهی اوقات باعث اتحاد و همبستگی گردد اما فشار روی جسمی که خلل و فرج و شکاف درونی داشته باشد قطعاً باعث انهدام آن میگردد.
در حالیکه فشار روی پدیدهای که شکاف و حفره درونی نداشته باشد، نمیتواند تاثیر ویرانگر داشته باشد .بهعنوان یک نمونه میتوان به مقاومت ایران و مجاهدین نگاه کرد، جریانی که در یک پروسه ۱۷ـ ۱۸ساله فشاری نبود که روی آنها وارد نشود: از بمباران گرفته تا خلعسلاح و از محاصره تمامعیار گرفته تا قتلعامهای نوبهای دولت دستنشانده مالکی و جابهجایی اجباری و زندان لیبرتی و...
اما نتیجه چه شد؟ امروز مقاومت ایران بسا بسا منسجمتر ایستاده است. نتیجه اینکه:
تاثیر مثبت و منفی فشار به ماهیت پدیده بستگی دارد.
نظامی که بنیانش بر جهل و جنایت است و موجودیتش ناشی از اجتماع باندهای فاسد و آدمکشی است که تنها بر اساس اشتراک منافع ناشی از غارت و چپاول ملت دور هم جمع شدهاند، قطعاً زیر فشار منهدم و محو خواهد شد.
علت سکوت خامنهای؟
سؤال این است که در این شرایط چرا خامنهای در سکوت است؟ آیا اگر خامنهای وارد صحنه شود میتواند مسألهای از نظامش حل کند یا نه؟
در این مورد باید مطمئن بود که اگر خامنهای یک در هزار تشخیص میداد که با ورودش به صحنه میتواند گرهی از بخت رژیمش باز کند قطعاً درنگ نمیکرد اما ولیفقیه طلسمشکسته فاقد چنین قدرتی است.
کارکرد خامنهای در نظام مانند کارکرد خمینی نیست که بتواند اتوریته شخصی فراجناحی اعمال کند و با یک کلمه معروف و ادبیات خاص خودش یعنی کلمه «خفه!» مسأله نظام را حتی تاکتیکی حل کند. بسیار روشن است که خامنهای فاقد چنان قدرتی است که حرفش بتواند برای باندهای هار رژیم بهقول خودشان فصلالخطاب باشد.
برای درک بهتر وضعیت خامنهای خوب است به مطلبی که یکی از شرکتکنندهها در یک برنامه تلویزیونی مطرح کرده اشاره شود که گفت:
« با توجه به اختیارات نهاد رهبری و بودجه نهاد رهبری که دریافت میکند ما میتوانیم انگشت اتهام تمام کمکاریها یا اینکه سند چشماندازمان برطرف نشده را بهطرف رهبری یا نهاد رهبری بگیریم یا نه؟... یکسری بالاخره مؤسسات یا بنیادهایی هستند که زیر نظر حضرت آقا اداره میشوندو اینها را همهمان قبول داریم یک بخش بزرگی هم اقتصاد دست اینهاست مثلا ستاد اجرایی را داریم مثلا بنیاد مستضعفان را داریم در مورد اینها ما باید توضیح بدهیم یا خود شخص رهبری باید توضیح بدهد چون اینها هم واقعاً اعمال سیاستهای اقتصادی میکنند توی این مملکت مثلا حوزه پتروشیمی دستشان هست حوزه نفت دستشان است اینها را هم نمیتوانیم تفکیک بکنیم».
آیا حقیقتاً با چنین درجهای از درهمشکستگی وجهه خامنهای او قادر است که حتی در نقش داور بین دو باند قرار بگیرد و حرفش ارزشی هم داشته باشد؟
اما جدای از این مثال باید گفت: دلیل اصلیتر که خامنهای سکوت کرده این است که او حقیقتاً راهحلی برای مشکلات موجود ندارد. او بر سر دوراهی مرگ یا خودکشی از ترس مرگ چکار میتواند بکند؟ بهویژه اکنون که دیگر شرایط هم مانند دورههای قبل نیست که بتواند با یک گردوخاک و یک ژست تبلیغاتی مسایل را حداقل بهصورت تاکتیکی هم شده رفو کرده و با مالهکشی تا چند وقتی آن لکه را بپوشاند!
خامنهای حتی هنوز از زیر بار غلطی که درباره برجام کرد درنیامده است! او گفت برجام را آتش میزند اما اکنون پادوهایش گدایی همان برجام را میکنند یا مانند «اف.ای.تی.اف» که کلی در مذمت آن طرح صحبت کرد اما نهایتاً گفت که مجلس خودش بالغ و عاقل است و کار را به مجلس سپرد!
در حقیقت اکنون اصلیترین نمود بنبست را میتوان در سکوت و خفقان خامنهای دید که حتی قادر به موضعگیری حتی به شکل تبلیغاتی هم نیست.