تنها یک عکس و تصویر از قیام مردم اسلامشهر در ۱۵فروردین ۱۳۷۴ باقی مانده است. در تداوم استبداد مطلقه و در برهه زمانی که شبکه اجتماعی گسترده، مانند امروز وجود نداشت، بسیار طبیعی است که تصاویر اندکی از آن صحنههای شورانگیز قیام باقی مانده باشد و اگر هم باشد در آرشیو سازمانهای امنیتی و یا بایگانیهای رسانههای خبری خاک میخورد.
در سال ۱۳۷۳ تورم ۳۵درصدی و در سال ۱۳۷۴ تورم ۵۰درصدی برای مردم تهیدست حاشیهنشین چیزی جز فقر و فشار هر چه بیشتر به ارمغان نیآورده بود و گسترش و عمیقتر شدن «فقر» خود بزرگترین عامل برای ایجاد یک قیام اجتماعی بهوجود میآورد. بعد از اعتصاب مینیبوسداران در اسلامشهر برای بالابردن نرخ کرایه و متعاقب آن افزایش ۳۰درصدی کرایه باعث شد که فتیله نارضایتی جرقه بخورد و بشکهٔ باروت قیام در این قسمت از حاشیه شهر منفجر شود در مدت بسیار کوتاهی جمعیتی بالغ بر ۵۰هزار نفر همراه با اهالی رباط کریم سلطانآباد و صالحآباد جاده تهران ساوه را میبندند. لشکر سپاه از قرارگاه ثارالله بهعنوان اولین مأموریت خود بعد از تاسیس، مسئولیت سرکوب تظاهراتکنندگان را در دستورکار خود قرار میدهد. در دوران سرکوب بیش از ۵۰نفر از اعتصابکنندگان کشته و صدها نفر دستگیر و زندانی و شکنجه میشوند.
قیام با شدت و خشونت به خاک و خون کشیده شد و در سکوت خائنانه رسانههای داخل کشور بهخاطرهٔ تاریخ سپرده شد.
تاریخچهٔ پایگاه قیام
قدمت اسلامشهر به دوران قبل از انقلاب ۵۷ برمیگردد. این شهر از بههمپیوستگی چند روستا از جمله ضیاآباد، قاسمآباد، محمدآباد، سالور، چیچکلو و ایرین بهوجود آمده است. در ابتدا نام آن «شادشهر» بود که بعد از سال ۵۷ به «اسلامشهر» تغییر یافت. سیل مهاجرت از روستاها به شهرها و بهوجود آمدن پدیدهای به نام حاشیهنشینی از دوران شاه بهدلیل سیاستهای غلط اقتصادی او شروع شد و از همان زمان روستاییان با رها کردن زمینهای خود به حاشیه شهرها پناه بردند، چرا که در داخل شهرها «مخصوصا شهرهای بزرگ و گران» جایی برای آنان نبود. حاشیهنشینی در زمان رژیم آخوندی رشد سرسامآوری به خود گرفت. با سختتر شدن وضعیت معشیتی در شهرها و کم شدن فعالیت اقتصادی و تولیدی، کارگرانی که ساکن این شهرها بودند، با تقلیل درآمدهایشان توان ماندن در شهرها را از دست داده و مجبور به مهاجرت و ادغام با دیگر زحمتکشانی شدند که از قبل در حاشیهٔ شهرها ساکن شده بودند. از همان زمان بسیاری از شغلهای ناپایدار بهصورت سنتی در بین این مردم دست به دست چرخیده است؛ دستفروشی، کارگر شهرداری، کارگر موقتی کارگاهها زیرزمینی، حملونقل دستی بار و... تمامی کارهای سختی که البته بابت آن در شهرها دستمزد عالی پرداخت نمیشود.
بافت اجتماعی ـ اقتصادی مردم اسلامشهر
اسلامشهر که در جنوبغربی تهران و در فاصله بین تهران و کرج قرار دارد، دارای جمعیتی بیش از ۶۰۰هزار نفر است(آخرین آمار داده شد به سال ۹۵ با ۵۵۰هزار نفر جمعیت برمیگردد). اکثریت مردم از اقشار کارگر و یا مشاغل وابسته به آن هستند.
بیش از ۱۰۰هزار نفر از مردم اسلامشهر چه بهصورت رسمی و چه بهصورت موقتی در کارخانهها و یا کارگاهها مشغول به کار هستند و طیف بیشتری از همین مردم که بالغ بر ۲۰۰هزار نفر هستند به کارهایی از جمله دستفروشی، رانندگی و کارگری ساختمان روی میآورند.
بر اساس محاسبات میدانی انجام شده هزینه رفت و برگشت این کارگران به تهران رقمی بین ۴۰۰ الی ۸۵۰هزار تومان در ماه است با فرض اینکه حقوق پایه کارگران را یک میلیون و ۵۱۷هزار تومان حساب کنیم. برای رفت و برگشت ارزانتر، امکانات بسیار فرسودهتر و مستهلکتری مانند اتوبوس هم وجود دارد، اما مسأله زمان هم برای کارگران مهم است با توجه به اینکه فاصله اسلامشهر تا تهران ۱۲کیلومتر است و مسلماً مسافتی هم باید تا رسیدن به محل کار پیمود.
همچنین بیش از ۷۰۰۰نفر از مردم اسلامشهر از طریق مسافرکشی کسب درآمد میکنند که همراه با خانوادههایشان یک جمعیت ۳۲هزار نفری را تشکیل میدهند و برای انجام اینکار باید خود را به تهران برسانند. ۴تنها هزار نفر از این تعداد دارای بیمه و بقیه فاقد بیمه هستند.
یک رسانهٔ حکومتی در اینباره مینویسد: «با این حساب، معاش حداقل ۷هزار خانوار اسلامشهری بهطور مستقیم به بنزین و نرخ آن گره خورده است؛ ۷هزار خانواری که ابزار کارشان، خودروی شخصی یا در بهترین حالت، تاکسیست».(ایلنا ۱۱آذر ۱۳۹۸)
در جایی دیگر میخوانیم: «کارگران هشتگرد بیش از ۴۳درصد، کارگران پرند بیش از ۳۴درصد، کارگران رباط کریم بیش از ۳۰درصد و کارگران منطقه بهارستان استان تهران ۱۹درصد، کارگران شهر جدید اندیشه و شهریار بیش از ۲۳درصد و کارگران اسلامشهر بیش از ۱۴درصد دستمزدشان را بابت حملونقل با خودروی شخصی باید هزینه کنند».(کارگران آزاد ایران ۱۲آذر ۱۳۸۹)
گرانی بنزین آتشی بر زندگی محرومان
با داشتن چنین تصویری اکنون بهتر میتوان پی برد برای چه مردم به جان آمده اسلامشهر باز هم برخاستند. بسیاری از این مردانی که در تهران مشغول کارگری هستند و یا با خودرو مسافرکشی میکنند، تنها برای اینکه چند تومان از هزینهٔ خود کم کنند شبها خودشان را از برگشت به خانه و کاشانه محروم میکنند و در ماشین خود و یا در محل کار میخوابند، کمترین غذا را میخورند و کمترین استراحت را دارند. اینان تا جاییکه جسم و روحشان تاب و توان داشته باشد، از خود میتراشتند تا بیشتر به خانواده خود بپردازند و حساب تکتک تومانهایی که به دست میآورند، دارند. این زحمتکشان به مانند بندبازانی میمانند که بر روی طنابی نازک و پوسیده راه میروند و خوب میدانند که جایی برای خطا و اشتباه برایشان وجود ندارد و دقیقاً در همین زمان است که «شوک اقتصادی» آخوند روحانی زندگی این انسانها را به تلاطم میاندازد و بود و نبودشان را به چالش میکشد و آخرین رشتههای این طناب زندگی را پاره میکند.
بهطور قطع برای دهکهای اول و دوم رشد ۳۰۰درصدی قیمت بنزین نمیتواند چندان مهم باشد و تغییر چندانی در زندگی آنان ایجاد نمیکند، اما برای این مردم در حکم چنگالی است که گلویشان را میفشارد.
آبانماه ۹۸ مردم اسلامشهر و بقیهٔ شهرهای حاشیهنشین برای بقای زندگی خود به قیام برخاستند چرا که این بار حق زندگی کردن از آنان ضایع شده بود. نقطهای که طاقت طاق میشود و صبر لبریز. صدها تن از مردم اسلامشهر در خون خود غلطیده و بهقتل رسیدند اما در آن روی سکه اسلامشهریها با آتش زدن بانکها، مراکز بسیج و نیروی انتظامی و تمامی نهادهای حکومتی نشان دادند که همچنان که رژیم آخوند درصدد نابودی زندگی آنان است آنان هم خواهان نابودی این حکومت در تمامیتش هستند. با این حساب، آتش قیام همچنان در کوچه و پسکوچههای اسلامشهر شعلهور است و فرصتها را برای خاکستر کردن ریش و ریشهٔ آخوندها از دست نمیدهند.