سپهر سیاسی هر کشور دمکراتیک یا حتی بالنسبه دمکراتیک را در آستانهٔ یک انتخابات مهم و بزرگ نگاه کنید، جوششی از کار و تلاش و فعالیت و ارائه برنامهها و... میبینید. اما در ایران آخوندزده، هر دو باند ولایی چنان منفعل و تو سری خوردهاند که هیچ خبری از نام نامزدها و برنامههای احتمالی نیست. تنها صدایی که به گوش میرسد، نالة زنجرهها و جیرجیرکهای سیاسی است که برخی مشغول دعوت و برخی مشغول فحاشی به یکدیگرند!
خامنهای و ناتوانی مطلق!
وضعیت عمود خیمهٔ مندرس نظام مانند کسی است که روی دندانههای اره نشسته است؛ نه توان پیش رفتن دارد و نه توان عقبنشینی!
با این که خامنهای پیش از یک سال مانده به سیرک انتخابات ریاستجمهوری آخوندی تیغ تیز جراحی باند مغموم مغلوب را بر حلقومشان گذاشت، و صحبت از دولت جوان حزباللهی کرد اما بهرغم اینکه تنها یک ماه ونیم به حیاتیترین انتخابات عمر ولایتش باقی مانده و هنوز حتی نتوانسته نانخوران بیتالعنکبوتش را به اجماعی، ولو باسمهای، برای یک نامزد «حزباللهی جوان!» برساند.
تنها اقدامی که خامنهای تلاش کرده «بدون تبعات و تنش» پیش ببرد، حذف برخی چهرههای باند مغلوب بوده است که مستقیماً آنها را در ملاقات یا مکاتبه از نامزد شدن نهی کرده است، مانند حسن خمینی و یا محمد جواد ظریف؛ از این دو اولی سر به اطاعت فرود آورده و «منویات رهبری» را اطاعت کرد، اما ظریف پس از درز مصاحبهٔ جنجالیاش برای خامنهای در توئیتر خودش نوشت که «کاری نکن نامزد بشوم!»
علامت ضعف
باید مهمترین علامت ضعف خامنهای را، ناتوانی از ایجاد اجماع یا اقناع باند خودش بر سر یک کاندید مشخص دانست. اجماع و اقناع به کنار، آنقدر هم پشمی به عمامهاش نمانده که بتواند کاندیدای خودش را بدون هزینه و بدون تبعات به بقیهٔ نانخوران بیت «زور چپان» کند!
از این روست که یک روز سیگنال و علائمی از کرسی نشینی ریاست مجلس ارتجاع دیده میشود که اسبش را برای ریاستجمهوری یراق میبندد؛ روز دیگر یک پاسدار تاجر پشتپرده به نام «سعید محمد» از نهاد اقتصادی سپاه غارتگر خودش را معرفی میکند؛ اما روزی دیگر با یک شوی مسخره و بیسابقه، سرجلاد جنایتکاران اوین رئیسی را پیشمیاندازند.
رکوردهای مسخره و مفتضح!
خامنهای درهمشکسته پای سفرهٔ انتخابات نشسته و با نگاهی حسرتبار به تغار خالی انتخابات، تلاش میکند در قحطالرجال نظام پوسیدهاش، قبای ریاستجمهوری آخوندی را به تن مترسکی بیندازد. اما در عینحال نمیخواهد رئیسجمهوری را بپذیرد که برایش «شاخ» شود. در حالی که نه تنها رفسنجانی و خاتمی و روحانی، بلکه حتی پاسداری همچون احمدینژاد هم که روزی نورچشمی خامنهای بود، در کرسی ریاست جمهوری، چنان تبدیل به «شقاقلوس» دربار ولایت شد که هنوز هم از آن ناحیه در رنج و عذاب است!
در نهایت تنگنای «قحط الرجال» در نظام ولایت کار را به جایی رساند که هر سه قوهٔ حکومتی را به هم پیچاند و تن شارل مونتسکیو (فیلسوف و حقوقدان مبدع اصل تفکیک قوا در حکومت) را در گور به لرزه درآورد! ۲۲۰تن از وحوش مجلس ارتجاع (چه بسا که با اشارهیی از بیتالعنکبوت؟!) نامهٔ فدایت شوم برای سرجلاد ریاست قوه قضاییه مینویسند که بیاید و از یک رأس نظام برخاسته و بر سر رأس دیگر بنشیند! زهی فضاحت!
اما همین حقیقت که در حکومت آخوندی، تقریباً تمامی رؤسای جمهور و نخست وزیران سابق با طرد شدگی یا حبس و ممنوعیت تصویر مواجه شدهاند، نشان از وضعیت بحران نظام ولایت دارد! اکنون اضافه کنید که ۴۰روز به سیرک انتخاباتشان مانده و هیچکس نمیداند کدام بند باز قرار است بالای طناب نظام راه برود یا سقوط کند!
صدای خودشان هم درآمده!
کار به جایی میرسد که صدای خودشان هم درآمده است؛ روزینامهٔ وطن امروز در ۷ اردیبهشت۱۴۰۰ به این فضیحت اینچنین اذعان کرد:
«کمتر از ۲ماه به آغاز انتخابات... جناحهای سیاسی کشور منفعلتر از هر زمان دیگری بهدنبال طراحی کمپین انتخاباتی خود هستند. در حالی که وجود احزاب، گروهها و ائتلافهای سیاسی، اساساً برای ارائه اصول و مبانی آنها از یکسو و دیدگاههای آنها نسبت به مسائل و مشکلات کشور و راهحل آنها مبتنی بر همین اصول و مبانی است، احزاب نیمبند و گروههای سیاسی بیرمق کشور، مسیر معکوسی را طی میکنند. در حقیقت، به جای آن که مبتنی بر یک ایدئولوژی و راهبرد مشخص به بهترین نامزد مورد نظر خود رسیده و او را به جامعه معرفی کنند، در تلاشند مبتنی بر ظرفیت رأیآوری چهرههای مشهور سیاسی و حتی غیرسیاسی، فردی رأیآور و تا حدی حرفگوشکن را یافته و او را بهعنوان نامزد مورد حمایت خود در انتخابات معرفی کنند».
اندر چرایی آچمز خامنهای!
دلیل؟! آخر «انتخابات» در کار نیست. جناب «رهبر فرزانه!» از سال گذشته «جو» های ولایت را در توبره کرده و سر توبره را هم به نام «دولت حزب اللهی» لاک و مهر کرده بود. سپس ۷ ویژگی من درآوردی برای رئیسجمهور دلخواه خودش معرفی کرد که بر هر نابینایی روشن شود که کمر به یکدست کردن نظامش بسته است. چرا که فرا رسیدن فاز سرنگونی، خامنهای را ناگزیر از روی آوردن به انقباض هر چه بیشتر کرده است. زیرا بدون آن، هٰژمونی و سیطرهٔ خودش را در خطر جدی میبیند.
اما از آن سو در این کشاکش خامنهای نگران است که با انجام حرکت آخر و بریدن و جراحی، خونریزی و عواقب تنشزای آن نظامش را به باد بدهد.
این همان کد یا سیگنالی است که از باند مغلوب به بیت مخابره میشود. پیامی با این مضمون که اگر «ما» را حذف کنی، نه تنها مردمی که پیشتر انتخابشان را با تحریم انتخابات و شعار «اصلاح طلب اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا» روشن کردهاند، بلکه حتی تتمهٔ اصلاحطلبی را به سمت «براندازی» سوق خواهد داد. اما خامنهای از سوی دیگر میداند که بدون جراحی و سپردن تن نظامش به تیغ، چیزی از سیطرهاش بر اهرمهای قدرت باقی نمیماند و روند سقوط و اضمحلال آغاز میگردد.
خامنهای هم نیک میداند که این دو جویبار، در پایان هر دو به یک دریا میریزند، دریای خشم و قهر انقلابی ملت!