آخوندهای حاکم بر ایران در بازار پروپاگاندا و حرف مفت روزگاری ادعا میکردند که حکومت مقدس آنها از آسمان به زمین افتاده و لنگهٔ آن در دنیا پیدا نمیشود. وقتی میخواستند به انحصارطلبی و گسترش تروریسم خود رنگ تئوریک بپوشانند، مدعی میشدند که در قرن بیستم، پاردایمهای مارکسیسم و لیبرالیسم به بنبست رسیدهاند، از بین آنها اندیشهٔ ولایت فقیه سرک کشیده است. از قول فیدل کاسترو نقل میکردند که گفته است پس از فروپاشی شوروی سابق به صحت توصیههای خمینی در نامهاش به گورباچف پی برده و معتقد است که مدل ولایت فقیه باید در دستور برنامههای جهانی قرار گیرد و جای مدلهای غربی را بگیرد!
نوع اتو ناکشیدهٔ این قبیل لاطائلات را در ادعاهای مضحک پاسدار حسن عباسی میتوان دید:
«نشست جماهیر اسلامی در بیتالمقدس»!
«به حسینیه تبدیل کردن کاخسفید و برگزاری تاسوعا در آن»!
«برگزاری نیمهشعبان در مهدیهٔ باکینگهام لندن»!
«اجرای شب قدر در ورسای پاریس»!
«بلیط رفت و برگشت به ایستگاه فضایی تهرانی مقدم»!
و فتح مریخ و نپتون و پلوتون و...
اما ببینیم در روی زمین چه خبر است؟
اگر مؤلفههای قدرت و مبانی اقتدار یک کشور، برخورداری از حمایت مردمی، قدرت اقتصادی، قدرت تکنولوژیک، دستآوردهای علمی، پایبندی به حقوقبشر، بالا بودن سطح رفاه عمومی و روابط سالم دیپلماتیک با کشورهای جهان و... باشد این رژیم در کدامین شاخص رتبهٔ اول را داراست؟
همه میدانیم آنچه این رژیم اقتدار میداند، تعداد زندان و شمار بالای اعدام و به رخ کشیدن قوای سرکوبگر است. طرفه اینکه هر از چند گاه، با نشان دادن ماکتهای سلاحهای پیشرفتهٔ ارتشهای مدرن یا با رنگآمیزی مدلهای آزمایشگاهی کاردستیهای نظامی خود، مدعی جهش به باشگاه ابر قدرتها میشود و ادعاهایی میکند که هیچکدام در استانداردهای جهانی قابل اثبات و تأیید نیست.
سیاست خارجی کاریکاتوری این رژیم برای اقتدارسازی و اقتدارنمایی حتی در روزنامههای حکومتی نیز خریدار ندارد. یکی از آنها نوشته است:
«دستیابی به این امکان، [وزن و پرستیژ سیاسی و اقتدار]، هر چند ملزوماتی چون توان نظامی را نیز در خود نهفته دارد، اما به واقع تنها به واسطه تکیه بر موشکهای دوربرد، قایقهای تندرو و پهپادهای رادارگریز، محقق نخواهد شد. از سوی دیگر وقوع این امر، با برخی حرکات نمایشی دوربینپسند که به مانند خبرهای زرد صفحات مجازی، پس از چند روز فراموش میشوند نیز، محقق نخواهد شد؛ اینکه دیپلمات شما برای گرفتن یک عکس یادگاری در کدام قسمت جایگاه بایستد یا در مواجهه با یک مقام مسئول خارجی، پای بر کدامین پای اندازد، تنها برای دوسه روز مانور رسانهیی مناسب است» (همدلی. ۲۴مهر ۱۴۰۰).
این روزنامه در ادامه به فاکتهایی از شاخشکستگی در سیاست خارجی و بیرونق شدن تروریسم رژیم اشاره میکند که برای فهم مختصات کنونی خامنهای و نظام ولایت فقیه قابل توجه است.
«وزن و پرستیژ سیاسی ایران در عرصه منطقهیی به هر گونهیی شده که رئیسجمهور کشور کوچکی مانند جمهوری آذربایجان، برای کشوری که زمانی قدرت برترِ منطقه خود بوده است، خط و نشان میکشد... بشار اسدی که اگر پشتیبانیها، سلاحها و جانهای بیشمار جوانان ایرانی نبود و اگر دلارهای با ارزشِ در شرایط تحریمِ ایرانی نبود، هماکنون آیندهای جز همقطارانش در تونس و لیبی برایش پیشبینی نمیشد؛ هماکنون بیش از گذشته خود را به کشورهای عربی نزدیک کرده است» (همان منبع).
بد نیست بدانیم که خامنهای خود نیز در یک فرافکنی و فرار به جلو خود را لو داده است و اعتراف کرده که این کارها برای این است که قدرت خودش را خیلی خیلی بیشتر از آنچه هست، نشان دهد
«دشمنان گاهی تهدید را مخفی میکنند، پنهان میکنند برای غافلگیری، گاهی تهدید را ده برابر بزرگتر نشان میدهند برای ایجاد ترس و رعب در ملتهای عالم که این کار دوم را بیشتر ابر قدرتها میکنند؛ تهدید خودشان را، قدرت خودشان را، خیلی خیلی بیشتر از آنچه هست نشان میدهند برای اینکه دیگران را وادار به تسلیم بکنند» (خامنهای. ۲۱ مهر۹۹).
با در نظر گرفتن آنچه گفته شد اکنون بهتر میتوان ماهیت قدرتطلبیهای پوشالی رژیم و محل مصرف آن را فهمید.
یک ترس بزرگ و لو رفته در پشت این پروپاگاندا قرار دارد؛ ترسی که براندازان، قیامآفرینان و کانونهای شورشی بهتر از هر کسی آن را میفهمند و در راهبردها و کاربردهای خود آن را در نظر میگیرند.