پیشرفت یک کشور یا دولت به چیست؟ به ساختن راهآهن، جادهکشی، برج، موشکسازی و... یا فقط به پیشرفت همهجانبهٔ حقوق بشر؟
راهآهن و جاده و برج و موشکسازی را یک دولت میتواند با گرفتن مالیات کلان و هزینه کردن از درآمد منابع معدنی و طبیعی، محقق کند، ولی پیشرفت حقوقبشر که جامعیت انسانی و طبیعی را دربر میگیرد، بهایی است که هرگز دیکتاتورها سراغ پرداختنش نمیروند.
یکی از این مبانی حقوقبشر که نظام آخوندی هرگز سراغش نمیرود، برابری حقوق زن و مرد در تمامی جنبههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و صنفی است. به همین دلیل هم موضوع «زن» برای نظام ملایان، یکی از بحرانیترین موضوعات گریبانگیر این حاکمیت طی چهار دههٔ گذشته بوده است و هنوز ادامه دارد.
گرفتاری لاعلاج نظام آخوندی در این واقعیت رو به رشد است که نقش زنان اگر در سالهای اول صدارت این رژیم فقط در خانه و خانواده مورد توجه بود، اکنون به آن درجه از اثرگذاری رسیده است که یک موضوع بزرگ اجتماعی و یک چالش دخیل در سرنگونی حاکمیت شده است.
مسیر رشدی که زنان ایران علیه تفکرات قرونوسطایی کارگزاران نظام و علیه سیاست حاکم طی کردهاند، ماده شدن و عینیت یافتن این تعبیر و پیشبینیِ دقیق خانم مریم رجوی است که ارتجاع آخوندی ضربه نهایی را درست از همان جایی دریافت خواهد کرد که در اندیشهٔ ارتجاعیشان آن را بهحساب نمیآورند.
اکنون زنان ایران چه در هیأت انجمنها و جنبشهای اجتماعی و چه در هیأت پیشتازان مبارزه انقلابی، بسیاری عرصههای اجتماعی، فرهنگی و تشکیلاتی را فتح کرده و سنگرهای قرونوسطایی و سیاسی نظام آخوندی را درهم کوبیده و پیش رفتهاند.
اکنون زنان ایران به موازات قیامهای بیش از یک دههٔ اخیر، با افشاگری و روشنگری دربارهٔ ماهیت زنستیز نظام آخوندی و با پایداری در مقابل شبکههای دستگاه سرکوب این رژیم، توانستهاند در درون نظام ملایان، شقه و شکاف و ریزش ایجاد کنند. رسانههای حکومتی از جنگ و دعواهای باندی در مورد افتضاح برخورد با زنان در ممانعت از رفتن به ورزشگاه در مشهد پر شده است. فصل مشترکشان، اعتراف به سرریز شدن خشم اجتماعی رو به ولیفقیه و گماشتهاش رئیسی جلاد است.
رسانههای حکومتی اعتراف میکنند که جامعه و خاصه اقشار زنان، آدرس ریشه و اساس زنستیزی را به همگان اعلام میکنند. همین نشانی دادن است که تبدیل به بحران درونی نظام آخوندی شده و مسبب ریزش مداوم از پیکر آن میشود.
بحران ایجاد شده در درون نظام در پی واقعهٔ ورزشگاه مشهد، یک نمود است که حتی با رفتن زنان به ورزشگاهها هم سر زخم آن بند نمیآید. این یک رودخانهٔ دادخواهی است که در گذار و گذر خود، انبوه و انبوهتر و سیلابخیزتر میشود. بحرانیست که علاج آن نه در درون نظام و یا حتی استیفای حداقلهای مطالبات زنان، بلکه در نفی تمامیت یک نظام و تفکر زنستیز به هیأت حاکمیت ولیفقیه محقق میشود.