«آن که آزادی شما را گرفت، نان را هم خواهد گرفت».
(مصطفی رحیمی، تراژدی قدرت در شاهنامه، ص ۱۶۷)
«استانهای ایران، گورستان طرحهای عمرانی زمینمانده شدهاند».
(یک پژوهشگر حکومتی)
در ایران آخوندزده، معادلهٔ اقتصاد با زیرمجموعههایی چون فاصلهٔ طبقاتی و معیشت و فقر، فقط پاسخی سیاسی دارد. بهندرت میتوان شهروند ایرانی را یافت که طی سالهای اخیر عبارت «ارتش گرسنهگان» یا «لشکر گرسنهگان» به گوشش نخورده باشد یا در انبوه رسانههای اینترنتی نخوانده باشد. این دو عبارت دقیقاً مفهومی سیاسی را متبادر میکنند مبنی بر خروش میلیونیِ گرسنهگانی که هیچ راهی برای تأمین نان و معیشتشان جز قیام و انقلاب باقی گذاشته نشده است.
نظام ملایان هیچ راهی برای برونرفت از بحران لاعلاج اقتصادی و معیشتی و تشدید فاصلهٔ طبقاتی ندارد؛ چرا که همهٔ اینها بروندادهای یک سیاست هستند. سیاست در این نظام یعنی تمامیتخواهی و انحصارطلبی که از خمینی تا خامنهای بهاندازهٔ سر سوزنی نتوانستهاند از آن کوتاه بیایند. اساساً تمامیتخواهی سیاسی و انحصارطلبی عقیدتی برای حفظ نظام بوده است که سببساز مجموع بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، معیشتی و آموزشی شده است. بههمین سبب، بحران اقتصادی و معیشتی به مکافات اتودینامیک سیاسیِ نظام ولایت فقیه بالغ شده است و هر روز و هر هفته، سر کلاف این بحران کورتر میشود. تصویر چنین وضعیتی را روزنامهٔ حکومتی جمهوری اسلامی در شمارهٔ ۲۵تیر ۱۴۰۲ به «ترسیدن از تقسیم فقر میان مردم» تعبیر نموده و به رژیم در مورد «لشکر گرسنهگان» هشدار داده است.
سیاست نظام آخوندها بر این قرار گرفته است که ماشین فقر را هفتهبههفته بیشتر سوخترسانی کنند. این ماشین از هر خیابان و محلهٔ شهرهای ایران که میگذرد و بیداد میپراکند، نفرین و نفرت و خشموکین ایرانی را متحد میکند و سنگرهای میان مردم و حاکمیت را قطورتر.
هفتهٔ گذشته یک پژوهشگر حکومتی بهنام حجت میرزایی، اعداد و ارقامی از گسترش فقر در شهرستانها را منتشر کرد که با عنوان «گزارش تکاندهندهٔ نرخ فقر در ایران» در شبکههای اینترنتی تکثیر شد.
این گزارش، مملو از بیداد حیرتانگیز اعداد و ارقامیست که اتاق فکر نظام آخوندی با صدارت خامنهای، بر مردم ایران روا دانستهاند تا با تکیه بر آن، اریکهٔ قدرت را نگه دارند. برونداد این گزارش فقط «ارتش گرسنهگان» است. جنایت خامنهای و سپاه پاسداران تحتامرش با همراهیِ نهادهای حکومتی، مدار سیاسی را درنوردیده و سراغ مدار اقتصادی و تنفس معیشتی مردم رفتهاند. در این گزارش میخوانیم:
«بیشتر از ۸۰درصد جامعهٔ روستایی و ۴۵درصد جامعهٔ شهری سیستان و بلوچستان فقیر هستند. بیشتر از ۵۰درصد جمعیت چابهار، ۴۰درصد جمعیت بندرعباس و ۳۰ تا ۳۵درصد جمعیت مشهد حاشیهنشین هستند».
یکعمر خشونت سیاسی برای حفظ نظام نتوانست جلو شورشها و قیامهای نسل جوان را بگیرد، اکنون خشونت را به «فقر» تعمیم دادهاند تا بهزعم خودشان مردمان را زمینگیر کنند:
«فقر خشن به حدی رسیده که بر اساس گزارش وزارت راه و شهرسازی، دهک اول درآمدی برای خانهدار شدن به ۲۴۸سال زمان نیاز دارد! بر اساس گزارشی که در سال۱۴۰۰ برای وزارت کار تهیه شد، میزان فعالیتهای غیررسمی مانند کولبری و زبالهگردی به ۴۰درصد و در برخی استانها به ۶۰درصد رسیده است» ». ! (همان)
برای آنکه تصویری روشن و نقد از «ارتش گرسنهگان» داشته باشید، به دستآوردهای سلطهٔ مطلق جنایت سیاسی بر چپاول اقتصادی در ادامهٔ گزارش پژوهشگر حکومتی توجه کنید:
«در حال حاضر ۸۵درصد جمعیت کشور در استانهایی زندگی میکنند که درآمد سرانهشان نصف درآمد سرانه تهران است».
این هم از نتایج «راندمان راندمان» گوییهای دولت حزباللهی گماشتهٔ ولیفقیه:
«در حال حاضر دغدغهٔ دولت از تأمین زیرساختهای توسعهیی، به تأمین مایحتاج اولیه مانند آب، نان، گاز و کالاهای اساسی رسیده و استانهای ایران، گورستان طرحهای عمرانی زمینمانده شدهاند».
مکمل این گزارش، لوحهییست آویخته بر آخرین برگ کارنامهٔ نظام ولایی آخوندی که یکی از مدرسان حوزههای آخوندی بهنام محمد زکایی، نتیجهٔ اتحاد فقر و دینفروشی و خروجی یا برونداد آنها را انتشار داده است. در این گزارش هم سیاست فقیر کردن عمدی برای حفظ نظام، آشکار شده است. در این گزارش هم بهخوبی نشانی «ارتش گرسنهگان» و سیل بنیانکن آن برای درهم پیچیدن بساط جنایات سیاسی و اقتصادی و دینی داده شده است:
«با تمام بودجههای چندین هزار میلیاردی برای دهها نهاد دینی و حوزههای علمیه، عملاً خروجی آنها صفر و حتی منفی بوده است! اگر بودجههای کلان مذهبی را صرف زدودن فقر میکردیم، بیشتر به نتیجه میرسیدیم. مردم عامل فقر، بیچارگی و گرفتاری خود را در ایدئولوژی ما میبینند و با مرگ هر روحانی، بهویژه مرگ مسؤلان، شادی خود را بروز میدهند».
آیا تعبیر زرادخانهٔ انفجاری برای آن ماشین فقر که بیداد عبورش، نفرتزاد و خشمزاد و کینزاد است، مبالغه است؟