این روزها ضربالمثلهای اصیل و ماندگار فارسی در سپهر سیاسی ایران معنا و مفهوم خاصی پیدا کرده و ناخواسته با شنیدن برخی اصطلاحات و یا ضربالمثلهای فارسی، تصاویر و کار کردهای مشخصی در اذهان تداعی میشود. مثلا با شنیدن عبارت «آی دزد آی دزد...» بیاختیار رسانههای تسنیم و تابناک و سایر افراد و ارگانهای فاشیست و غارتگر در ذهن تداعی میشوند که برای پوشاندن دزدیهای نجومی خامنهای و بیتاش از درد کودکان کار و داغ دانشآموزان و مشکلات مردم سیستان و بلوچستان میگویند. میگویند آی دزد... تا مصادرهٔ جان و مال مردم به نفع سوریه و حزبالله لبنان را گم کند.
در فرهنگ و ادبیات سیاسی امروز، ضربالمثلها متناسب با اوضاع و احوال سیاسی روزانه تعبیر میشوند. با زمان و در زمین تغییر میکنند. همین عبارت «آی دزد آی دزد...» امروز ادعاهای روباه مکار در مورد تروریسم و تحریم و گرانی و... را در اذهان تداعی میکند.
اما برخی ضربالمثلها کمتر دستخوش تغییر و تفسیر میشوند و معمولاً مصداق واحدی دارند. مثلا با شنیدن ضربالمثل «وقتی زمین سفت میشود گاوها به هم شاخ میزنند» بیاختیار همه شاخوشانهکشیدنهای باندهای غارتگر حاکم را به یاد میآوردند که در تنگنای تحریم و تشدید نفرت عمومی، بهسر و روی هم چنگ میکشند.
در این ایام با یادآوری این ضربالمثل معمولاً یک رأس از سه رأس لاریجانی در اذهان سیاسی ـ خودکار ـ زنده میشود.
یکی از همین سه رأس لاریجانی ـ صادق آملی لاریجانی ـ بود که وقتی در دعوای باندی، حسابهای نجومی، زدوبندها، زمینها و کاخهای اشرافیاش رو شد، ابتدا ـ با طرح فرار به نجف ـ شاخی به عمود خیمه نظامش زد و با طرح بیسوادی و فساد آخوند یزدی با او هم تلافی کرد. آخوند یزدی هم
ضمن اشاره به مدرسه آخوندی لاکچری وابسته به صادق لاریجانی، تعارف و ملاحظات سیاسی و حوزوی را کنار گذاشت و گفت: «به اسم مدرسه علمیه، کاخ ساختند! آیا ارث پدرت بود؛ از کجا آوردی ساختی»؟ (سایت تابناک ۲۶مرداد ۹۸)
البته آن روز آخوند محمد یزدی بهخوبی میدانست که مدرسه لاکچری صادق آملی لاریجانی ارث پدرش نیست؛ صادق لاریجانی هم برایش روشن بود تمام اماکن و امکانات لاکچری آخوند یزدی در شورای نگهبان و... ارث پدرش نیست، بلکه با اموال بهغارت رفته مردم ساخته شده است و موضوع اینها نیست. آن «شاخ» و شانهها محصول درماندگی نظام و بحران جانشینی و زمین سفتی بود که همهٔ گاوها و گوسالههای نظام را مستاصل کرده بود. دردی که روزبهروز تشدید میشود.
نقش و انواع گاوها در زمین
میگویند گاوها در شرایط معمول راحت در کنار هم میچرند و هیچ کاری به هم ندارند. کاری به راست و درست امور هم ندراند. گوسالههاشان را برای چرای بهتر به استرالیا و کانادا و آمریکا میفرستند و خودشان در مزارع و باغهای مردم تا آستانهٔ انفجار میچرند.
گاوهای معمولی حتی در شرایط غیرمعمول هم با هم زیاد کاری ندارند؛
اصل دعوا زمانی است که گاوهای «گاو آهن» هنگام «شخم زدن» به زمین سفت میرسند.
بله! دعوا بر سر غارت و قدرت، حین «شخم زدن» در زمین میهن است.
با این توضیح و یادآوری، آخرین دعوای گاوهای ولایت در اصطبل آخوندی بهتر دیده میشود. همانطور که گفته شد معمولاً یک پای این دعوا ـ یک شاخ ـ یکی از سه رأس لاریجانی است.
آخرین نمونه در مجلس آخوندی. چهارشنبه سوم مهر ۹۸:
در جریان بررسی طرح تشکیل وزارت بازرگانی رژیم تعدادی از نمایندگان مجلس ارتجاع پشت تریبون مجلس مقابل پاسدار علی لاریجانی حاضر شده و با فریاد نسبت به تصویب کلیات این طرح اعتراض کردند. نصرالله پژمانفر عضو کمیسیون فرهنگی مجلس آخوندی خطاب به پاسدار علی لاریجانی گفت: «شما با دیکتاتوری این بساط را در کشور راه انداختید و تریبون یک طرفه دست شماها است.»
در حالی که پژمانفر با صدای بلند لاریجانی را دیکتاتور خطاب کرد، علی لاریجانی دورخیزی کرد و امانش نداد: «مدام میگویید دیکتاتور، دیکتاتور، یک چیزی یاد گرفتهاید. دیکتاتور شما هستید که در کشور این بساط را راه انداختهاید.» (خبرگزاری حکومتی ایسنا ـ ۳مهر ۹۸)
هر دو گاوآهن در حال شخم و نابودی زمین هستند. زمین حاصلخیزی که میتوانست مأمن، پناهگاه و محل آسایش و رفاه میلیونها ایرانی باشد و امروز زیر پای گاوهای وحشی ولایت زرد و سرد و بیحاصل شده است.
گاوها همچنان مشغول زخم و ضربه و شخم و تخریب هستند اما زمین سفت ضربه را برمیگرداند.
وقتی زمین سفت میشود دیگر منطقی در کار حیوانات نیست. استدلالها مسخره، توضیحات خندهدار و واکنشها ناگهانی و وحشتآلود است. توجه کنید:
آخوند پژمانفر که از چماقداران بیت و شاخکهای دیکتاتور بزرگ است میگوید مملکت را چند نفر اداره میکنند و بقیه هیچکارهاند و لاریجانی ضمن تهدید وی ناخواسته ثابت میکند دیکتاتوری کولاک میکند و همه امور دست یک نفر است.
«شما با طرح موضوعاتی مانند اینکه شما کشور را اداره میکنید خود را خراب میکنید، در حالی که در کشور ما مردمسالاری بوده و ولیفقیه در رأُس آن است.» (لاریجانی به پژمانفر در مجلس آخوندی ـ ۳مهر ۹۸)
اول تهدیش کرد که خراب و از دور خارج میشوی! و بعد چماق «ولایت مطلقه در رأس همه امور» را بر سرش کوبید. این تازه مزدور باند خامنهای است و لاریجانی دستش خیلی باز نیست والا همینجا کبابش میکرد.
آخوند پژمانفر که تا امروز به احدی اجازه «بیان» نداده و از مدافعان سرسخت سرکوب و سرنیزه و سانسور است در توجیه عربدهکشی در اصطبل آخوندی میگوید:
«تریبون در اختیار ما نیست، چرا که ما برای اینکه بخواهیم حرف خود را مطرح کنیم، باید داد و بیداد کنیم...»
زمین سفت!
برای فهم پایههای دعوا و علت «شاخ» و شانه کشیدنها در بالای نظام، باید اول زمین سفت را شناخت.
زمین سفت زمینی است که اجازه شخم نمیدهد. گاو را خسته و گله را فرسوده میکند. زمین سفت زمین ساکت نیست.
اگر کمی دقت کنیم لابهلای همین «شاخ» و شانههای امروز اصطبل ردش را میبینیم.
«اگر اجازه میدادید حرفهایی گفته شود، مردم بهعنوان اعتراض غیرقانونی در خیابان تجمع نمیکردند...عامل بسیاری از مسائل، بسته شده تریبون هاست... وقتی مردم احساس کردند ۱۸۰نماینده نمیتوانند مسائل آنها را مطرح کنند، به خیابانها آمدند». (پژمانفر در مجلس آخوندی ـ ۳مهر ۹۸)
معما کم کم آسان میشود. درد اصلی نه طرح وزارت بازرگانی یا دیکتاتوری لاریجانی؛ که نافرمانی، خشم و اعتراض عمومی است. موضوع درد برای طرفین دعوا مشترک است اما چون در زمین سفت شعور و منطقی در کار نیست از فرط ترس و تردید و نگرانی به هم شاخ میزنند.
در همین روز و همین مجلس، پاسداری به نام محمود صادقی دست روی همین درد اصلی نظام گذاشت و گفت: «ما اکنون همه روزه شاهد اعتراضات کارگران نیشکر هفته تپه، هپکوی اراک و سایر واحدهایی هستیم که از طریق خصوصیسازی واگذار شدهاند» (خبرگزاری حکومتی خانه ملت ـ ۳مهر ۹۸)
این آن زمین سفتی است که ۴۰سال زیر سم ستوران ولایت مجروح و خون چکان است.
زمینی حاصلخیز؛ لبریز از ظرفیتهای علمی و فرهنگی و سرشار از استعدادهای بینظیری که روزگاری رشک عالم بود، امروز زیر هولناکترین زمینلرزه فاشیسم مذهبی ولایتفقیه به سیاهی و تباهی رسید. زمین که صدها بار سوخت، شعلهور شد اما پرپر و خاکستر نشد و امروز زیر پای هیولا تکان میخورد.
زمین سفت، سرسخت و سرشار و سرزنده است. فریب وعدههای شیخ شیاد و دشنه و دسیسه و جلاد را پشت سرگذاشته و با شعار «نه شیاد - نه جلاد» و فریاد «اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا»
ماجرا را تمام میکند.