سؤال: چرا بعد از ۳۰سال ما همچنان به موضوع قتلعام سال ۶۷ میپردازیم؟
فروغ گلستان: واقعیت این است که ما با یک حکومت قتلعام مواجهیم و این فاجعه در سال ۶۷ متوقف نشده است. ۳۰سال است در اشکال مختلف این ظلم و ستم و سرکوب ادامه دارد و در تاروپود جامعه تنیده شده است.
به این قتلعام میپردازیم چون آمران و مجریان این جنایت بزرگ در بالاترین مناصب این رژیم بر جان و مال مردم حاکم هستند و مورد حسابرسی قرار نگرفتند. یک عضو هیأت مرگ که هزاران هزار زندانی را بالای دار فرستاده است سالها وزیر دادگستری این رژیم بود.
به مادران و پدران داغداری فکر بکنید که روزانه روبهرو میشوند با کسانی که فرزندانشون رو بهدار آویختند، مزدوران و پاسدارانی رو میبینند در کوچه یا خیابان که دختر یا پسرشون رو دستگیر کردند و بهرغم گذشته تاریک و سیاهشون بدون افشا شدن و محاکمه زندگی میکنند همینها که بدون روشدن پروندهشان هر روز در رنگ و لباسی از اصلاحطلب، اعتدالگرا و اصولگرا خودشان را به نسلهای بعد قالب کردند.
بنابراین به قتلعام سال ۶۷ میپردازیم چون اطلاعات اسناد و اسرار این کشتار همچنان مخفی است خانوادههای قتلعام شدگان در ۳۰سال گذشته تهدید به سکوت و سرکوب شدند.
نکته مهم این است که اگر رژیم در سطح داخلی و بینالمللی درباره این جنایت علیه بشریت پاسخگو نباشد چطور میخواهیم از تکرار این فاجعه جلوگیری کنیم و چطور میخواهیم این رژیم را منزوی کنیم و دستش را در جنایت بیشتر علیه جوانان و قیامکنندگان ببندیم؟
بنابراین دادخواهی شهیدان قتلعام یکی از مهمترین مطالبات سیاسی مردم از این رژیم است و اعلام مجرمیت قطعی خامنهای ولیفقیه ارتجاع.
اما اگه میپرسید که هدف از این جنبش دادخواهی چیست؟ باید بگویم اول باید ببینیم هدف رژیم از این قتلعام چه بوده است.
هر دیکتاتوری برای حفظ حاکمیت و قدرت خودش باید بین مردم و مقاومت و سازمان رهبریکنندهاش فاصله ایجاد کند. این فاصله را هم فقط میشود با یک سرکوب وحشیانه و چنین قتلعام فاجعهباری ایجاد کرد. رژیم تلاش میکند همیشه ترس از دستگیری، شکنجه و اعدام مثل یک تور سیاه بر سرتاسر جامعه پوشانده شود. به همین دلیل نام مجاهد یک نام سرخ و ممنوعه است. رژیم تمام تلاشش را کرد تا این نام خاموش و فراموش شود. میخواست حتی با بکارگیری واژه منافق اسم مجاهد را پنهان و مخدوش کند اما فایده نداشت.
برخی خانوادهها بودند که حتی میترسیدند بگویند چند فرزندشان در این قتلعام بهشهادت رسیدند؟ مزارشان کجاست و میترسیدند اسامی کسانی را که در شکنجه و دستگیری آنها دست داشتند افشا کنند.
در قتلعام ۶۷ که هدف محوری آن کشتار مجاهدین بود خمینی به جانشینان خودش این درس را داد که حفظ قدرت با نابودی همین جریان سرموضع امکانپذیر است. در ۳دهه گذشته هم خامنهای و همدستاش به همین درس عمل کردند. بنابراین این ابتکار مهم یعنی جنبش و کارزار دادخواهی قتلعام شدگان ۶۷ که با فراخوان خانم مریم رجوی در ۳سال پیش مطرح شد، نقش جدی در کنار زدن همین تور ترس و رعب داشته و این موضوع را از یک خواست سیاسی به یک خواست اجتماعی و عمومی تبدیل کرده است.
میبینیم که روح دادخواهی و تلاش و مبارزه علیه این خفقان را به همه جا برده و کمتر از یک ماه بعد از فراخوان مریم رجوی در سال ۹۵ بود که نوارهای صوتی آقای منتظری منتشر شد. سندی که گوشههای دیگری از این جنایت را افشا میکرد.
واقعیت این است که موضوع نقض حقوقبشر توسط این رژیم و افشاگری درباره آن از روز اول در دستورکار این مقاومت بوده با بالاترین افشاگریهای حقوقبشری ۶۴بار این رژیم در ارگانهای مللمتحد محکوم شده است و این از بسیاری جهات دست رژیم را در سرکوب بسته است اما متأسفانه پرونده کشتار فاجعهبار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ بهدلیل سیاست مماشات دولتهای غرب مسکوت ماند.
در همان روزهای اول یعنی در سوم شهریور سال ۶۷ مسئول شورای ملی مقاومت به پرزدکوئلار، دبیرکل وقت سازمان ملل، نامه نوشت و آنها را از جنایتی که در حال وقوع بود مطلع کرد. برادر مسعود در این نامه نوشته بودند که بر طبق اطلاعات موثق، خمینی طی حکمی به خط خودش دستور اعدام زندانیان سیاسی مجاهد خلق را صادر کرده و متعاقباً موج گسترده دستگیریهای سیاسی در شهرهای مختلف ایران که بیش از ۱۰هزار نفر را شامل میشود همزمان با اعدامهای دستجمعی زندانیان سیاسی که بسیاری از آنها که دوره محکومیتشان پایان یافته آغاز شد.
خب بهرغم همه این هشدارها این موضوع پیگیری نشد و حالا ما وارد سومین سال جنبش دادخواهی میشویم و دقیقاً روی این جنایت توسط رژیم متمرکز هستیم و تا این جا مقاومت موفق شده که پرونده این کشتار را در سطح بینالمللی مطرح کند. همین فعالیتها موجب شد که دبیرکل مللمتحد قتلعام سال ۶۷ را در گزارش خودش مورد توجه قرار بدهد. مجلس نمایندگان آمریکا همین امسال لایحهای را تصویب کرد که در آن برای اولین بار قتلعام زندانیان سیاسی ثبت و به حسابرسی از رژیم تبدیل شد.
البته قبل از آن هم در مجلس عوام انگلیس قطعنامهای درباره قتلعام ۶۷ به ثبت رسید.
خوشبختانه در مبارزه با این رژیم آجر به آجر هر پیشروی و پیروزی توسط خود مقاومت و مردم گذاشته شده است. امداد غیبی در کار نیست. مثل حکومت استبدادی وابسته شاه هم نیست که کسی به این رژیم بگوید سرکوب را کنار بگذارد. باید خودمان این را به رژیم ضدبشر تحمیل کنیم. باید وادارش کنیم و با محکومیت بینالمللی و فرستادن این پرونده به دادگاه دست این رژیم را در سرکوب مردم و شکنجه و اعدام جوانان، زنان و قیامآفرینان ببندیم.
البته در سطح داخلی هم این جنبش توانسته است راه باز کند و آگاهی زیادی در جامعه بهخصوص در میان جوانان و نسلهای بعد از ۶۷ ایجاد کند. بسیاری از مردم اسناد و مدارکشان را (در رابطه با شهیدان و افشای مزدوران رژیم) برایمان فرستادند و فعالیتهای اجتماعی زیادی در این رابطه صورت گرفته است. بنابراین این نهضت ادامه دارد و میخواهیم با پیشروی این جنبش، همانطور که زهر اتمی را به حلق رژیم ریختیم، زهر حقوقبشر را نیز به حلقوم این رژیم بریزیم.
سؤال: برخی از جوانان میپرسند که آیا بهتر نبود زندانیان موضع دیگری میگرفتند و زنده میماندند تا ببیشتر به رژیم ضربه بزنند؟
فروغ گلستان: برای پاسخ به این سؤال بیاییم حرکت کنیم از اینجا و برویم به ۳۰سال قبل و به همان سلولهای انفرادی یا عمومی و قرار بگیریم در مقابل هیأت مرگ. چه انتخابی میکردیم؟ بسیاری زمانها هست که برای دفاع از شرافت و انسانیت ۲انتخاب و ۲راه پیش روی ما نیست و همه چیز به یک انتخاب بستگی دارد حتی اگر از قبل قابل پیشبینی نباشد. اما یک چیز روشن است و آن اینکه هر انتخاب و هر کاری که ما امروز میکنیم تاریخ فردا و میراثی برای نسلهای بعد است.
همین انتخاب در لحظات ضروری و پرریسک است که افراد و گروهها و جنبشها را متمایز میکند. قهرمانان ۶۷ هم برای تداوم راه آزادی فقط یک انتخاب و یک راه داشتند. برخی شاهدان میگفتند که در سلولها یا هنگام قرار گرفتن در مقابل هیأت مرگ برخی افراد در لحظه تصمیم میگرفتند، برخی فکر میکردند و تردیدهاشان را کنار میزدند و برخی هم واقعاً نمیدانستند چه خبر است و زمانیکه متوجه میشدند یارانشان را اعدام کردند به نگهبان میگفتند سرموضع و مجاهد هستیم...
حالا کمی تأمل و مکث کنیم ببینیم واقعاً اگر آنها در برابر خمینی تسلیم میشدند واقعاً اگر بر سرموضع آزادی نمیماندند آیا امروز ارزشی به اسم مبارزه و مقاومت در مقابل این رژیم باقی میماند؟ همه ما در هر کجا که هستیم تکتکمان به آن خونها و انتخابها مدیونیم. اگر ندامت، انکار گذشته است آنها به گذشتهشان افتخار کردند اگر ندامت انکار هویت است آنها هویتشان را فریاد کردند پس دیگر برماست که آنها را و ارزشهای آنان را دنبال کنیم. ارزش سر خم نکردن، پس ننشستن امید به مبارزه، شور و اشتیاق به آزادی و عدالت. این روح خاموشنشدنی همان روح مقاومت است که همیشه جبر کور را رد میکند. بنابراین هیچ چیز بیتاثیر، دلبخواه و باری به هر جهت نیست. تاریخ زندگی هر کدام از ما است که تاریخ میهن و ملتمان را میسازد و ما زمانی این را خوب درک میکنیم که میبینیم همین قتلعام ۶۷ به یک خاطره همگانی و به وجدان تاریخی ملت ایران تبدیل شده است. در هر حال انتخاب زرین آنان در سال ۶۷ انتخاب هر لحظه ما و نسلهای آینده است. انتخاب برای شرافت، انسانیت و آزادی بهقول شاملو براستی که مردگان این سال عاشقترین زندگان بودند.
سؤال: پدیده جدیدی که توجه بسیاری از ناظران و رسانههای خارجی هم جلب کرده این است که نسلی که بعد از قتلعام بهدنیا آمدند این روزها دادخواه خون شهیدان هستند. این موضوع را چطور توصیف میکنید؟
فروغ گلستان: درست میگویید حتی سازمان عفو بینالملل هم در گزارشی که سال گذشته درباره قتلعام ۶۷ نوشت به همین موضوع اشاره کرد و گفت نسل انقلاب ۵۷ خونخواه قتلعام شدگان ۶۷ است.
اجازه بدهید قبل از توضیح بیشتر به نامهای اشاره کنم که زندانیان سیاسی مریم اکبری منفرد و گلرخ ایرایی نوشتند. نامهیی که گویای همین حقیقتی است که الآن شما تأکید کردید. در قسمتی از نامه آمده است:
«آنان که رفتند با خون خودشان سقفهای ناباوری و ناامیدی را شکافتند به اسارت و بندگی و تسلیم و رذالت تن ندادند چه در میدان تیر چه در بالای دار بهای سنگین آزادی را پرداختند جریان روشنگر بشارتهای آنها بهرغم همه دسیسهها و خاکسترهایی که بر سرشان ریختند هر روز و هر لحظه ادامه دارد. نبردی سهمگین در جریان بود نبردی میان آنان که رسالتشان تجاوز به ناموس واژهها و ارزشهای انسانی است با آنها که به احیای کلمات برخاستند و برای حفظ ارزشهای انسانی که مهیبترین نیروی ضدخلق تلاش برای نابودی آن داشت مقاومت کردند و سربدار شدند».
و در آخر تأکید میکنند بر همین کارزار جنبش دادخواهی و مینویسند حفاظت از تاریخ دهه ۶۰ که بخشی از تاریخ ایران است وظیفه هر ایرانی است. با بررسی این دهه و محاکمه آمران و عاملان آن باید از تکرار جنایت جلوگیری شود.
این قسمتی از نامه مریم و گلرخ بود و اشارهای به موجی از دادخواهان جوانانی که بهقول عفو بینالملل متولدین ۵۷ هستند و یا بعد از انقلاب بهدنیا آمدند.
۳۰سال پیش در همین روزها خمینی جلاد قتلعام زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز را شروع کرد. او با این جنایت میخواست کاری کند تا دیگر هیچکس فکر تغییر و آرزوی آزادی را به ذهنش هم راه ندهد. هدفش ایجاد رعب و وحشت بود و با این سرکوب وحشیانه میخواست میان مردم و جنبش مقاومت فاصله اندازد. البته در مقابل این شقاوت بیسابقه مجاهدین و مبارزان راه آزادی با ایستادگی بر سرموضع آزادی، پیوند مردم و مقاومت را ناگسستنی کردند.
به قول دوستی که از نروژ تماس گرفت پاسداران ریزشی خارجهنشین رژیم مثل اکبر گنجی برای پنهان کردن این جنایت بزرگ میگفت ببخشید و فراموش کنید اما حالا میبینیم که نامه گلرخ و مریم با این شروع شده که نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم یا پاسدار ابراهیم نبوی که با وقاحت و لودگی میگفت ماجرای کشتار ۶۷ در حافظه ملی رنگ باخته و دیگر اهمیت خودش را از دست داده است و... در حالی که میبینیم برای محو آثار شهیدان حتی مزار قتلعام شدگان را تخریب میکنند.
البته با وجود گذشت ۳دهه از قتلعام زندانیان سال ۶۷ همچنان جنبش دادخواهی آخوندهای حاکم را به چالش کشیده و مانند طنابی بر گردن این رژیم هر روز تنگ و تنگتر میشود. برادر مسعود درباره تاثیر و تداوم این حماسه بهترین توصیف را کردند و گفتند:
«این داستان داستان خونهای پاکی است که به بالا و به آسمان جامعه و تاریخمان میرود و دوباره برمیگردد. خونهایی که بهصورت شبنم آگاهی بهصورت امواج آزادی و بهصورت توفان مقاومت و پرچم پیروزی دوباره بازمیگردد.
سؤال: ارتباط قیام با جنبش دادخواهی را چگونه ارزیابی میکنید؟
فروغ گلستان: دادخواهی قتلعام شدگان ۶۷ بخشی از قیام برای سرنگونی این رژیم است. این دو موضوع از هم جدا نیستند. اگر دقت کرده باشید خانم مریم رجوی در پیامی که هشتم مرداد بهمناسبت سیامین سال قتلعام سال ۶۷ داشتند تأکید کردند که جنبش دادخواهی جنبش ستمدیدهگان و صدای سرکوبشدگان است هر کسی که در این رژیم طعم زندان و اسارت را چشیده، هر کسی که شلاق خورده هر زنی که مورد تعدی و تحقیر قرار گرفته و هر کسی که داغ عزیزی دارد عضوی از این جنبش است و هر ایرانی باید در هر جا که هست در این جنبش نقش داشته باشد و آن را پیش ببرد. زیرا با پیشرفت جنبش دادخواهی دست رژیم در سرکوب و شکنجه و اعدام بسته میشود و راه برای ادامه قیام هموارتر خواهد شد. به همین علت نباید این دو را از هم جدا کرد. جنبش دادخواهی و قیام یکی است. ما هر چه در جنبش دادخواهی پیشروی کنیم و پیروزی به دست بیاوریم در قیام برای سرنگونی هم پیش میرویم.
برگرفته از سیمای آزادی