چهارم خرداد، نه یک تاریخ در تقویم، بلکه نشانی از ایستادگی و تبلور یک اراده تاریخی برای خلق جامعهیی مبتنی بر مناسبات آزاد و دموکراتیک در اختناق شیخساخته است. اگر بخواهیم به ریشههای این تاریخ بنگریم، باید به اعماق تاریک سلولهای زندانهای شاهنشاهی سفر کنیم؛ به همان فضای نمور و بینور که در آن، مفاهیم تازهیی از آزادی و مسئولیت، در حال تکوین بود؛ جایی که در دل اختناق سیاسی، هسته نخستین سازمانی شکل گرفت که امروز با عنوان «مجاهدین خلق ایران» شناخته میشود.
در آن روزها، این سازمان انقلابی هنوز نامی نداشت. آنچه هویت میبخشید، نه اسم که منش بود. نگاه نو به اسلام، تحلیل علمی از واقعیت سیاسی ایران، و مهمتر از آن، تکیه بر اراده انسان بهمثابه کنشگر تاریخ، از عناصر سازنده این پدیده نوپا بود. محمد حنیفنژاد، این پویایی را چنین توصیف میکند: «روزگاری بود که گروه شما، که ما آن را بنیاد گذاشتیم، هیچ نداشت... اما بهتدریج بر امکانات و قدرت ما افزوده شد». این جمله، یک صورتبندی نظری از روند رشد سازمانی انقلابی در دل استبداد است؛ نوعی ایمان به قانونمندی تحول، مشروط به هشیاری، صداقت و احساس مسئولیت.
باقی ماندن یک آرمان ریشهدار
نظام شاهنشاهی، اگر چه توانست با تیرباران بنیانگذاران سازمان در چهارم خرداد ۱۳۵۱، نخستین شاخههای این نهال نوپا را قطع کند، اما از درک ریشهداری آن بازماند. شاه رفت، اما آنچه «شاهزادگی سیاسی» را تداوم بخشید، در هیأت «شیخ» بر سر کار آمد. نظام ولایت فقیه، با بهرهگیری از پیچیدهترین ابزارهای سرکوب، کوشید کاری را به انجام رساند که شاه نتوانست: انهدام کامل پیکره مقاومت.
اما در آنسوی این خونریزیهای تمامعیار، چیزی که باقی ماند نه زوال که ترویج یک فکر بود.
مهمتر از بقای فیزیکی سازمان، بقای فکری و تاریخی آن است. مجاهدین خلق توانستند از دل کشتار ۶۷ و ۱۲۰هزار شهید مقاومت، زنده بمانند و روزبهروز ببالند. این بقا، نمودی از یک منطق تاریخی و فلسفی است: مقاومت، تنها راه بقا در برابر سلطه سیاسی-ایدئولوژیک است.
سازمان مجاهدین خلق، امروز دیگر نه یک گروه چریکی است و نه حتی یک سازمان سیاسی. آنچه این نهاد را به یک واقعیت تمامقد در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران تبدیل کرده، پیوند ارگانیک آن با تودههایی است که در دل سرکوب و سانسور، راهی به رهایی میجویند. این سازمان، اکنون در قالب مقاومت سازمانیافته، کانونهای شورشی، و یک نیروی آلترناتیو سیاسی، خود را باز تولید کرده است.
آنچه در چهارم خرداد ۱۳۵۱ آغاز شد، هنوز به پایان نرسیده است. این روز، بهمثابه یک لحظه تاریخی، هنوز زنده است؛ در ذهن، در حافظه جمعی، و در کنشگریهای نسلهایی که میخواهند سرنوشت خویش را خود رقم زنند. نسلهایی که در تقابل با دو دیکتاتوری – شاه و شیخ – بذرهای یک انقلاب دموکراتیک را میکارند. انقلابی که ممکن است طولانی و پرهزینه باشد، اما از منظر تاریخ، از درون همین رنج و خون، به فردای آزادی خواهد رسید.
چهارم خرداد، روز تولد این ایده است؛ ایدهای که با گلوله خاموش نشد، با شکنجه نابود نگردید و با تحریف تاریخی نیز محو نخواهد شد. این روز، بهمثابه لحظهای زنده در تاریخ، همچنان در خون جوشان حنیف و محسن و بدیعزادگان میتپد و این تپش، قلب آگاهی تاریخی یک ملت است.
کانونهای شورشی: تجسم عملی فلسفه چهارم خرداد
در چهارم خرداد امسال، ۱۰۰ کنش نمادین و انقلابی از سوی کانونهای شورشی در شهرهای مختلف ایران انجام شد. این اقدامات نه فقط اعتراضات گذرا، بلکه تجسمی از یک پروژه سیاسی-تاریخی است؛ پروژهیی که از «بزرگداشت حماسه» آغاز میکند و به «بازآفرینی آینده» میانجامد.
شهرهای مختلف ایران، از پایتخت تا مناطق مرزی، میزبان این پراتیکها بودند:
- در تهران، کانونهای شورشی با نصب بنرهایی از تصاویر حنیفنژاد بر پلهای عابرپیاده و دیوارهای عمومی، پیام ایستادگی و یادآوری را به شهروندان رساندند.
- در کرج، پوسترهای «مرگ بر خامنهای، درود بر رجوی» در نزدیکی مراکز پررفت و آمد نصب شد.
- در مشهد، روشن کردن آتشهای نمادین در مناطق حاشیهای و سردادن شعارهای شبانه صورت گرفت.
- در تبریز، زادگاه حنیفنژاد، شعارنویسیهای شبانه در محلات قدیمی شهر، ارجاعی به ریشههای فکری سازمان داشت.
- در اصفهان، شعارنویسی با مضمون «تنها ره رهایی، سرنگونی» بر دیوار نهادهای دولتی دیده شد.
- در شیراز، شعارهای شبانه با مضمون «چه شاه، چه شیخ – مرگ بر ستمگر» در اطراف فلکه گاز دیده شد.
۱۰۰ پراتیک، ۱۰۰ چهره از مقاومت
این ۱۰۰ اقدام، تنها در سطح کمی قابل ارزیابی نیستند. هر یک از آنها بازتابی از خلاقیت سیاسی در شرایط سرکوب امنیتی است. نمونههایی از این اقدامات به شرح زیر است:
- گلگذاری بر مزار بنیانگذاران مجاهدین در بهشتزهرا توسط کانون شورشی تهران
- نصب پوستر با تصویر حنیفنژاد در میدان آزادی کرمانشاه
- شعارنویسی در قزوین: حنیف زنده است، مقاومت ادامه دارد
- آتشزدن تصاویر خامنهای در میدان مرکزی اهواز
- نصب بنر با تصویر بدیعزادگان بر پل عابر در رشت
- پرچمافشانی شبانه در مسجدسلیمان با شعار «درود بر مجاهدین خلق»
- پخش اعلامیههای بزرگداشت ۴ خرداد در متروی تبریز
- رنگپاشی و دیوارنویسی در یاسوج با شعار «۴ خرداد، روز تعهد به فدا»
- نصب بنر بر سردر دانشگاه کاشان با تصویر سه بنیانگذار
- شعارنویسی در قم با مضمون «خامنهای، شاه جدید ایران است»
و دهها مورد دیگر در شهرهایی نظیر همدان، زنجان، کرمان، گرگان، بروجرد، زاهدان، بندرعباس، انزلی، نیکشهر، شهرکرد، نیشابور، گوهردشت و ساری.
تجدید عهد با فدا
در سطح مفهومی، این پراتیکهای انقلابی، نوعی تجدید عهد جمعی با آرمانی هستند که از چهارم خرداد نشأت گرفته است. محمد حنیفنژاد، بهعنوان بذرافشان نخستین صدق و فدا، یک الگوی مقاومتی بنیادین ارائه کرد و شعلهای که خون بنیانگذاران سازمان مجاهدین برافروخت اکنون در هر کوچه و خیابان، در سایه هر دیوارنبشت و در صدای هر فریادی علیه اختناق شیخساخته فروزان است.
از چیتگر تا آینده
تأمل در مسیر طیشده از میدان اعدام چیتگر تا خیابانهای امروز تهران، نشاندهنده نوعی تداوم منطقی است. نسل جدید، با ابزارها و زبان جدید، به میدان آمده است. شورشهای امروزی، با آنکه در مقیاس نمادین و پراکنده انجام میگیرند، حامل بار عظیمی از تاریخ، معنا، و چشمانداز هستند. این اقدامات، همچون ردپای آتش در شب، مسیر آینده را نشان میدهند.
چهارم خرداد، روزی برای توقف نیست. بلکه لحظهای است برای حرکت؛ برای بازاندیشی در باب چگونهگی مقاومت، چرایی تداوم و ضرورت تغییر بنیادین
هر دیوارنویسی، هر پرچم، هر بنر و هر آتش، صدایی از دل گذشته و نگاهی به سوی آینده است.
این ۱۰۰ پراتیک، وعدههایی روشن برای فردای آزادند؛ فردایی که در آن نامهای حنیفنژاد، محسن و بدیعزادگان آموزگاران ساختن جامعهیی آزاد، عادلانه و دموکراتیک خواهند بود.