«کجاست انتهای شب؟
کجا سپیده میشود؟»
تعبیر این پرسش، زمزمهٔ گاه آرام، گاه فریاد، گاه طغیان و گاه شورش مردم ایران برای پایان بخشیدن به عهد قرونوسطایی از ۴۰سال پیش تاکنون بوده است و ادامه دارد و شتاب بیشتری هم خواهد گرفت. اگر چه این تعبیر را در قیامهای سالیان پیشین شاهد بودیم، اکنون اما این تعبیر، مصداق روشنتر و عینیتری در فاجعهٔ ملی سیل یافته است.
دامنهٔ اتحاد شوم تخریب محیطزیست ایران و سیل ناشی از آن منجر به بروز تهاجم مردم به دستاندر کاران حکومتی در بخشهایی از مناطق سیلزده شده است. مردم که از آغاز سرازیر شدن سیل به شهرهای ایران، آگاه بودند که مسبب اصلی و جنایتکار ردیف اول، همانا تمامیت حاکمیت ولایت فقیه است، آثار ویرانگر سیل بر زندگی و جانشان را انعکاس میدهند.
خبرگزاریهای حکومتی و برخی رسانههای مجازی از درگیری مسلحانه مردم روستاهای اطراف «دشت میشان و سوسنگرد، با پاسداران» گزارش دادهاند. پاسداران ـ که غارتگران اصلی سرمایههای ایران برای خود و خانواده و نظامشان بوده و هستند ـ در فاجعهٔ سیل هم بهدنبال منافع خودشان میباشند. مردم دشت میشان و سوسنگرد اقدام به ایجاد سیلبند کردهاند و پاسدارن در یک جنایت آشکار دست به شکستن سیلبند میزنند تا چاههای نفتی در تیول خود را نجات دهند. حاصل آن، روانه شدن سیل به جانب خانه و کاشانه و محله و زندگی و جان مردم شده است.
مردم این مناطق اقدام به مقابله با پاسدارن جانی خامنهای میکنند تا از در یک ناچاری و ناگزیری بین مرگ و زندگی، از هستی و خانمان خود دفاع کنند.
گزارشی از اهواز در صفحات مجازی گویای انعکاس مردم به حاکمیت است: «اکنون در سوسنگرد و منطقه دشتآزادگان و مسیر اللهاکبر، پاسداران نیروهای امنیتی با سلاح به ما حمله کردند. بهزور میخواهند آب را به سمت ما باز کنند. هر چه زودتر این صدا پخش شود. مردم اسلحه بهدست ایستاده و آمادهاند».
در نمونهیی دیگر از خشم مردم ایران علیه تمامیت دستگاه ولایت فقیه ـ بهخصوص پاسداران و بسیجیان ولایی که منفورترین موجودات در منظر مردم ایران هستند ـ، شاهد اعتراف ناگزیر و علنی پاسدار پاکپور به خشم و تهاجم مردم ستمدیده و سیلزده علیه نظام هستیم. پاسدار پاکپور که سمت فرماندهی نیروی زمین سپاه جهل و جنایت را دارد، در یک نمایش تبلیغاتی تلاش میکند خود را در محل سیلزدگان و همراه آنان جا بزند؛ اما وقتی با تهاجم و تنفر و تیپای مردم خشمآگین و زخمخورده از خیانت نظام آخوندی به طبیعت ایران مواجه میشود، لاجرم جلو دوربین اظهار میکند که: «مشکلات بسیار زیاده. مدیریت نیست. هیچ مسؤل دولتی جرأت نمیکنه بره اونجا. وحشتناک است. خدا شاهد است اصلاً عاصی هستن. من تا الآن فقط توانستم به یک شکلی از دستشون در بیام بیرون. خیلی عصبانیان و خُب، وضع اسفباری دارن».
در خبرها هست که مردم سیلزده پلدختر که وضعیت بسیار اسفبارشان دل همگان را به درد و اندوه و گلوها را بغضآلود و چشمها را گریان نموده است، با وجود محرومیتشان از همة نشانههای حیات، خشم و نفرتشان علیه پاسدار جانی محسن رضایی بالا گرفت و به او تهاجم نمودند.
بیشک نمونههای خشم و طغیان مردم بیپناه و سیلزدهٔ ایران علیه ملازمان و دستاندرکاران حکومتی که برای بازی سیاسی و نمایش تبلیغاتی به این مناطق میروند، بسا بسا بیش از این است که تا این لحظه گزارششده است. معلوم است که دسترسی به کلیه گزارشات در میان حجم اخبار و تحولات ناشی از سیل، در آن واحد میسر نیست؛ اما اینگونه اعتراضات باز هم شتاب بیشتری خواهند گرفت و دامنهٔ آنها وسیع و سراسری است.
آری، ۴۰سال است که خنجرهای جنایت و خیانت حکومت دستاربندان تباهساز از دلهای مردمان ایران گذر کردهاند و واپسینش سیلی است که بیشک دامنهٔ تخریب و ویرانی آن اجتنابپذیر بود. این واقعیت را مردم ایران با هستی و جان و نفسشان حس و لمس کردهاند. اما این شب خونین را سحریست که زخمهای به هم پیوسته، از دل سیلها، ویرانهها، بغضها، فراقها، هجرانها و مویههای یک میهن عاصی، خواهد دمید و از پس آن، نفی تمامیت دستگاه ولایت فقیه را گریزی نیست...