- کارنامهٔ چهل سال حاکمیت ولایت فقیه: گزارش مرگ زندگی
- بحران آب و کشاورزی، بسان اژدهایی در کمین هستی و زندگی ایران
- در دهههای گذشته طول دریاچه ارومیه به ۱۴۰کیلومتر و عرض آن به ۵۵کیلومتر میرسید؛ هماکنون تنها پنج درصد از این دریاچه باقی مانده است
- کاهش متوسط سرانه آب کشور از ۵۵۰۰مترمکعب در ۱۳۴۰ به ۱۴۰۰مترمکعب در ۱۳۹۴ رسیده است
- سالانه ۳۵۰۰هکتار نابودی جنگلهای ایران
- سازمان خواربار و کشاورزی جهانی(فائو): پوشش جنگلی ایران در حال نابودی است
- آخوندها با نابودی دریاچهها و تالابها، نه تنها زیست انسانها را دچار بحران و تنشهای مداوم کردهاند، بلکه حیات وحش و گونههای متنوع حیوانی را نیز نابود کردهاند.
- تالاب انزلی که دهههای متمادی یکی از تالابهای مهم جهان بوده است، عمق ۹متری آن به کمتر ۱متر رسیده است!
- تالاب معروف هامون ـ هفتمین تالاب بینالمللی جهان ـ که منبع درآمد هزاران صیاد و کشاورز بود، دچار بحران شد و رو به خشکشدن نهاد
- سالانه بیش از ۳۳هزار ایرانی بهدلیل آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند. این رقم ۱۲.۵درصد علل مرگ ایرانیها است
- بهطور متوسط هر سال ۷۰۰هزار نفر از جمعیت روستاهای کشور کاسته میشود
- هر برگی از کارنامهٔ چهل ساله حاکمیت ولایت فقیه را که ورق میزنیم، دریچه یا پنجرهای از حیرت گشوده میشود که بهراستی تابلویی از حجم و وسعت ویرانهسازی ایران را گزارش میدهد
از آن طلیعهٔ امید تا این کارنامهٔ فجیع
چهل سال از آن طلیعهای که امید سپیدهدمانش در آرزوهای مردمان گل میداد، گذشت.
ایرانی که چهل سال پیش در دامانش آرزو پرورد، دنبال ۳چشمانداز بود: آبادانی و رفاه / عدالت اجتماعی / آزادی.
اکنون بر قلهٔ این چهل سال میتوان جای پای این ۳چشمانداز را نشان داد: ایران در بحران همهجانبهٔ انسانی و طبیعی! ایران، فلاتی بیپناه!
در چهل سال گذشته، نخست «آزادی» بود که قربانی مطامع فقیه عوامفریب و سلطهگر مطلق شد. همین مبنا برای رقمزدن سرنوشت ۲چشمانداز دیگر کافیست. جامعهای که در آن آزادی را به مسلخ و قربانگاه ببرند، هرگز روی عدالت اجتماعی و آبادانی و رفاه را نخواهد دید.
کارنامهٔ چهل سال حاکمیت ولایت فقیه گویای حجم و کیفیت فجایع طبیعی و انسانی است. فجایعی مثل:
بحران آب و کشاورزی
بحران ریزگردها
بحران آلودگی هوا
بحران دریاچهها و تالابها
بحران متروکه شدن ۳۳هزار روستا
بحران مهاجرت گسترده به شهرها
۱ـ بحران آب و کشاورزی
«ایران یکی از پیشرفتهترین روشهای آبیاری در هزارهٔ اول میلادی را داشته است».(سایت مرکز اطلاعات سازمان ملل، ۲۱مرداد ۱۳۹۳)
«امنیت آب، چالش امنیت انسانی جدی در ایران امروز بهشمار میآید».(گری لوییس، هماهنگکننده سازمان ملل در ایران، ۳آگوست ۲۰۱۴، سایت مرکز اطلاعات سازمان ملل در تهران)
رویترز از قول گری لوییس مینویسد: «علت بحران آبی ایران در میزان مصرف شهروندان نیست... تنها یکسوم آب مورد استفاده در کشاورزی بهصورت بهینه استفاده میشود».
خبرگزاری رویترز در ۲۱مرداد ۹۳ مینویسد: «سدسازیهای بیش از اندازه و آبیاری غیراصولی، بحران آبی در ایران را رقم زده است... در دهههای گذشته طول دریاچه ارومیه به ۱۴۰کیلومتر و عرض آن به ۵۵کیلومتر میرسید؛ اما هماکنون تنها ۵درصد از این دریاچه باقی مانده است»!
در زمینهٔ بحران آب که بنیاد زندگی و هستی ایران و ایرانی را مورد تهدید جدی قرار داده است، شاهد خیانت آشکار دستگاه ولایت فقیه و دولت آن نسبت به سرنوشت مردم هستیم. در این رابطه حتی شاهد گزارشات و اعداد و ارقام متعدد رسانههای حکومتی هستیم، ولی از جانب خامنهای و دولت دستنشاندهٔ او هیچ توجهی نشده و پاسخی داده نمیشود.
چهل سال تخریب محیطزیست ـ بحران آب
بحران آب منجر به چندین قیام اعتراضی توسط کشاورزان در سال ۹۷ شده است. در نگاهی به متوسط سرانه آب کشور شاهد سقوط شتابان آن هستیم. تخریبی که علاوه بر مالکیت و آبدزدی دولت، بهدلیل بیکفایتی در مدیریت منابع ملی حاصل شده است: «کاهش متوسط سرانه آب کشور از حدود ۵۵۰۰مترمکعب در ۱۳۴۰ به ۱۴۰۰مترمکعب در ۱۳۹۴ رسیده است».(اقتصاد آنلاین، ۲۷آذر ۹۶)
هر قیامی هشدار به خیانت حاکمان
برای درک علت قیام کشاورزان که هشداری نسبت به خیانت حاکمان در چهل سال تخریب محیطزیست ایران میباشد، اعترافات رسانههای حکومتی گواه ناگزیر بحران عمیق آب است. سایت عصر ایران در ۶بهمن ۹۷ مینویسد: «جدیدترین آمارهای وزارت نیرو حاکی از آن است که در استانهای فارس، خراسان جنوبی و اصفهان نهتنها سفرههای زیرزمینی آب تهی شدهاند که ذخایر سدها نیز کاهش ٢٥ تا ٥٠درصدی را نسبت به سال گذشته تجربه میکنند».
در این گزارش از قول عیسی کلانتری، مشاور معاوناول روحانی در امور آب، آمده است: «اگر فکری برای بحران آب نکنیم، ٢٥سال دیگر باید ٥٠میلیون ایرانی از کشور مهاجرت کنند و مهاجرت تبعات وحشتناکی دارد تا جایی که شاید چیزی به نام ایران دیگر وجود نداشته باشد. مسؤلان هنوز بحران را درک نکردهاند».
بخشی از بحران آب شامل نشست زمین بر اثر خشک شدن سفرههای آب زیرزمینی است. نمونهای از ایجاد این بحران مرگزا در سایت عصر ایران: «نرخ فرونشست زمین در گستره جنوبغربی تهران از ١٧سانتیمتر در سال ٨٤ تقریباً به ۲برابر رسیده است. این گسترش در بخشهای غربی و شرقی بیشتر است و محیط منطقه فرونشستی به ١٤٩کیلومتر و مساحت آن به حدود ٥٣٠کیلومترمربع افزون شده است».
آری، بحران آب و کشاورزی چکیدهای از کارنامهٔ چهل سال تخریب محیطزیست، بسان اژدهایی در کمین بلعیدن هست و نیست زندگی و کشاورزی ایران است.
۲ـ بحران ریزگردها
نمونهای بارز از بیپناه و بیدفاع ماندن مردم ایران در مقابل تخریب و تهدیدهای زیستمحیطی ناشی از حاکمیت آخوندها، وضعیت اسفبار و دردناک گرد و غبارهای معلق یا ریزگردها است.
در سال ۹۷ شدت ریزگردها به بیش از ۲۰استان کشور سرایت کرد. ریزگردها به تهران هم رسیدند که مساحتی بیش از یک میلیون کیلومترمربع با ۲۰میلیون جمعیت را دربرگرفته است. بحران ریزگردها در استانهای خوزستان و سیستان و بلوچستان تبدیل به بحران سیاسی بین مردم و حاکمیت آخوندی شده است. محققان پیشبینی میکنند: «در صورت عدم توجه به این معضل، شهرهای ایران ـ و بهخصوص شهر تهران ـ با یک سونامی گرد و خاک در سالهای آینده مواجه خواهد شد».(سایت مرجع دانش، مقاله بحران ریزگردها و دیپلماسی حل بحران آن، ۱۳۹۵)
گزارش مرگ زندگی
چهل سال تخریب محیطزیست ـ مرگ یا زندگی در سیستان و بلوچستان
عناوین زیر گزارشی تکاندهنده از تخریب محیطزیست میباشند:
ـ «توفان سیستان موضوعی تکراری برای مسؤلان و دردی همیشگی برای مردم».(خبرگزاری حکومتی مهر، ۲۲مرداد ۹۷)
ـ «غلظت گرد و غبار در زابل به ۳۷برابر حد مجاز رسید».(سایت حکومتی انتخاب، ۴مرداد ۹۷)
ـ «حد مجاز و استاندارد ذرات معلق در هوا ۱۵۰میکروگرم بر مترمکعب است. غلظت این ذرات معلق در هوای منطقه سیستان به ۵۶۷۳میکروگرم بر مترمکعب رسیده است».(خبرگزاری ایرنا، ۴مرداد ۹۷)
ـ «پدیده ریزگردها در جنوب ایران یک ابربحران است».(خبرگزاری فارس، ۲۰بهمن ۹۶، اسماعیل نجار، رئیس سازمان مدیریت بحران کشور)
ـ «میزان ریزگردها در شهر اهواز به ۴۷برابر حد مجاز و در دزفول و اندیمشک به بیش از ۶۰برابر حد مجاز رسید».(خبرگزاری ایرنا، ۲۴بهمن ۹۶)
ـ زهرا سعیدی، نماینده مردم مبارکه در مجلس: «با خشک شدن تالاب گاوخونی، زمینهای کشاورزی اطراف آن تبدیل به محل ریزگردهای سمی و نمکی میشود؛ زیرا رسوب کارخانههای صنعتی نیز در آن وجود دارد».
این عناوین، گزارش مرگ زندگی را در کارنامهٔ چهل ساله حاکمیت ولایت فقیه تصویر میکنند. برای خامنهای و دولتهای سابق و کنونی دستنشاندهٔ وی، اولویت سیاستگذاری و برنامهریزی و اختصاص بودجه، نه مردم ایران که نیروهای سرکوب و سوریه، لبنان، یمن و عراق و گسترش نفوذ خود و تلاش برای بیثبات کردن منطقه است! این است ریشهٔ اصلی و بنیادی بحران ریزگردها و باقی بحرانهای موازی آن.
مرز پرگهر در کام اژدها
یکی از دلایل تشدید ریزدگرها در شرق ایران، خشک شدن دریاچه هامون است. دومینوی خشک شدن دریاچهها دامن مام وطن را گرفته است. مشکلات ناشی از خشک شدن دریاچه هامون فقط گریبان سیستانیها را نگرفته، بلکه شهرهای اطراف استان را هم شامل شده است. آثار مصیبتبار خشک شدن دریاچه هامون، باعث تشدید بحران ریزگردها در کل منطقه شده است.
آنچه اما نمک بر زخم مردم میپاشد، خیانت آشکار در مقابل این حجم تخریب توأم با بیخیالی عناصر دولتی و محلی وابسته به حکومت طی سالیان متمادی است. در همین رابطه خبرگزاری مهر در ۲۲مرداد ۹۷ گزارش کرد: «موضوعی که برای مردمان ناراحتکننده است، عدم توجه کافی مسؤلان است؛ زیرا طی این سالها وعدههای متعددی از سوی مسئولان مختلف برای کم کردن بخشی از مشکلات مطرح شده، اما به هیچکدام عمل نشده است... بسیاری از مردم سیستان هنوز زمانی را که این منطقه یکی از آبادترین مناطق ایران بود، بهیاد دارند؛ اما متأسفانه امروز به آلودهترین شهر جهان تبدیل شده است. جلسات و وعدههای مسؤلان نتیجهبخش نیست».
۳ـ بحران آلودگی هوا
«از هر طرفم که رفتم جز وحشتم نیفزود» ـ حافظ
ضریب مشترک تخریب همهجانبه
در بررسی دامنهٔ تخریب محیطزیست در ۴۰سال گذشته، با زنجیرهای بههمپیوسته از گوناگونی موضوعات و ضریب مشترک تخریب آنها مواجهیم. این ضریب مشترک به ما آدرس یک مدیریت کلانفاسد را میدهد.
در بررسی آلودگی هوا همواره با ۲عامل مهم مواجهیم: آلایندهها ـ تصفیهکنندهها. این عوامل با مدیریت علمی و پاسخگو به تأمین سلامت محیطزیست، قابل کنترل و هدایت سالم است؛ اما هوایی که باید تنفس و جان انسانها را تأمین کند، در ایران زیر سلطهٔ حاکمیت ولایت فقیه بدل به قاتل جانشان میشود. میانگین آمارها نشان میدهد که سالانه بیش از ۳۳هزار ایرانی بهدلیل آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند. این رقم ۱۲.۵درصد علل مرگ ایرانیها است.
آلودگی هوا از حدود سالهای ۸۲ و ۸۳ در ایران شروع شد و کمکم شهرها را تسخیر کرد. در این مدت هیچ راهکار کارآمدی از جانب حاکمیت برنامهریزی نشده و اوضاع ـ بهخصوص در پاییز و زمستان ـ همواره رو به وخامت و خطر بیشتر پیش رفته است.
پول ایران کجاست؟
در اینجا هم ریشه و اساس را باید در هدف از سرمایهگذاریهای کلان کشوری و دولتی بررسی کرد. وقتی بیشترین سهم بودجه سالانهٔ کشوری به حوزههای جهل و خرافات، به حفظ نظام و به سپاه پاسداران اختصاص داده میشود، دیگر چه سهمی برای بهبود زندگی مردم و محیطزیستشان باقی میماند؟ آن وقت دولت مطبوع ولایت فقیه که به اعتراف نمایندگان مجلس، سیستم بوروکراسی فاسد را در ایران شایع کرده است، برای رفع آلودگی هوا به راهکارهای ابلهانه روی میآورد: کم کردن آلودگی هوا با هواپیماهای آبپاش در آذر ۱۳۸۹!
حسن روحانی میگوید: «حل مشکل آلودگی هوا پول میخواهد». از قضا روی مشکل اصلی مردم با حکومت انگشت گذاشته است. مردم ایران سالهاست به خیابان و کوی و گذر میآیند و فریاد میزنند: «یه اختلاس کم بشه ـ مشکل ما حل میشه!» و یا «نه حاکم، نه دولت، نیستند به فکر ملت» و... پرسش این است که مگر پول ایران در جایی بهجز نزد خامنهای و روحانی و دستگاه عریض و طویل کلانفساد این حاکمیت است؟
واقعیت این است که پول ایران میلیاردمیلیارد هزینهٔ ساختن موشک، خرج حزبالله لبنان، نگهداشتن بشار اسد، تأمین حشدالشعبی عراق، تداوم حمایت از حوثیها در یمن و ساختن قبه و بارگاه در عراق و تاجیکستان و آمریکای لاتین میشود و روحانی برای حل بحران آلودگی هوای مردم ایران، پول میخواهد!
ترابری فرسودهٔ آلودهساز و سیرک وعدهها
چرا پول ایران هزینهٔ نوسازی اتوبوسهای شهری و وسایل حملونقل مشابه که بیش از ۳۵درصد ذرات معلق آلوده را تولید میکنند، نمیشود تا آلودگی هوا کاهش یابد؟ سالانه ۳۶۵هزار خودرو به خودروهای ایران اضافه میشود. برای جلوگیری از تشدید آلودگی هوای ناشی از سوخت این ماشینها چه فکری میشود، چه برنامهای ارائه میشود و چه هزینهای تأمین میگردد؟ تنها کاری که صورت میگیرد، مشتی مصاحبه تلویزیونی و مطبوعاتی و وعده و وعید سر خرمن است که نمونههایش را در بررسی بحران ریزگردها دیدیم.
راهحلهای دولتی مثل همیشه تعطیلی مدارس، ادارات و بیرون نیامدن بیماران است و بس! سهم مردم هم جاندادن بیشتر و بیشتر تا فصلی بگذرد و طبیعت خودش کاری بکند! تنها کاری که مانده تا مردم ایران برای نجات خودشان از آلودگی هوا بکنند، این است که مثل پرندگان کوچهای فصلی و ییلاق و قشلاق کنند!
نابودی جنگلها و مرگ هوا
چهل سال تخریب محیطزیست ـ نابودی جنگلها ـ رسانه حکومتی انتخاب ۲۹تیر ۹۷
در ایران زیر سلطهٔ آخوندیسم، عوامل مؤثر بر تصفیهٔ هوا مثل باغها، جنگلها، دریاها و رودخانهها هم دچار بیکفایتی و غارت حکومتی شده و سیر صعودی نابودی را طی میکنند. در این رابطه یادآوری میشود که هر هکتار جنگل، سالانه ۶۸تن رسوب گوگرد و غبار را جذب و بهجای آن ۲.۵تن اکسیژن تولید میکند. با حساب این عدد و رقمها، به این عناوین توجه کنید که بخشی از علل آلودگی هوای ایران را گواهی میدهند:
ـ «نابودی ۴۳درصدی جنگلهای ایران طی کمتر از ۳۰سال».(سایت انتخاب، ۲۹تیر ۱۳۹۷)
ـ «درگیری ایران با مسائل سیاسی مختلف، جنگ و... باعث شد محیطزیست ایران فراموش شود».(سایت انتخاب، ۲۹تیر ۱۳۹۷)
ـ «حضور ایران در میان ۶کشور مخرب جنگل جهان» / «۳هزار تن حجم زباله دفنشده در جنگلها» / «۶میلیون مترمکعب برداشت سالانه ایران از جنگلهای شمال کشور» / «۹۰۰میلیون دلار خسارت سالانه ناشی از قطع درختان جنگلی» و «تا ۵۰سال آینده هیچ جنگلی نخواهیم داشت».(خبرگزاری ایسنا، ۱۷مهر ۱۳۹۶)
ـ «هر ثانیه ۳۵۰متر جنگل نابود میشود... سازمان جنگلبانی بودجه ندارد و حتی در بودجه سال ۹۷ هم مورد توجه قرار نگرفته است».(سایت مشرق، ۱۳تیر ۱۳۹۷)
ـ «ایران: سالانه حدود ۳۵۰۰هکتار نابودی جنگل».(سایت مشرق، ۲۵آذر ۱۳۹۶)
ـ «سازمان خواربار و کشاورزی جهانی(فائو) اعلام کرده است که پوشش جنگلی ایران با سرعتی بیشتر از دیگر نقاط دنیا در حال نابودی است».(ویکیپدیا)
کلانفساد سیاسی سر کلاف آلودگی هوا
در پیجویی ریشه و سبب این آمارها، باز به رابطه درآمد و هزینهٔ مملکت و مدیریت بر آن میرسیم. در این رابطه سایت مشرق در مطلبی به تاریخ ۲۵آذر ۹۶ به نقل از گزارش مجله اکونومیست نوشته است: «۲۸درصد از خاک اسپانیا را در سال ۱۹۹۰ میلادی جنگل تشکیل میداد. حالا اما جنگلها ۳۷درصد کشور را پوشش میدهند. یونان و ایتالیا طی همین مدت ۶درصد افزایش جنگل داشتهاند. ایرلند در سال ۱۹۲۲ تنها ۱درصد جنگل داشت؛ حالا اما ۱۱درصد شده است». مشرق در ادامه مینویسد: «چرا این کشورها به چنین نتیجهای رسیدهاند؟ به یک نتیجه میرسیم: دولت در این کشورها جنگلزایی را جدی گرفته و مردم نیز همراهی کردهاند؛ سپس در مورد آنها قوانینی وضع شده است».
این آمارها چه میگویند؟ این آمارها گوشهای از سر کلاف آلودگی هوا در ایران را باز میکنند که همانا کلانفساد مدیریت سیاسی و زیستمحیطی است.
۴ـ بحران دریاچهها و تالابها
دریاچهها، تالابها، جنگلها و رودخانهها در زمرهٔ مهمترین تنظیمکنندهگان اکوسیستم حیات در جهان ما هستند. نگهداری و رونق بخشیدن به این عناصر حیاتی، مدیریتهای علمی و هزینههای لازم را در کشورهای پیشرفته و دولتهای مردمی به خود اختصاص میدهند.
چهل سال تخریب محیطزیست ـ نابودی تالابها
در میهن ما اما با وجود داراییها و سرمایههای کلان طبیعی و انسانی، نابودی برخی از دریاچهها و تالابهای ایران یکی از کارنامههای ننگین و خیانتبار مدیریت زیستمحیطی در حاکمیت نظام آخوندی شده است. آخوندها با نابودی این دریاچهها و تالابها، نه تنها زیست انسانها را دچار بحران و تنشهای مداوم کردهاند، بلکه حیات وحش و گونههای متنوع حیوانی را کشتهاند.
طناب سدها بر گلوی دریاچهها
یکی از عوامل تعیینکننده در نابودی دریاچهها و تالابها، سدسازیهای بیرویه دولتی در مسیر دریاچهها و تالابها میباشد. این سیاست و مدیریت ناشی از آن در چهل سال تخریب محیطزیست را با چند نمونه اسفناک از گزارش ۱۴اردیبهشت ۹۱ سایت آفتاب آنلاین مرور میکنیم:
ـ «ایران یکی از کشورهایی است که طبیعتی بینظیر دارد؛ با این حال در تخریب آن نیز اقداماتی بینظیر صورت میگیرد».
ـ «دریاچه هامون به صورت باتلاق درآمده. دریاچه جازموریان به کویر تبدیل میشود. دریاچه بختگان به کلی خشک شد. دریاچه تشک از چند ماه قبل خشک شده است. هورالعظیم بهطور کامل خشک شد».
ـ «به جرأت میتوان گفت که در ایران هیچ تالابی از آلودگی در امان نیست. گویی ما دشمن تالابها هستیم و وظیفه داریم هر تالابی را در ایران نابود کنیم».
ـ «نباید همیشه تقصیر را بر گردن خشکسالی یا نباریدن باران بیاندازیم. ساخت چندین سد در بالادست منابع تأمینکننده دریاچه ارومیه، باعث نابودی و بروز فاجعه زیست محیطی در این دریاچه شده است... به دلیل احداث سد روی رودخانه زایندهرود، آب در مسیر طبیعی خود حرکت نمیکند».
ـ «چه باید گفت از تالاب شادگان! تالابی که زندگی بسیار از ساکنین جنوب غرب ایران به آن وابسته است، اکنون بهخاطر چند پروژه بیاهمیت که فقط سود آن به جیب صاحبان آن میرود، باید اینگونه آلوده و تخریب و خشک شود».
مرگ اکوسیستمها
تالاب انزلی که دهههای متمادی یکی از تالابهای مطرح و نامی ایران و در زمرهٔ تالابهای مهم جهان بوده است، دستخوش تطاول، بیکفایتی و خیانت حاکمیت آخوندیسم شده است. این تالاب مساحتی حدود ۲۰۰کیلومتر مربع دارد که آن را «تصفیهخانه آب دریای خزر» نامیدهاند. این تالاب که در سرنوشت زندگی انسانها و حیات وحش و حفظ سلامت محیطزیست نقش ویژهای دارد، دچار بحران و تهدید نابودی گشته و عمق ۹متری آن به کمتر ۱متر رسیده است: «نبود لایروبی لازم و نیز رهاسازی فاضلابهای صنعتی، خانگی و بیمارستانی چند شهرستان استان گیلان به تالاب انزلی، منجر به تخریب بخشهای بزرگی از تالاب و برهمخوردن تعادل اکوسیستمی آن شده است. هنوز دولت، تدبیر درستی برای حل این معضل در نظر نگرفته است».(سایت رزرواسیون مهر، ۷اسفند ۹۵)
در گوشهای دیگر از شرق ایران تالاب معروف هامون ـ هفتمین تالاب بینالمللی جهان ـ قرار دارد. این تالاب که در شمال شرق استان سیستان و بلوچستان واقع است، بهدلایل مشابهی همچون بقیه بیمدیریتیها در محیطزیست، دچار بحران شد و رو به خشک شدن نهاد.
هامون منبع درآمد هزاران صیاد و کشاورز بود. تا اواسط دهه ۷۰ بیش از ۸میلیارد مترمکعب وسعت داشت. از هر هکتار آن ۵ تا ۶تن گندم حاصل میشد. زندگی حدود ۱۵هزار صیاد را تأمین میکرد. سالانه ۱۲هزار تن صید ماهی از آن برداشت میشد. حدود ۱۲۰هزار رأس دام از آن تغذیه میکردند. تالاب هامون یکی از مراکز صنایع دستی برای حصیربافی بود.
اعداد و ارقام در عزای دریاچهها و تالابهای ایران
در بخش پایانی بررسی بحران دریاچهها و تالابها، اعداد و ارقام از کارنامهٔ چهل ساله تخریب محیطزیست ایران میگویند. مصطفی شهرابی مدیر سابق بینالملل و آموزش سازمان زمینشناسی:
ـ «در اطراف دریاچه ارومیه حدود ۱۰۴بند و سد ساخته شده است که هر کدام از اینها، آبهای مورد نیاز دریاچه را گرفتهاند
ـ «۳۱تالاب مساحت خود را از دست دادهاند. ۷۵درصد تالابها در معرض خشک شدن قرار گرفتهاند. حدود ۵۸درصد مساحت تالابها از بین رفته است. ۵۰درصد تالابهای ایران خشک شده یا از بین رفتهاند
ـ «بدون مطالعات علمی اقداماتی انجام شده که خود منجر به خسارت شده است. از جمله این موارد سد گتوند است که ۲۵سال پیش این سد جانمایه شد و همان زمان اعلام کردیم محل سد مناسب نیست؛ اما گوش نکردند و سدی که امروز ساخته شده، تبدیل به دریاچه نمک شده است».(سایت گفتگوی علمی رادیو رژیم)
ریشهٔ اصلی تخریب: کلانفساد سیاسی
هر برگی از کارنامهٔ چهل ساله حاکمیت ولایت فقیه را که ورق میزنیم، دریچه یا پنجرهای از حیرت گشوده میشود که بهراستی تابلویی از حجم و وسعت ویرانهسازی ایران را گزارش میدهد. در آغاز مطلب گفتیم جامعهای که در آن آزادی را به مسلخ و قربانگاه ببرند، هرگز روی عدالت اجتماعی و آبادانی و رفاه را نخواهد دید.
۵ـ بحران متروکه شدن ۳۳هزار روستا
ـ «متروکه شدن ۴۰۶روستا از ابتدای سال ۹۵».(سلامت نیور، ۱آذر ۹۵)
با بحرانهایی که بررسی شدند، میتوان سیمای حیرتانگیز یک محیطزیست تخریب شده را تجسم کرد. دامنهٔ این نابودی بهطور مستقیم به حیات و بود و نبود روستاهای ایران گسترش یافته است. نخست چهرهای از این ویرانهگری شگفتآور را در آینهٔ آمارهای رسمی مینگریم:
ـ «از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۹۳ بیش از ۳۴هزار روستا در کشور تخلیه شده است».(سایت انجمن مفاخر معماری ایران، ۱۹تیر ۹۶)
ـ ابوالفضل رضوی، معاون توسعه روستایی و مناطق محروم رئیس جمهور: «در چابهار ۶۰درصد، اهواز ۳۵درصد و تبریز ۳۳درصد حاشیهنشینی داریم. ۶۰درصد از حاشیهنشینهای تهران را روستاییها تشکیل میدهند».(همان منبع)
ـ غلامرضا عبداللهی مدیرکل امور روستایی استانداری لرستان: «بر اساس آخرین آمار، ۴۱۳روستای استان، خالی از سکنه است».(خبرگزاری ایرنا، ۱۴مهر ۹۷)
ـ مدیرکل امور روستایی استان اصفهان: «سرشماری سال ۱۳۹۵ حاکی از خالی از سکنه شدن ۲۳۰روستا است».(سلامت نیوز، ۱۰دی ۹۵)
ـ «۳۰هزار روستای ایران فاقد سکنه است».(خبرگزاری ایرنا، ۱۴مهر ۹۷)
خواباند وکیلان و خراباند وزیران
آمار و ارقام خلاصه شده در نمونههای فوق نشان از این دارند که دامنهٔ فوقالعاده بودن این نابودسازی آنقدر وسیع و عیان و غیرقابل انکار شده است که حتی مراجع تحقیقی دانشگاهها و رسانههای یومیه، اینچنین زنگ هشدار را به صدا درآوردهاند.
بهراستی سیاست ولایت فقیهیِ «توسعهطلبی برونمرزی و افسارگسیختهگی سرکوب داخلی» مجالی برای حکومت کردن در تعریف متعارفش که باید ایجاد سهولت در تمدنسازی باشد، باقی نگذاشته است.
چهل سال تخریب محیط زیست ـ قاتل محیطزیست کیست؟
در این ویرانهگری شاهد همدستی همهٔ ارکان نظام آخوندی در همبستگی برای تخریب محیطزیست هستیم. آنقدر که حداقل سیاست و برنامهٔ علمی برای نگهداشتن حیات طبیعی و انسانی روستاها مدیریت نشده است. خبرگزاری «آنا» ارگان دانشگاه آزاد در ۱۰مرداد ۹۷ نوشته است: «حلقه مفقوده در توسعه روستایی بحث اقتصاد و فرهنگ روستایی است و به این ۲مقوله بسیار مهم در توسعه روستایی توجه نشده است». و نمونهای دیگر از نبود حداقل سیاست و برنامه، گزارش سلامت نیوز در ۱آذر ۹۵ است: «نبود امکانات فرهنگی و رفاهی، مشکلات اقتصادی و معیشتی، بیکاری و فقر و نبود گاز و آب مناسب باعث شده برخی روستاها به کل خالی از سکنه و متروکه شوند».
همهٔ موارد فوق گزارش یک اپیدمی ناامیدی و بیسرانجامی در میان جمعیت روستایی ایران را میدهند. اپیدمیای که ریشه در خیانت حاکمان بیلیاقت و اختلاسگر دارد که سرمایه و انرژی و توش و توان ایران را خرج مطامع قدرتپرستانه و حفظ نظام مخرب حیات و فسادپرور و فسادگسترشان کردهاند.
۶ـ بحران مهاجرت گسترده به شهرها
ـ «بهطور متوسط هر سال ۷۰۰هزار نفر از جمعیت روستاهای کشور کاسته میشود».(خبرگزاری ایرنا، ۱۴مهر ۹۷)
در بحث مهاجرت ـ چه داخلی و چه برونمرزی ـ باید مستقیم به چگونگی و کیفیت جریان سیاسی حاکم بر یک جامعه مراجعه نمود. این دولتها و سیاستهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگیشان هستند که موجب جذب یا طرد شهروندان و یا ماندن و رفتن از محیطزیستشان میشوند. ریشه و بنیاد مهاجرت داخلی و خارجی در همین عوامل است و بس. کافیست بهعنوان چند خبر از مهاجرت یا فرار مغزها از ایران توجه کنیم تا بهعلت بحران مهاجرت در داخل ایران نیز پی ببریم:
ـ «ایران در رتبهٔ ششمین کشور جهان با بیشترین میزان فرار مغزها است».(تابناک، ۱۰مرداد ۹۶)
ـ «آمار عجیب فرار مغزها از ایران: خروج ۱۸۰هزار نفر از دانشآموختگان کشور در سال ۱۳۹۴ و مهاجرت به دیگر کشورها برابر است با مجموع درآمد نفت که فاجعهای برای کشور است».(تابناک، ۲۱آذر ۹۶)
ـ «رتبه حیرتانگیز ایران در فرار مغزها: در سال ۲۰۱۸ تعداد دانشجویان مهاجر از ایران ۱۲هزار و ۷۰۰نفر اعلام شده است / ۹۰درصد دانشجویان ایرانی پس از اتمام تحصیل در آمریکا میمانند».(اقتصاد آنلاین، ۸دی ۹۷)
چرایی اپیدمی مهاجرت
در بررسی مهاجرت بیش از حد به شهرها میتوان دلایل برشمرده در «متروکه شدن روستاها» و «بحران آب و کشاورزی» ایران را علت اصلی آن دانست. اما علاوه بر اینها باید به زمینههای روحی و روانی ناشی از تخریب محیطزیست مثل نبودن امکانات زیرساختی و خدمات زندگی روستایی و آثار مستقیم آنها بر تخریب بنیاد و ساختار زندگی و ناامیدی از بهبود شرایط روستاها توجه داشت.
چهل سال تخریب محیطزیست ـ مهاجرت بهخاطر خشکسالی
رشد نسبت جمعیت شهری به روستایی، یکی از شاخصها و نشانههای مهاجرت است. در این باره سایت تجارت فردا در ۱۳اردیبهشت ۹۴ در مطلبی زیر عنوان «خشکآبادها» از قول عادل آذر، رئیس مرکز آمار ایران، نوشته است: «در سال ۱۳۹۰ نسبت جمعیت شهری به روستایی از ۷۱ به ۲۹درصد رسید؛ در حالی که در سال ۱۳۸۵ این نسبت ۶۸ به ۳۲درصد بود. در واقع در این ۵سال سهم جمعیت روستایی کشور از ۳۲درصد به ۲۹درصد رسید. آمارها نشان میدهد نسبت جمعیت روستایی ایران در دهههای اخیر روند کاهشیِ سریع داشته است».
مگر مردم آستین بالا بزنند!
با گذشت ۴۰سال از قیام سال ۱۳۵۷ هنوز برخی از روستاهای ایران دورهٔ تحصیلی بیشتر از پایه دبستان را ندارند! در برخی از روستاهای شمال ایران والدین دانشآموزان آنها را از میان جنگل و رودخانهها عبور میدهند تا به مرکز تحصیل راهنمایی برسند. عمدهٔ وقت دانشآموزان صرف رفت و برگشت مسیر میشود و با هر باران و برف، ادامهٔ تحصیل متوقف میگردد.
در نمونهای از این شیوهٔ تحصیل، خبرگزاری ایرنا در ۱۴مهر ۹۷ از قول فرهاد طهماسبی، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی، مینویسد: «دسترسی به آموزش نشان میدهد که مقاطع تحصیلی مختلف هنوز روستاها را کاملاً پوشش نداده و روستاییان باانگیزه، برای ادامه تحصیل مجبورند روستاهای خود را به مقصد شهر ترک کنند».
موریانههای فساد در بافت بنیادهای اقتصاد حکومتی
در قیامهای ۲سال اخیر، اقشار مردم ایران همواره بر فساد اقتصادی نهادینه شده در حکومت آخوندی شوریدهاند. همین بنیاد فاسد، باعث ایجاد انبوه مهاجرت به شهرها و شکلگیری بحران پشت بحران گشته است. خبرگزاری ایرنا در ۱۴مهر ۹۷ از آخرین نمونههای عوامل مهاجرت روستاییان بر اثر نبود بنیادهای اقتصادی، اینطور نوشته است: «۱۹میلیون مهاجر روستایی در مناطق حاشیهای شهرها قابل توجه است... همه نظریات مهاجرت در زمینه روستا ـ شهر، اهمیت اقتصاد را در برانگیختن فرد برای مهاجرت برشمردهاند... در حال حاضر آب آشامیدنی ۲میلیون و ۶۰۰هزار نفر در ۶۸۰۰نقطه ایران با تانکر تأمین میشود».
در بررسی این ۶نمونه از عوامل تخریب محیطزیست، تصویری جامع از تمامیت یک ساختار کلانفاسد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بهنام جمهوری اسلامی مشاهده میشود. همهٔ این عوامل، گویای جنایتی همهجانبه علیه حیات انسان و طبیعت ایران هستند.
راهکار اساسی تا به آبادی رسیدن
از مرارت و رنج جانکاه مردم ایران، دست روی هر معضل و مصیبت و آسیبهای زیستمحیطی که گذاشته میشود، علت آن بهطور مستقیم راه به حاکمیت فاشیسم دینی میبرد که عزم آن داشته و دارد تا حرث و نسل ایرانزمین را بهپای حفظ قدرت و سیطرهٔ اهریمنیاش بریزد.
پس از ۴۰سال تجربه مردم ایران در زیر سلطهٔ این حاکمیت، راهکار اساسی برای تمام مسائل صنفی، زیستمحیطی، اجتماعی و سیاسی در این دیار و مرز و بوم، همانا خلع قدرت و حاکمیت از آن است تا با استقرار حاکمیت مردم و دموکراسی و آزادی، جلوههای زیبای جغرافیای مرز پرگهر به فلات پهناور ایران و به مردم ایران بازگردد.
اکنون با قیامهای مستمر اقشار مردم ایران و خروش کانونهای شورشی علیه تخریب حیات طبیعی و انسانی ایران، کارنامهٔ حاکمیت ولایت فقیه در کف خیابانهای ایران مورد حسابرسی و تهاجم قرار گرفته و دیر نیست که در تمامیتش تعیینتکلیف نهایی گردد...