«دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
چیرهدستان میربایند آنچه هست
میبرند آنگه ز دزد کاه، دست
دزد اگر شب، گرم یغما کردن است
دزدی حکام، روز روشن است
حاجت ار ما را ز راه راست برد
دیو، قاضی را بهرجا خواست برد» ـ پروین اعتصامی
محتاج زر را اعدام کردند،
از طرفی قاضی دزد و قاتل، سعید مرتضوی غیبش زد و رمید...
و چه بسیار دزدان طماع نجومی که در پناه فقیه و در سایهٔ عبای شیخ، خوش روزگار میگذرانند و گوشهٔ چشمی هم به پوزار گرگ فقر بر سفرههای ایرانزمین ندارند...
«بهمن ورمزیار» طبق هیچ قانون و کتاب و عرف و سنت و شرع و طریقتی نباید مجازات میشد.
بهمن خودش را معرفی کرد و شاکی هم رضایت داده بود. بهمن اموال را هم پس داد و کسی هم خسارتی ندید. هیچ زیان و آسیبی به هیچ آدمی نرساند؛ هیچ زندگییی هم از هم نپاشید و قلب و دل هیچ مادری تا ابد داغدار نشد...
حرف این است که این اعدامها ناشی از «قانون و قضاوت و عدالت» نیستند؛ این مرگها ناشی از «حکم و فتوا و سیاست» شیخ و محتسب و آخوند هستند... چراییاش هم فقط و فقط برای ارعاب و سرکوب و خفقان و گروگان گرفتن مردم است...
اینگونه است که نه یک یا ۱۰ و ۱۰۰بهمن، که همیشه باید یک میهن زیر اعدام باشد و امورات فقیه، به سامان...!
بهقول حافظ: چون نیک بنگری، همه تزویر میکنند...
اما فقیه شهر را چه سود که:
«هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگطبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد» ـ سیف فرغانی