سرمایهگذاری روی باد، حکایت آن طیف از سیاستمداران است که آنقدر با توهم اقتدارگرایی، سیاستگذاری میکنند که همین توهم، افقهای آینده را در منظرشان کور میکند. اقتدارگرایی، سیاهچالهیی زیر خاشاکهای پرهیمنهنمای تبلیغات و تحکمگراییِ سیاسی و مذهبی و امنیتی است؛ جلوهفروشییی پرهیاهو و چشم پرکن که از همان آغاز سیاستگذاری، در حال حفر سیاهچاله برای خود است.
بهیاد آورید هیمنهنماییهای چشم پرکن و پرهیاهوی خمینی را در زمینهسازیِ جنگافروزی برای تسخیر عراق و از کربلا به قدس رفتن! عاقبت اما جز جامزهر برای خود و نظام و جز لعن و نفرین در میان مردم مغبونشده، عایدی برای خمینی نماند. آن زمان، سرکوب آزادیها و رواج اعدامهای سیاسی در سایهٔ جنگافروزی، در حال کندن سیاهچاله برای سیاستهای خمینی بودند. بعد از خمینی هم، سیاست پرورش نیابتی در منطقه توسط خامنهای برای به سایه بردن آزادیها و جامعهیی طبقاتیشده، تعمیق سیاهچاله در پای چنین استراتژییی شد.
خامنهای برای پیش بردن و نگهداشتن این استراتژی، سالهای سال در صحبت با مستمعین گوش بهفرمان، تکرار میکرد که اگر در سوریه و لبنان و یمن با دشمنان نجنگیم، باید در همین شهرهای خودمان سنگر ببندیم.
اولاً: منظور خمینی و خامنهای و دستگاه تبلیغاتی آخوندها از «دشمن»، آنچنان عوامفریبانه و تبلیغاتی است که هیچ حد و مرز و تعریفی برای این واژه ندارند؛ طوری که هر منتقد اصل ولایت فقیه در قانون اساسی را هم «دشمن» خطاب میکنند! واژهٔ «دشمن» از جانب کارگزاران نظام ولایی ــ آخوندی، سنگری در برابر هر ایرانیِ خارج از مدار حاکمیت است. همان استفادهیی که تمام نظامهای تمامیتخواه یا توتالیتر از این واژه کردهاند و میکنند.
ثانیاً: حالا که سوریه بهعنوان کانون صدور ارتجاع و تروریسم از بین رفته، طبق گفتهٔ ولیفقیه ارتجاع، سنگر را باید در شهرهای ایران ببندند. اما پرسش این است که جلو کی؟ آیا جز جلو اکثریت مردم ایران؟
واقعیت این است که از اول هم منظور خامنهای از «دشمن»، جز همین مردم که ۳نمایش انتخابات اخیر حکومتی را تحریم کردند و اقشار آن در کف خیابانها فریاد دادخواهی سرمیدهند، نبوده است. آخر دولت و حاکمیتی که از پایگاه اجتماعی خود خاطرجمع باشد، چه نیازی به دستدرازی به خاک و جغرافیای خارج از کشور خود دارد؟ چه نیازی به پرورش نانخور و مزدور غیرایرانی در جاهای دیگر دارد؟ از قضا پرورش اینچنین نیروها با هدف مکمل نیروی داخلی برای سرکوب مردم ایران در مصاف مقدر نهایی بوده است. اما جهان دید که آنهمه اولدورمنماییها، در سیاهچالهٔ سوریه، در کمترین زمان قابل تصور، محو شد.
اینگونه شد که خامنهای اکنون با دیوار قطور بنبست استراتژیک و نیز آثار آن در ریزش و یأس نیروهای حکومتی مواجه شده است. اکنون اصلیترین کانون برافروختن آتش دودزای ارتجاع آخوندی در کشورهای دیگر برای پوشاندن اصل دعوا میان مردم و حاکمیت، دود هوا شده و «سنگر واقعی» میان مردم و حاکمیت آشکار شده است.
از این پس، سیر چنین تحول داخلی همراه با تغییر تعادلقوای بالفعل بینالمللی علیه حاکمیت ملایان، شتاب میگیرد. از این پس هر رخداد و تحولی را باید از این منظر و با چنین مختصات و ویژگی مد نظر داشت.
دورانی نوین آغاز شده است و هوشیاری سیاسی پیرامون آن، آزمایش اکثریت مردم ایران و نیروهای اصیل ضد هر گونه دیکتاتوری و وابستگی را میطلبد. مشخصهٔ بارز این دوران، رقم خوردن هر تحولی پیرامون ایرانزمین بهجانب تعیینتکلیف بازگشتناپذیر حاکمیت آخوندی توسط اکثریت مردم ایران در شتاب گرفتن تغییر تعادلقوای بینالمللی علیه حاکمیت آخوندی است.