اگر نمایش انتصابات خرداد ۱۴۰۰ را مرز عبور رژیم آخوندی به جانب یکپایهگی و انقباض بدانیم، موقعیت کنونی با شروع کار کابینهٔ جدید چه مشخصاتی دارد؟ با توجه به مؤلفههای در دسترس و تجربه شده در همین دو ماه گذشته، چشمانداز پیش رو چه نشانههایی را در تعادلقوای درون و بیرون رژیم بارز خواهد کرد؟
این پرسشها را باید با توجه به مسائل مبرم روز پاسخ داد. مسائل مبرم ایران کرونا، اقتصاد ویران شده، برجام سردرگم، سیاست خارجی زیر سایهٔ تحریم، سرکوب داخلی و در کانون همهٔ اینها پتانسیل خشم و انفجار اجتماعی است.
آنچه مسلم است و از قانون اساسی نظام منتج میشود، این واقعیت مسلم میباشد که در سیاست راهبردی نظام نسبت به مسائل مبرم نام برده، هیچ تفاوت ماهوی بین کابینهٔ روحانی و رئیسی نیست و نمیتواند باشد؛ چرا که هر دو کابینه سرسپرده و مشروط به ولیفقیه و تحتامر آن بوده و هستند.
ویژگی کابینهٔ گماشتهٔ ولیفقیه این است که با ردیف شدن مشتی جلاد و دزدان و بدنامان، خدمتگزاری به نظام را مرجح بر اولویتهای مایحتاج مردم میداند. این تیم اساساً برای مقابله با پتانسیل خشم و انفجار اجتماعی آمده است و همهٔ اینان قسمخوردگان ولایی برای تضمین ادامهٔ سلطهٔ ولیفقیه هستند.
خامنهای میتوانست این تیم را در نمایش انتخابات سال۱۳۹۶ هم بیاورد؛ اما آن موقع هنوز جامعهٔ ایران از قیامهای ۹۶ و ۹۸ و آثار داخلی و جهانی آنها عبور نکرده بود.
رئیسی راه و نیمراه میگوید «مشکلات را فوری و جهادی حل میکنیم»! این ادعاهای ابلهانه و میانتهیِ توأم با چند دوز دجالیت، یادآور طنز پیاده کردن موتور یک ماشین و ریز کردن قطعات آن توسط دو آدم بیسواد و بیخبر از علم مکانیک است. سر آخر که خواستند اجزای موتور را سرهم کنند، ۷۰ ـ ۸۰ پیچ و مهره اضافه آمد. در نهایت تصمیم گرفتند بهشیوهٔ فوری و جهادی و حزباللهی، پیچ و مهرهها را با بیل بریزند توی موتور! آنچه که رئیسی البته میتواند فوری و جهادی و حزباللهی حل کند، قتلعام زندانیان و کشتار قیامآفرینان است. همان مأموریتی که داشت و اکنون هم به یمن همان سابقه، گماشته شده است.
حالا رئیسی و تیم وی با مسائل مبرمی مواجهاند که دولتهای چهار دهه تحتامر ولیفقیه بههم پاس دادهاند و هر دوره هم متورمتر شده است.
یکی از شاخصهای نقد و دم دست، چگونگی مبارزه با کرونا بهعنوان فوریترین و اصلیترین مشکل کشور میباشد. آنچه در همین یک ماهه از کارگزاران دولت جدید دیدهایم، بیشرمی در وعدهدرمانیها و کروناگردانی با قتلعام است.
اکنون این واقعیت مسلم شده است که کرونا هم از نظر استراتژیک و هم از نظر تاکتیکی تبدیل به بحرانیترین چالش در درون و بیرون نظام اسلامی آخوندها شده است. کرونا در ایران میتوانست یک ویروس فراگیر مثل همهجای دنیا باشد که با پروتکلها و سپس تولید و توزیع واکسن مهار نسبی شود؛ اما خامنهای و کارگزارانش آن را به یک سلاح و سنگر حفظ نظام تبدیل کردهاند. اکنون این سلاح در کارخانهٔ مصالح حفظ نظام، به یک بمب در زیر پوست و خارج از کنترل حاکمیت، تغییر ماهیت داده است.
بنابراین دولت جدید که حلقه بهگوش تابعالنعل بالنعل خامنهای است، بسا دست بستهتر از دولت قبلی اختیار بازی و مانور دارد. لذا هر چه گماشتهتر و منقبضتر، در قربانی کردن مردم بهپای مصالح نظام، دست بازتر!
حاصل آنکه الآن کرونا بهعنوان نیروی گریز از مرکز، جنگ مردم علیه نظام آخوندی را تشدید و گسترش میدهد.
تمام دادههای فوق، مؤید نشانههایی هستند که از این پس شکاف بین حاکمیت و مردم همهجانبهتر، گستردهتر و عمیقتر خواهد شد. شاخص چنین وضعیتی، فعال شدن پیاپی و مداوم دوقطبی است. این دوقطبی، هم درون نظام را متلاطم خواهد کرد و هم جبهه مقابل نظام را پالایش خواهد داد تا تمام انرژیها بهطور مونیستی صرف گل دادن شرایط عینی یعنی قیام و انقلاب و نیز به میدان آمدن شرایط ذهنی یعنی رهبری و سازماندهی بشود.