728 x 90

نگاهی از پنجره‌یی دیگر به شهید مهدی رضایی

مجاهد شهید مهدی رضایی،‌گل سرخ انقلاب
مجاهد شهید مهدی رضایی،‌گل سرخ انقلاب

آیا مهدی رضایی یک اسطوره بود؟ آیا او یک نخبه بود؟

دربارهٔ مهدی رضایی بسیار نوشته و گفته‌اند. صفت آشنای معرف او میان سه چهار نسل قبل، «گل سرخ انقلاب» است. این صفت، ترکیبی از سن او [۱۹ سالگی] و مقاومت و پایداری‌اش زیر شکنجه و پذیرش اعدام می‌باشد. او جوان‌ترین شهید سازمان مجاهدین خلق در میان نسل اولیهٔ سازمان بود. آنچه از او به‌جا مانده است، هم از منظر سیاسی، هم از منظر درک مبارزه طبقاتی و هم اشعار به مناسبات یک دولت با مردم و تبیین ایدئولوژیک آن، وی را خیلی بیشتر از سنش نشان می‌دهد.

اسطوره‌ها ـ چه در آفرینش افسانه‌ها و چه در جنگ‌ها و حماسه‌های رمانتیک ـ همواره فاصلهٔ بسیار زیادی با مردمان عصر و زمانهٔ خویش داشته‌اند. اسطوره‌ها فرازمینی‌اند تا جایی که درک آنها با بالاترین سطح شعور و نخبگی هم غیرممکن می‌نماید. اسطوره‌ها در تاریخ بشری معرف خلأها و کمبودهای توان جسمی و ادراک ذهنی انسان‌ها بوده‌اند. آدمیان با توسل به اسطوره‌ها از مسؤلیت‌شناسی اجتماعی خویش دور می‌شوند و رسالت تاریخی خود را به اسطوره‌ها محول کرده و در گام بعد، اسطوره‌ها به نمادهای الینه‌ساز مبدل می‌گردند.

مهدی رضایی متعلق به عصر و زمانهٔ خویش با تمام واقعیت‌های ملموس و همه‌جانبهٔ یک جامعه اعم از سیاسی، طبقاتی، اجتماعی و فرهنگی بود. او به‌دور از هر گونه اسطوره‌نگری درباره‌اش، استعداد یک جامعه را در نفی استبداد و استثمار نمایندگی می‌کرد. او امیدها، عشق‌ها، آرزوها و نفی و اثبات‌های معمول یک جامعه را که عقب‌ماندگی و تمدن را می‌تواند درک و تبیین کند، به‌عنوان ودیعه‌های یک خلق، در وجود خویش متبلور و تبیین نمود. آنچه این ودیعه را ـ که در وجود بسیاری دیگر هم بود ـ به ثمر اجتماعی و تاریخی بالغ نمود، ظرف تشکل و جمعی بود که استعداد مهدی در آن شکوفا شد. این ظرف آن‌قدر مهم است که نبودش را می‌توان به حجم دریایی تشبیه نمود که اگر در ظرفش نباشد و بر شن‌زاری ریخته شود، با تمام استعداد دریاگونه‌اش، به کاری نمی‌آید و در شن‌زار نیست و محو می‌شود.

مهدی رضایی از اتمسفر عصر آرمان‌گرایی، اکسیژن بالندگی، برابری، آزادی و داشتن هدف و هویت و اصالت را تنفس می‌کرد. عصری که جهان با پیوندش با آرمانها، تعهد اجتماعی، اصالت‌های مبارزاتی و برابری‌طلبی، گویی جذاب‌تر و پرکشش‌تر و با معناتر از عصر فیک‌ها و بی‌هزینه‌گی‌ها و خودگرایی‌ها می‌نمود. از این رو مهدی رضایی را می‌توان «غم تنهایی» زمانهٔ خویش تعبیر نمود که از قدرت نخبه‌گیِ درک زمانهٔ خود برخوردار شد. این‌گونه شد که در ۱۹ سالگی با درایت و هوشی که نوعی خارق‌العادگی را تداعی می‌کند، با شخصیت و پرنسیپ سیاسی و آرمانی‌اش یک حاکمیت را در زیر شکنجه و دادگاه شکست داد. از آن به بعد دیگر جسم مهدی رضایی متعلق به او نبود و حتی حذف آن توسط میرغضب و جلاد، هیچ آسیبی به‌وجود تاریخی وی نرساند.

مهدی رضایی در همان دادگاه، قدرت درک زمانه‌اش را ـ که خیلی بیشتر از سنش بود ـ از اسارت زندانبان و ساواک و شاه رهاند و معلم نسلی از جوانان مشتاق آزادی و آرمان یگانگی و ضداستبداد و ضداستثمار شد.

گذار از چنین تبیینی از صورت مسألهٔ سیاسی و طبقاتی جامعهٔ ایران و پرداخت بهای آن و نیز برخورداری از پرتوهای خورشید آرمان‌گرایی بود که در پاییز و زمستان سال۱۳۵۷ مهدی رضایی را به «حماسهٔ گل سرخ انقلاب» در تظاهرات‌ها، ادبیات، شعر و آلبوم نخبه‌های ایران‌زمین برد.

مهدی رضایی قاب زمان را شکست و از دایرهٔ محاسبهٔ سال و ماه و روز تقویم، بیرون جست. این همه را از آن رو فتح کرد که «از فرو رفتن تن زد». او «معنایی یافت» و «دیگرگونه خدایی را جست / شایستهٔ آفرینه‌یی که نوالهٔ ناگزیر را گردن کج نکند».

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/6c0353c1-b9a4-469b-862b-39ad4bc76339"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات