ــ اگر روزی روزگاری دست دهد که عوامل و دستاندر کاران نظام جمهوری اسلامی آخوندها سر قلم و زبان خود را باز کنند تا ماجراهای تروریستی این حاکمیت را بازگو کرده و بنویسند، بیشک به این یقین خواهیم رسید که تروریست بودن سپاه پاسداران، تازه برگهای از یک پرونده حجیم و عظیم ترور از جانب حاکمیت ولایت فقیه در ایران و دنیاست.
ــ «طرح به دره افکندن اتوبوس حامل نویسندگان، قتلعام کشیشهای مسیحی و بمبگذاری در حرم امام رضا علیهالسلام، گوشهیی از اقدامهای همکاران و همفکران فلاحیان در وزارت اطلاعات بود که تحت عنوان تحکیم پایههای امنیت ملی انجام میشد». (روزنامه ابرار، ۵دی ۷۸)
ــ «مافیایی که سعید امامی عضو آن بود، یک تیر و دو نشان بلکه سه نشان زد. آنها مخالفان خود و کشیشها و اهل سنت و روشنفکران دگراندیش یا مسلمان را از سر راه برمیداشتند؛ سپس از این قتل مشکوک بهعنوان ابزاری در جنگ با گروه رجوی و متهمسازی و بدنام کردن آن استفاده کرده و جنایت را به گردن سازمان مجاهدین رجوی میاندازند». (عمادالدین باقی، پاسدار سابق در کتاب تراژدی دموکراسی در ایران)
ــ «دشمن در سال قبل از آن در موضوع جاسازی و قرار دادن مواد منفجره در ساکهای حجاج، با ما عاقلانه برخورد کرد و تا اندازهیی اغماض کرد و ما موضوع را رسیدگی نکردیم، بلکه مغرور شدیم و در سال بعد چنین مصیبت بزرگی برای عالم اسلام رخ داد». (نامه منتظری به خمینی)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شناسنامهٔ مولودی با مْهر ترور
اگر روزی روزگاری دست دهد که عوامل و دستاندر کاران نظام جمهوری اسلامی آخوندها سر قلم و زبان خود را باز کنند تا ماجراهای تروریستی این حاکمیت را بازگو کنند و بنویسند، به یقین نیازی به ارائهٔ مدارک انبوه از جانب مخالفان و قربانیان این حکومت نخواهد بود.
واقعیتها و ماجراهایی که اینان میدانند و گاه در رسانهیی و مجلهای و سخنرانیای بروز پیدا میکند، حکایت از نهادینه بودن تروریسم در جوهر و نهاد و ایدئولوژی حاکمیت ولایت فقیه است. در تمامی موارد هم تلاش شده است که رد پای ایدئولوژی ترور را بپوشانند و برای ایز گم کردن، همه را به مخالفان و مبارزان نسبت دهند و علیهشان شیطانسازی کنند و بهتانهای محیرالعقول به آنها نسبت دهند.
با لیستگذاری تروریستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ضروریست نگاهی به پیشینة ترورهای دولتی و سازمانیافتگیشان تحت نظارت خامنهای داشته باشیم. کلیهٴ این نمونهها توسط دستاندر کاران نظام آخوندی و رسانههای آنها بر اثر تضادهای درونی و فشارهای بینالمللی و داخلی اذعان شده است.
ایدئولوژی ترور
با باز خوانی این نمونهها شاهدیم که قتلعام و کشتار و ترور در ایدئولوژی و بافت و ساختار حکومت ولایت فقیه و دولتهای دستنشاندهاش نهادینه و تعریف شده است و برای اجرایی کردن و تحقق آنها چه بودجهها و هزینهها و تمهیداتی که صرف نشده است.
یکی از این ترورهای دولتی و وزارتی، ماجرای قتل کشیشیان مسیحی در دههٔ ۷۰خورشیدی است.
اصل ماجرا در جریان تضادهای درونی رژیم رو آمد و افشا شد؛ معلوم شد که تمام کار از ربودن و قتل اسقف هوسپیان مهر، کشیش مهدی دیباج و اسقف میکاییلیان تا آوردن سه زن نگونبخت به تلویزیون حکومتی، همه و همه زیر نظر وزارت اطلاعات آخوندی طراحی شده و آخوند فلاحیان و سعید امامی پشت همة این ماجراهای شقاوتبار و کثیف بودهاند. با کمی حوصله و دقت، نمونههایی را از درون و حواشی حکومت و نیز رسانههای جهانی مرور میکنیم که شاهدان این واقعیت هستند:
روزنامه آریا، ۱۶تیر ۷۸: «مصاحبه با آن سه دختری که هوادار مجاهدین قلمداد شده بودند، زیر نظر وزارت اطلاعات و طبق سناریوی این وزارتخانه برگزار شد و سعید امامی صحنهگردان این جلسه بود».
روزنامه ابرار، ۵دی ۷۸: «طرح به دره افکندن اتوبوس حامل نویسندگان، قتلعام کشیشهای مسیحی و بمبگذاری در حرم امام رضا علیهالسلام، گوشهیی از اقدامهای همکاران و همفکران فلاحیان در وزارت اطلاعات بود که تحت عنوان تحکیم پایههای امنیت ملی انجام میشد».
زنجیرههای سادیستٍ بافته با ترور
اما جزئیات بیشتری هم هست که با قدری حوصله و کنکاش، میتوان اختاپوس جنایت توأم با فرافکنی و شیطانسازی را که بر تار و پود ساختار نظام آخوندی تنیده، بهتر زیر ذرهبین نظاره کرد. جزئیات مفصلتری را میخوانیم:
مهدی خزعلی معاون پیشین نخستوزیر، دوشنبه ۲۹شهریور ۱۳۹۵، مصاحبه اینترنتی: «...آقای سرمدی معاون وزارت اطلاعات بود و آقای علی ربیعی. این کمیته تحقیق و تفحص برای روشن شدن وضعیت قتلهای زنجیرهیی بود. ایشون تعریف میکرد در خانه خودش. میگفت بعد از اینکه این دختران رو ـ که در واقع طعمه کرده بودند ـ از اونها خواسته بودند که همکاری کنید؛ ببینید آیا این کشیشها هنوز تبشیر میکنند؛ هنوز به مسیحیت دعوت میکنند یا نه.
اونها به این عنوان همکاری کردند با وزارت اطلاعات که ببینند آیا کشیشان هنوز تبشیر میکنند یا نه. وعدهیی میگذارند که ما علاقهمند به کیش مسیحیت هستیم و اونها هم میپذیرند و این ملاقات و این ارتباط برقرار میشود.
این سه دختر مواجه میشوند با تیم عملیات؛ همان عناصر خودسری که میگفتند. یک محمل خودسری که به سعید امامی منتسب شد و سعید امامی هم کشته شد و (مسؤل) پنجم اون قتلهای زنجیرهیی شد.
میبییند که مقابل چشم اینها اومدند و اون کشیش رو با چاقو و گلوله کشتند و در فریز قرار دادند. دخترها میگویند که ما بنایمان این نبود. بنایمان این بود که شما فقط ببینید آیا اینها میخواهند تبشیر کنند یا نه. نهایتاً این تبشیر، بهقتل این دو کشیش انجامید. بعد (به آن سه زن) گفتند اگر میخواهید آزادتان کنیم، بیایید مصاحبه کنید و اعتراف کنید. تا اینجا تمام شد و قرار است بعد از مصاحبه آزاد شوند. بعد از مصاحبه چه شد؟
بعد از اینکه این مصاحبه انجام شد و اینها اعترافهای وحشتناکی رو انجام دادند، از اینجا به بعد رو میخواهم از زبان همین معاون عزیز وزارت اطلاعات و وزیر فعلی کار جناب آقای علی ربیعی عرض کنم. میگه: بعد از این مصاحبه، گفتند اینها رو اگر رها کنیم، میروند بیرون خلاف این رو میگند و آبروی نظام میره. حالا چه کار کنیم؟ میگند ما فقط طعمه بودیم برای اینکه بیاییم در این محل و ببینند آیا ما تبشیر مسیحیت میکردیم یا نه. گفتند پس حالا اعدامشان کنیم. حالا اینجاست که آقای علی ربیعی میگه که ما ایستادیم و گفتیم که خوب اینها که گناهی نکردند؛ فقط آمدند با اطلاعات شما همکاری کردند. عامل شما شدند. در خدمت شما شدند. اینها سالها هم همکاری میکردند و این مال همان موقع هم نیست. دهه ۶۰تا ۷۳ منابع وزارت بودند. حالا میخواهید منبعی که ۱۰سال خدمت به شما کرده، بهخاطر یک مصاحبه اعدام کنید؟ با کدوم قانونی؟ با کدوم منطقی؟ واقعاً اگر چنین اتفاقی هم میافتاد، تمام منابع بههم میریختند. تمام پرسنل وزارت هم بههم میریختند که حالا که منبعی که همکاری کرده، حالا رفت پای دار.
تصمیم بر این میشه که طراحی کنند و اینها فعلاً در سلول انفرادی بمانند. همان شب در خانه خودشان آقای ربیعی میگفت اینها ماندند تا یائسه شدند. باز اینجا را قطع کنیم.
من در زندان که بودم، برای چند روز یک همسلولی داشتم.. او فامیل یکی از همینها بود؛ فامیل فرحناز انابی. میگفت نمیدانی بر این سه دختر چه گذشت. یکی از اینها فرزندی داشت. دختری داشت. شوهر داشت. دو تای دیگر مجرد بودند. اون که دختر داشت؛ دخترش بعد از دیدن فیلم اون مصاحبه، دیگر حاضر نبود تلفنی هم با مادر زندانیاش صحبت کنه. شوهرش هم اون رو طلاق داد. هنوز که هنوزه دختر نمیداند و اینها جرأت ندارند به فرزندشان، به خواهرشان، به مادرشان بگویند که اینها منبع وزارت بودند.. برای اینکه تهدیدشون کردند...در یک جایی خونههاشون رو گرفتند با هم مستقر هستند. خانههایی تحت نظر. ولی اخیراً فرحناز انابی رو بهش پاسپورت دادند بره سوئد، رفته سوئد. ولی از او گروگان دارند که اگر حرفی بزنی، اینجا خانواده تو در معرض خطر هستند».
نمونهیی دیگر، نوشتهیی از عمادالدین باقی از پاسداران سابق نظام است. وی در صفحه ۲۰۰کتابی با عنوان «تراژدی دموکراسی در ایران» نوشته است: «مافیایی که سعید امامی عضو آن بود، یک تیر و دو نشان بلکه سه نشان زد. آنها مخالفان خود و کشیشها و اهل سنت و روشنفکران دگراندیش یا مسلمان را از سر راه برمیداشتند؛ سپس از این قتل مشکوک بهعنوان ابزاری در جنگ با گروه رجوی و متهمسازی و بدنام کردن آن استفاده کرده و جنایت را به گردن سازمان مجاهدین رجوی میاندازند».
طواف ابلیس و فتوای جنایت
در ۹مرداد سال ۱۳۶۶، حین مراسم حج که خمینی فراخوان به تظاهرات برائت از مشرکین داده بود، حادثهیی رخ داد که موجب کشته شدن بسیاری از زائران ایرانی و غیرایرانی گردید.
روزنامه حکومتی جمهوری اسلامی ـ ۷مرداد ۱۳۶۶
خمینی به «زائران بیتالله الحرام در خصوص مسائل جهان اسلام و محرومین سراسر گیتی» طی پیامی اعلام کرد: «اسلام سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد». (روزنامه جمهوری اسلامی، ۲مرداد ۱۳۶۶)
لازم به یادآوری است که سال ۶۵ قبل از مراسم حج، پلیس عربستان در روز ۱۰مرداد(۲۸اوت ۱۹۸۶) یک محموله بزرگ مواد انفجاری را در چمدان زائران ایرانی کشف کرد. در همین رابطه ۱۰۰تن از عناصر مخفی رژیم ایران که بهعنوان زائر فرستاده شده بودند، در عربستان دستگیر شدند.
رسانههای حکومتی در ۸مرداد ۶۶نوشتند: «به دعوت نماینده امام، راهپیمایی بزرگ برائت از مشرکین فردا در مکه مکرمه برگزار میشود». در این راهپیمایی یک اکیپ ۱۷۰نفره از اعضای شبکهٴ تروریسم بینالمللی حکومت آخوندها هم شرکت داشت. در حین راهپیمایی، افرادی از همین اکیپ ۱۷۰نفره قصد تسخیر حرم و به دست گرفتن بلندگوهای آنجا را میکنند. پلیس عربستان هم که طرح را کشف کرده بود، به مقابله با آنها میپردازد و شلیک میکند. حاصل این درگیری، مرگ ۴۰۲تن و مجروح شدن ۶۵۰تن از حجاج بود که ۲۷۵ ایرانی بینشان بودند.
سایت عصر ایران، ۲۳آبان ۱۳۸۸: «کسانی که در سال ۱۳۶۶ شمسی حج تمتع برگزار نمودند، شاهد قتلعام قریب به پانصد نفر از حجاج ایرانی بودند. نویسنده این سطور نیز خود در آن سال از نزدیک شاهد ماجرا بوده است که تاکنون بهخاطر حفظ منافع ملی کشور و مسائل دیگر، از افشای آن خودداری شده است. بعضی از این مطالب به قرار ذیل میباشد: عدهیی از دانشجویان تندرو که بعداً مشخص شد جناب آقای محسن میردامادی و دوستانش جزو این گروه بودند، برنامههایی طراحی نموده بودند که بعد از راهپیمایی حجاج که در یکی از میادین مکه به سمت حرم بود، داخل حرم شوند و با تصاحب بلندگو مسجد الحرام، شعار مرگ بر آمریکا و مطالب دیگر را قرائت نمایند که پلیس عربستان از این قضیه مطلع میشود. آگاهان، شدت عمل پلیس عربستان را در جریان آن راهپیمایی ناشی از این مسأله میدانستند...».
نامه منتظری به خمینی، از کتاب خاطرات منتظری، جلد دوم، صفحه ۲۱۵۹: «بسیاری از افراد مورد اطمینان که خود ناظر جریان و در خط مقدم راهپیمایی بودهاند، میگویند همهٔ گناه گردن سعودیها نیست و ممکن بود راهپیمایی آبرومندانه انجام شود و به اینجا هم منجر نشود؛ ولی در اثر تندی بچهها و بیبرنامگی، اجمالا هجوم و حمله از طرف بچههای نپخته ما شروع شد و سوژه به دست دشمن داد. دشمن در سال قبل از آن در موضوع جاسازی و قرار دادن مواد منفجره در ساکهای حجاج، با ما عاقلانه برخورد کرد و تا اندازهیی اغماض کرد و ما موضوع را رسیدگی نکردیم، بلکه مغرور شدیم و در سال بعد چنین مصیبت بزرگی برای عالم اسلام رخ داد».
هنوز برگی از پرونده ترور
این رشتهها را سر درازیست که اگر روزی روزگاری دست دهد که عوامل و دستاندر کاران نظام جمهوری اسلامی آخوندها سر قلم و زبان خود را باز کنند تا ماجراهای تروریستی این حاکمیت را بازگو کرده و بنویسند، بیشک به این یقین خواهیم رسید که تروریست بودن سپاه پاسداران، تازه برگهای از یک پرونده حجیم و عظیم ترور از جانب حاکمیت ولایت فقیه در ایران و دنیاست.