این روزها با نگاهی به رژیم، دو تصویر کاملا متضاد در رابطه با مذاکره با آمریکا دیده میشود:
-
در برخی تحلیلها عوامل رژیم از عقبنشینی آمریکا صحبت میکنند و میگویند این فرصت مناسبی برای مذاکره است.
-
اما برخی دیگر رویکرد آمریکا را تاکتیک و فریب توصیف میکنند که قصدش همچنان تحمیل شرایطش به رژیم از طریق دیگر است.
-
واقعیت چیست؟
جنگ و جدل آخوندها بر سر مذاکره با آمریکا بیشتر یک جو سازی و نوعی تبلیغات است. دو واقعیت مهم این جا وجود دارد:
یک واقعیت همان است که روحانی این روزها مرتب تکرار میکند که در شرایط بسیار سختی هستیم، سختتر از آنچه که شما بتوانید تصور کنید.
واقعیت دیگر آن است که آمریکا اگر حرف از مذاکره میزند بلافاصله بهدنبال آن تصریح میکند که: «اگر رژیم ایران یک رژیم معمولی (نرمال) بشود!».
درون رژیم شخص خامنهای «نرمال شدن» را دست کشیدن از بهاصطلاح «آرمانهای» خودش میداند یعنی:
دست برداشتن از صدور ارتجاع،
پذیرش قواعد همزیستی در جامعهٔ بینالمللی
و عدم دخالت در کشورهای دیگر.
خامنهای اعلام کرده است پیشه کردن چنین روالی بهمعنی تسلیم و ذلت و پایان جمهوری اسلامی است و از نظر رژیم غیرقابل قبول است.
برآیند دو نظر آخوندها
حاصل برخورد این ۲واقعیت همین تبلیغات و دود و دمی است که دیده میشود. یعنی از آنجا که رژیم نمیتواند با پای خود پشت میز مذاکره بیاید، میکوشد ناتوانی خود را با فرافکنی به طرف مقابل نسبت دهد و آنرا پیروزی جلوه دهد. کما اینکه کیهان خامنهای هم نوشته بود: «دولت ترامپ توافق قبلی (برجام) را زیر پا گذاشته و تقلا میکند تا توافق جدیدی با محتوایی کاملتر (دائمی کردن برجام و تعمیم برجام به حوزههای موشکی و منطقهای) دیکته کند. این نامش مذاکره نیست، بلکه محاکمه ایران و تحمیل خواستههای سلطهگرانه و به عبارتی همان اجرای ۱۲شرط است».
دستاورد حریف
از طرف دیگر در این جریان آمریکا موفق شد مارک جنگ و مخالفت با مذاکره را از خود دور کرده و زنگوله آن را به گردن رژیم بیندازد بهخصوص با صحبت روز یکشنبه روحانی و تصریح او که ما جز مقاومت راه دیگری نداریم. اکنون این رژیم است که در صندلی اتهام مخالفت با مذاکره و مصالحه قرار گرفته است. بنابراین بخشی از این تبلیغات؛
از یکسو برای خنثی کردن اتهام مذاکرهجویی و پوشاندن ناتوانی خود در مذاکره است
و از سوی دیگر پاسخی به مردم است که از بروز یک جنگ دیگر نگران هستند.
اصل دعوا
اکنون رسانههای باند خامنهای میگویند آمریکا درصدد تحمیل یک برجام جدید است، سؤال مهم اینجاست که آیا این هم دود و دم و تحمیلات آن باند است؟ یا یک دعوای واقعی در میان است؟
باید گفت اصل دعوا همین جاست.
واقعیت این است که از برجام قبلی جز پوستهای نمانده و تمام شده محسوب میشود.
-
تمام تلاش و امید رژیم برای اینکه برجام اروپایی را جایگزین آن کند نیز به اعتراف سردمداران خود رژیم به شکست انجامیده و از اروپا تاکنون هیچ آبی در جهت احیاء برجام قبلی یا کاستن از شدت تحریمها گرم نشده است. آنچنانکه ظریف و عراقچی که آشپزهای در صحنه برجام بودهاند میگویند اگر اروپا به همین منوال ادامه دهد ما از برجام خارج خواهیم شد.
-
آمریکا پیوسته گفته که برجام را در شکل قبلی آن که فقط محدود کردن اتمی رژیم را مد نظر داشت قبول ندارد و برجام بایستی محدودیت موشکی، و منع دخالتهای منطقهای رژیم را هم در بر بگیرد.
-
اروپا هم به تدریج همین موضع را اتخاذ کرده و اخیراً نیز رئیسجمهور فرانسه تأکید کرد رژیم ایران باید دست از برنامه توسعهٔ موشکی خود و دخالت در کشورهای منطقه بردارد. ترزامی نخستوزیر انگلستان هم در کنفرانس مطبوعاتی که با پمپئو داشت بر ضرورت اینکه رژیم باید سیاستهای «بیثبات کننده» خود را متوقف کند تأکید کرد.
در وحشت از همین پیآمد است که روزنامهٔ حکومتی جوان روز سهشنبه ۱۴خرداد نوشت: «پمپئو دیروز گفت که «حاضریم با ایران بدون پیششرط مذاکره کنیم.» اما مذاکره بر سر چی؟! در این باره توضیح بیشتری نمیدهد، به جز آن که میگوید «ایران باید یک کشور عادی باشد.» اگر بپرسیم عادی بودن یعنی چه یا چطور عادی باشیم، تازه میرسیم به همان ۱۲شرط کذایی!».
به این ترتیب مذاکره برای رژیم همچنانکه خود خامنهای تصریح کرد سم مهلک است و به نابودیاش منجر میشود.
آیا راه جنگ دارد هموار میشود؟
با این مقدمات به این نکته میرسیم که: آیا هنگامیکه باند خامنهای میگوید مذاکره امکانپذیر نیست مفهوم حرفش این است که راه جنگ دارد هموار میشود؟
البته که نه! زیرا به همان اندازه که مذاکره برای رژیم خطرناک است، جنگ هم با توجه به تعادلقوای بهشدت نابرابر، مطلقاً خواسته رژیم نیست. اگر چه پهلوان پنبههای پاسداری مانند سلامی و فدوی و غیره با لاف زنی و رجز خوانیهای خندهآور هر روز ناوگانهای آمریکایی را با سلاحهای سری خود به قعر دریا میفرستند اما روشن است که این لفاظیها حتی عقب ماندهترین بسیجیها را هم دلخوش نمیکند. از آن طرف آمریکا هم به دلایل قابل فهم مایل به جنگ نیست و مقامات دولت آمریکا گفتهاند که مطمئناند با تشدید فشارهای اقتصادی و تنگتر کردن حلقهٔ تحریمها میتوانند به خواسته خود در به تسلیم واداشتن رژیم دست پیدا کنند. کما اینکه صادرات نفت رژیم از دو و نیم میلیون بشکه به ۴۰۰هزار بشکه در ماه گذشته سقوط کرده است. و دارد به سمت صفر میل میکند. این بخشی از همان واقعیت سختی است که روحانی به آن اشاره میکرد و میگفت در اثر آن شبها بیش از دو ساعت نمیتواند بخوابد. این همان چیزی است که این روزها در ادبیات سیاسی حتی خود رژیم بهعنوان «آبپز کردن قورباغه» معروف شده است. و خلاصه آمریکا نمیخواهد تا آنجا که میتوان این گره را با دست تحریمها و فشارهای اقتصادی باز کرد به دندان نظامی متوسل شود.
چشمانداز چیست؟
نکته نهایی این پرسش است که: آیا وضعیت «نه جنگ نه مذاکره» که رژیم خواستار تداوم و «کش دادن» آنست، تا کجا میتواند ادامه بیابد؟
روشن است که تمامی این تحولات درخلأ اتفاق نمیافتند؛
-
فشارهای فزایندهٔ اقتصادی
-
در بستر یک جامعه انفجاری
و این نکته که: تا چه مدت میتوان مردم به جان آمده را با اختناق و سرکوب یا با وعده و حرف درمانی در بند نگهداشت؟
رژیم تا چه مدت میتواند ضعف و استیصال خود را با موشکپرانی به کشتیهای نفتکش و تأسیسات نفتی همسایگان بپوشاند؟
مسلم است که هر یک از این اقدامات واکنشها و بازتابهای طبیعی خود را دارند. کما اینکه در اجلاسهای سهگانه مکه همگان شاهد بودند که این اقدامات ماجراجویانه منجر به ایجاد صفآرایی کشورهای منطقه و کشورهای اسلامی در برابر نظام ولایت فقیه شد.
اگر چه که خط رژیم دفعالوقت و زمان خریدن است اما در شرایطی که زمان به زیان رژیم پیش میرود، زمان خریدن معنایی جز له شدن زیر چرخهای زمان ندارد.
ضمن اینکه به هر حال رژیم از سرنوشت محتومی که مردم ایران برایش رقم میزنند و از کمینگاه نهایی خود هرگز گریزی نخواهد داشت زیرا آنجا همان نقطهای است که دیگر هیچ عامل خارجیای هم نمیتواند کمککار آخوندها باشد؛ جایی که مردم میمانند و دیکتاتور!